-
سایه روشن
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 10:38
الان که داشتم نوشته های بقیه رو می خوندم متوجه شدم که یه بار هم بیاید حرفایی که تو زمان نومیدی نشتید رو آپ کنید.... این یکیشه مال دوران زجر روحیه... من هستم بهراد با قلبی خالی از ایمان با سری خالی از شور با دستانی خالی از دستی یاری دهنده ،با خدایی که آنرا در تاریکی زنگاروار درونم کشته ام ،با ذهنی که آنرا اسیر پوچ کرده...
-
تنهایی
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 07:13
-
سرشت
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 07:08
وقتی ادمها میخوان یه جوری متفاوت باشندسعی می کنند خودشونو گول بزنن.امانمیدونند این تفاوت زیاد طول نمیکشه وچهره واقعیشون رو میشه هرچنداگه دلشونم از سنگ باشه بازم نمیتونه یه جای بلاخره ذاتشونشون میده . این همون احساسیه که تو وجود بهترین مخلوقات خداوندهست پس سعی کنیم از خودمون دور نشیم.
-
زیبا
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 00:32
نمی دونم چرا دنیا اینطوریه یه روز نگاه می کنی می بینی اینقدر آدم درو برت هست که نمی دونی کدومشونو بیشتر دوست داری اینقدر درو برت شلوغه که خودتو گم می کنی اینقدر آدما زیاد می شن که فکر می کنی کی هستی ولی یه روز می بینی هیشکی درو برت نیست همه رفتن تو موندیو خودت فکر کنم این جواب مغرور بودن آدماست خدایا چرا دنیا اینطوریه...
-
پازل زندگی
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 20:07
زندگی هر آدمی مثل پازل می مونه پر از تیکه های مختلف. که هر کسی به طریق خودش اونو کامل می کنه. گاهی پازل آدما با هم قاطی می شه. سرمونو می ندازیم پائینو تند تند برای اینکه از بقیه عقب نمونیم شروع می کنیم به انتخاب تیکه ها. سعی می کنیم بیشتر تیکه برداریم و هر جور که شده همرو تو پازلمون جا بدیم. یه دفه می بینم دیگه جایی...
-
مناجات
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 13:30
خدایا اون قدر گناه دارم به اندازه تک تک برگایی که تو پاییز از شاخه ها سرریز میشن و من از شمردنشون عاجزم اونقدر حرفاتو نادیده گرفتم تا هر بلایی سرم اومد افتادم تو چاه باز به حرفت نرفتم که نرفتم حالا که بیچاره و درمونده شدم اومدم سراغت بهم بگو بگو خجالت نمی کشی ستاره ها چراغای آسمونن اما من حتی اونارم نگاه نکردم و...
-
عاشقانه
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 12:37
از سر انگشت تو باران می چکد وقتی دریای ترانه را برایم پهن می کنی سکوتت پر از آواز می شود وقتی گلدان خالی خانه آفتاب را می جوید من چه کنم که به تو دل بسته ام ای آبی فوار جرم من چیست که به هر سو می کنم جز قاب تو روی طاقچه سبز آرزو چیز دیگری نمی بینم می خواهم مال من باشی که اگر باشی دستبند دل را به انگشتان بی هوای تو...
-
شناخته شدن یا نشدن (۲)
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 09:57
سلامی دوباره چند تا نکته خواستم در مورد مطلب ابدارچی عزیز بنویسم. 1-فکر میکنم اولین اصل هم در چت و هم در جامعه ( بجز جامعه فعلی ایرانی!)آزادی افراده! من نه میتونم کسی رو به خاطر رو کردن همه مشخصاتش سرزنش کنم و نه کسی رو به خاطر مخفی کردن اطلاعاتش! باید به آزادی همدیگه احترام بگذاریم! 2- آبدارچی عزیز این روش برخورد ما...
-
نامردی
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 22:16
سلام یه روزی روزگاری یه مسافر گذشت از دروازه دلم .پیاده قدم می زد تو جاده وجودم. هر جا که پا می ذاشت عطر قدماشو جا می ذاشت. مسافر به همه جای وجودم سفر کرد. به هر جا که می رسید فریاد شادی می کشید چون به نظرش چیزاییرو می دید که انگار هیچ وقت ندیده بود. وقتی به رگ و خونم رسید گفت این دریای عشقه من عاشقه ذره ذرشم و چه...
-
فردای دلهره آور
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 19:55
سلام دوستان بهراد برگشتن برای همیشه! فعلا کوتاه کوتاه کی میشه کی یکی از راه برسه زنگ بزنه.................. در ووا کنی بگهههههههه پخ .............. از تعجب حیرت کنی............. خدای من باورت نشه باور نکردنی باشه که خودشه خودش ............ نغمه هم خاطره ایست بی بیش و کم بدرود ای نور ستارگان
-
چت چت چت
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 14:04
سلام روز های اولی که پام رسید توی چت برام جالب بود بچه هم بودم این جزابیت و جالب بودن چت رو دو چندان میکرد الان دیگه برام نه جذاب هستش نه جالب البته احترام به دیگران رو سعی میکنم همیشه برام جذاب باشه و جالب برای همین احترام رو دارم البته بماند که به قول برو بچه های قدیم انقدر چت کردم که بدون توهین کردن میتونم به طرف...
-
شناخته شدن یا نشدن!
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 10:11
سلام . مطالب رضا رو که خوندم چند تا موضوع به ذهنم رسید که ترجیح دادم اینجا در موردشون بنویسم. خب اول بگم چیزی که من رو به چت نغمه کشوند یک اتفاق ساده بود در اثر گشت و گذار توی سایت نغمه و اون چیزی که باعث شد من اینجا بمونم این بود که چت روم من رو در موقعیتی که خیلی تنها بودم از تنهایی در میورد. اما عامل مهم تر همون...
-
من خودمم
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 15:33
سلام این اسم من هم شده برام درد سر بزارید این طوری بگم البته صوفیا اسم های زیادی دارم ولی معروف ترینشون لوطی حیدر بود توی چت روزی همه من رو به اسم لوطی صدا میکردن تا اینکه یه روز ما رفتیم از چت برای چند وقتی یعنی سایت روزی بسته شد بعد که امدیم توی سایت پچ پچ با اسم ۱۲۳ تا یه اسم خوب برای خودم انتخاب کنم چون برو بچ با...
-
دومین وب نوشته
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 17:29
سلام برای اونای میگم که هنوز از من میژرسن این وبلاگ کیه اینجا یه وبلاگ گروهیه به نام حرفای ناگفته به ادرس ایران نغمه که میبینید قراره اینجا رو چند تا از بچه های چت نغمه بنویسن چی مینویسن نمیدونم ولی مینویسن من قلندر یا من خودمم یا همون بهنام دیگه این وبلاگ شخص خاصی نیست یه وبلاگ گروهیییییییی هستش هر کدوم از بچهه ا که...
-
دوست!
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 17:37
سلام. