-
افکار پراکنده یک مرد منسجم
سهشنبه 16 مهرماه سال 1387 08:09
فقط حق را جمیل یافتم سلام این پست جوابی است به شبنم خانومی برای کامنتی که در افکار پراکنده یک مرد منسجم قبلی گذاشته بودند چشمک "من یک بار داشتم یک برنامه تلویزونی میدیدم " احتمال این برنامه از شبکه های اون ور اب پخش میشد اصلا هم برا تبلیغات نبود درسته شبنم تو دیگه چرا؟ شما یعنی فکر میکنید خدای ما مسلمان ها...
-
حرفهای گفته و نا گفته
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 22:39
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورد و سرمایه ماورایی هر کس حرفهایی است که برای نگفتن دارد حرفایی که پاره های بودن آدمین و بیان نمی شوند مگر مخاطب خویش را بیابند. شاندل در مقدمه کتاب آفرینش ای کاش آدم ها اونقدر که برای خوابیدن، غذا...
-
یه دوست خوب
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 18:04
اگه تو همه ی زندگیت بعد از سر وکله زدن با کلی آدم جور واجور و بعد از یه عالمه این و اون کردن و بعد از امتحان کردن همه ی آدمها توی دوستی یه نفر و پیدا کنی که اولش ازش بدت بیاد و حاضر نباشی سر به تنش باشه ولی بعد از مدتی بفهمی برات بهترینه ، بفهمی که دیگه همه چیزت شده ، بفهمی که زندگیت با اونه و اگه نباشه همش غصه میخوری...
-
افکار پراکنده یک مرد منسجم
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 17:53
فقط حق را جمیل یافتم خیلی وقته دوست دارم با خدای خودم خلوت کنم شروع کنم باهاش حرف زدن ولی نمیشه هرچی با خودم ور میرم نمیتونم تا میام یه کم حرف بزنم میرم تو عالمی دیگه حرفام میرن به یه سوی دیگه . ترو خدا وقتی یکی بهتون میگه ببخشید نگو "خدا ببخشه ما چه کاره ایم" . اخه مسلمون با دین ایمون خدا که بخشنده هستش شکی...
-
کمک به فنگلیش نویس ها
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 07:33
سلام حقیقتش بعضی از دوستان برای ننوشتن در اینجا این بهونه رو میارن که نمیتونن فارسی نویسند منم که دیدم این که نمیشه اینجا که فقط مال فارسی نویس ها نیست پس گشتم گشتم تا توی نت یه برنامه پیدا کردم که این طوری کار میکنه : یعنی شما فنگلیش بنویسید این برنامه اون تبدیل میکنه به فارسی جالبه نه پس دیگه بهونه ندارید نسخه...
-
سلام زندگی
شنبه 13 مهرماه سال 1387 21:10
زندگی یعنی یک آغاز ، یعنی رسیدن ، یعنی نهایت . من بر این باورم زندگی یعنی تمام آنچه که هست، پس باید که باشد. لحظه ها همه سر در گم حوادثند و حوادث همه در بند لحظه ها. در پس کوچه های زندگی، باید که به دنبال حوادث رفت و آنها را به دست آورد. عشق و بودن را ، نفرت و حسرت و سکوت را ، آنچه برشمردم همه را می توان در پس کوچه...
-
اگه اون کنارت نباشه........
شنبه 13 مهرماه سال 1387 12:28
اگه کسی رو کنارت نداشته باشی که پر از انرژی باشه، کسی که آنتن موج مثبت باشه، کسی که آخرت خنده باشه، کسی که شادی درونش انقدر قویه که غم های بیرونش هر چقدر قوی باشه اثری رو چهره بشاشش نمی ذاره، کسی که حتی تو غروب شهرهای سرد و خلوت اسکاندیناوی هم دلش نمی گیره، کسی که تو غربت هم تنهایی اسیرش نمی کنه، کسی که هر وقت بی...
-
مهر..............
شنبه 13 مهرماه سال 1387 08:33
مهر هم اومد ... یه عالم حرف و شعر و آلبوم برای اول مهر داشتم ! اما توان ندارم ! دلم چند روز سفر می خواد ! به یه جای خلوت ، یه جای آروم ، به یه آرامشگاه ... نمی دونم ! دلم مثل بچه ها هی بهونه میگیره ! دوست دارم گوشه چادر پاییز رو بگیرم ! دلم می خواد پاهام رو محکم بکوبم زمین هی بهونه بگیرم ! چرا بارون نمیاد ! دلم می...
-
دوست جدید
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 12:27
تــــــــــــــــــــــازه وارد سلاممممممم اول اینکه عیدتون مبارک چیه ؟ چرا خشکت زده ، چرا رنگت پریده ، چرا نمیخوای بقیشو بخونی، چرا نیگا نیگا میکنی؟ بابا منم لــــولــــو که نیستم ، عضو جدیدم ***مقدمم گلباران*** خب به من گفتن اول باید خودتو معرفی کنی، یعنی این الان معرفی نامه ی منه، خب باشه من : شنگول 18 سالمه ،...
-
سلام
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 07:25
سلام دوستان عیدتون مبارک حقیقتش اولین سالیه که دارم عید این طوری به صورت گسترده تبریک میگم . چون هرچی باشه من بچه اهواز هستم. اینجا این عید ما نیست عید عرب زبان های اهوازی که این روز رو مثل نوروز ما جشن میگیرند . لباس نو بر تن میکنند . اجیل شیرینی میگیرند مهمونی آنچنانی بر پا میکنند . شنیده شده که بعضی از جاها سفره...
-
وداع با رمضان
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 11:48
سلام فکر می کنم امروز روز آخری باشه که توفیق روزه داری نصیبمون شده ر مضان هم داره تمام میشه و باید باهاش وداع کنیم خدایا تازه داشتیم با رمضان انس می گرفتیم. با تلاوت قرآنش؛ با ذکرهاش؛ با شب بیداریهاش؛ با اسرارش و ... عجب ماه زیبایی! عجب مهمانی خوبی! و عجب میزبانی! اما ببینیم چقدر تغیییر کردیم؟ از خدا می خوام تا کمکمون...
-
عاشقان عیدتان مبارک باد
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 11:38
«عید سعید فطر عید عاشقان و شب زنده داران» « بر تمامی مومنان راستین» «مبارک باد» ماه رمضان ، ماه رحمت و برکت ، ماه قرآن ، ماه مهمانان شب زنده دار خدا هم تمام شد و کسانی که این ماه رو مهمان درگاه حق بودند و کمال استفاده رو از این ماه عزیز و از شب های قدر بردند با سربلندی و روسفیدی از این ماه بیرون می آیند و خدا را شکر...
-
چشمهای محرمی که جاسوس گوشهای نامحرم هستند
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 20:24
(( در روایت است که هر زنی خودش را برای مردش زینت کند هزار اتاق در بهشت با هزار تخت....)) و زن اندیشید :لابد با هزار میز آرایش.و حالا زن ها خودشان را برای هم درست کرده بودند:تفاخر . بلاخره کسی باید این زیباییی های خداداد را ببیند . :مُردم از بس خودم را پوششاندم.ای زنهای همسایه ای زنهای قوم و خویش ببینید .مسابقه رنگها و...
-
دوستی واژه ای غریب
شنبه 6 مهرماه سال 1387 23:37
سلام عزیزان زمانی که از عشق می نوشتم تمام وجودم یک صدا می گفت بنویس از آنچه که ذره ذره از وجودت رو در بر گرفته بنویس . انگار تمام اعضای بدنم یکباره با هم متحد شده بودن تا من آنچه که در اعماق دلم هست را بنویسم و این کمک بزرگی بود برای نوشتن از عشق زیباترین واژۀ هستی. و اما دوستی نمی دانم چرا هر چی فکر می کنم نمی تونم...
-
زیبایی
شنبه 6 مهرماه سال 1387 18:12
سلام مطلب زیر رو اگر جنبه شوخی دارید بخونید خب مثل این من بد طرح کردم فقط لطفا فمنیست ها نخونن مطلب پایین رو چون فکر میکنم تب کنن من اسم مرد زن نیوردم گفتم نر منظورم تمام مخلوقات پروردگار بود خب پس میرسیم اول یه چهار پایان پرندگان بعد انسانها توی زیبای جنس نر در مخلوقات خدا بغییر از انسان که شکی ندار کسی طاووس نر خیلی...
-
سلام
شنبه 6 مهرماه سال 1387 07:22
سلام یک هفته مونده تا وبلاگ از چله در بیاد. دعا کنید که از چله به سلامتی بیرون بیاد . روز پنج شنبه با یکی از بچه ها بحث کوچولوی داشتم قرار بود توی وبلاگ باهاش شوخی کنم میدونستم تا خود شنبه نمیتونه بیاد توی وبلاگ برای همین الکی بهش گفتم شنبه بیای متن رو بخونی کلی دل خور میشی از من هرچی اون اصرار که چی میخوای بنویسی منم...
-
کاشکی
جمعه 5 مهرماه سال 1387 09:40
کاشکی واژه ی درد آور این دوران است کاشکی جامه ی مندرس امیدی است که تن حسرت خود پوشاندیم کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود و قفس ها همه خالی بودند آسمان آبی بود و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد کاش می شد دشنام جای خو را به سلامی می داد وکمی مهربانتر بودیم کاش...
-
نازنینم
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 08:36
نازنینم کاش فرصتی برای تلافی میداشتم. کاش میشد این قلب صادق را درقاب چشمانم جای میدادم تا تزئین گرهمیشه دیوار دلم باشد. کاش قطره قطره جاری این قلب پاک را در زمزم حیاتم میگذاشتم که برای همیشه سیراب از خون حیات میبودم. کاش ظرفیت درک این کران بیکرانه احساس را میداشتم که درموج احساسش تن بشویم . کاش چشمانم آن سوسوی جادویی...
-
پاییز دل
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 23:23
دلم گرفته پاییز ،اینجا خیلی غریبم رو این زمین خاکی، از یه همدل بی نصیبم پاییز منم مثل تو، رویم به زردی رفته انگار که توی دلم، خزان به بار نشسته وقت غروبت پاییز ،قلبم میگیره از غم تو عمق این نگاهم، پر شده اشک ماتم نمی دونم پاییز، راز غم فصلت چیست راز دل تنگ من، اما یه راز ناگفتنیست پاییز دلم با تو ، یه عمره همنشینه تو...
-
برایت مینویسم
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 11:15
اکنون که برایت مینویسم قلب سردم را همرا ه کاروان عشق به سویت روانه میکنم تا تو گل معطر که عشق از دلت لبریز است همواره شاداب وپیروز باشی. اکنون قلب پژمرده ام را میشکافم وقطره خونی را که از اعماق قلب سردم جاری میشود به عنوان سلام برایت تنها گل زندگیم می فرستم. عزیزم نمیدونم چطور قلبمو تقدیم عشق زیبایت کنم .عزیز دلم...
-
عشق(....)
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 10:16
ღღعشق بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد. بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد... شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نه چندان به کام ماست... بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند. شاید قبول جهان،...
-
افکار پراکنده یک مرد منسجم
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 18:31
سلام به خدا تا فردا بخونی هیچی گیرت نمیاد بی خیال شو نخونش برو نظرتو بده بگو هورا اول اخر وسط هستم چشمک نبینم خوندی این پست ایرادبگیری این چی بود این دوبار نمیخواد بخونیش اولین باره که من دوتا پست رو پشت سر هم میدم چشمک خب امیدوارم وقتی این عنوان نوشته رو میبینید نخواهید ازم که مثل ادم بنویسم چشمک امروز رفته بودم...
-
ای پی IP
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 12:48
سلام هق هق هق هق من یه روز نبودم اتفاق های زیادی افتاده اینجا چشمک شبنم به جمع دوستان وبلاگ نویس اضافه شده غریبه هم همین طور افتخار دادن به ما شروع به نوشتن کردند رضا بای بای داده ناخوانده نمینویسه رضا فکر میکنه چهار نقطه یکی دیگست وووو خب رضا چرا نمینویسه بای داده به شخص خودشون مربوطه نه کسی دیگه دوسه بار ازش خواستم...
-
غربت غریبه
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 09:46
سلام ، نمیدونم چرا و نمیدونم که چطور راضی شدم، اما اومدم. فقط میدونم که دلم با بچه های نغمه بود و براشون تنگ میشد . از اولین بنای ثبت نام توی این وبلاگ فقط خواننده دست نوشته های شما عزیزان بودم چون بنا به دلائلی دستم برای نوشتن یاری نمیکرد ، اما بالاخره خودمو راضی کردم. میخوام بگم که زندگی آدمیزاد چه فراز و نشیبهائی...
-
نمی خواهی؟
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 02:07
نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری؟ نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی؟ نمی خواهی حلقه یاس های سپید را به گردنم بیاویزی؟ نمی خواهی شبنم های اشتیاق به چشمانم هدیه دهی؟ نمی خواهی گونه هایم را با شفافیت شرم بیامیزی؟ نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری؟ نمی خواهی زمزمه کنی به عظمت اشکی که در دیده ات می درخشد به...
-
اخرین حرف رضا
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 13:02
سلام بزرگواران سلام دیروز بعد از ظهر یه دوست عزیز و خیلی دوست داشتنی بهم زنگ زد.ومنو مورد لطف و محبت خودش قرار دادالبته با پیکای سینوسی با شیب تند.هم تهدیدهم نوازش هم خواهش و.... خیلی دلم شکست بذارین بی پرده بگم. چون حرفائی که زد اصلا تو ذهنم نبود و تو این وادی ها نبوده و نیستم و از این بابت خدا رو شاکر از طرفی چندین...
-
شب های قدر
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 14:10
این روزها همه به نوعی دلشون گرفته و احساس میکنن که نیاز دارن با کسی حرف بزنن این شب های عزیز حال آدمها رو دگرگون میکنه و انسان در درون خودش غمی را حس میکنه و دلش میخواد خودش رو یه طوری خالی کنه. نمی دونم شما ها هم همینطوری شدید یا نه ؟ این احساس رو دارید که دلتون گرفته یا نه ؟ من که این حالت رو دارم و خیلی دلم گرفته...
-
درخواست از خدا !!!!
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 21:32
درود به همه دوستان عزیز خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد: او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد او می گوید نه و چیز بهتری می دهد او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد. اول این رو می خواستم برای چند تا از نوشته بچه ها یادگاری بزارم اما گفتم بهتر اونه که توی خود تارنگار باشه تا همه اون رو ببینن. شما تا...
-
افکار پراکنده یک مرد منسجم
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 20:14
سلام 1_ یک ساعت دارم با خودم کلنجار میرم یه موضوع رو بنویسم ولی نمیشه مردم انقدر نوشتم این کلید بگ اسپیس رو زدم پاک کردم خسته شدم 2_ نمیدونم چه حالتی بهم دست داده از عصری تا الان که غروبه دارم خود خوری میکونم دلم فکرم باهام راه نمیان لعنیتا این دوتا در گیری دارن من باید جورشو بکشم 3_ میترسم برم جلو اینه خود درگیری...
-
تقدیر
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 16:59
در آستانه کوچه زندگی دفتر تقدیرم را نظاره می کنم که دستان قدرتمند سرنوشت آن را ورق می زند و نوشته هایش را قلم قسمت تغییر می دهد آرزوی این را داشتم که روزی بتوانم بوته سرنوشت را از ریشه بخشکانم تا هیچ وقت نتواند دفترم را با دستان بی مهرش ورق بزند و آنان را که از صمیم قلب دوستشان دارم با تکرار واژه قسمت از من بگیرد!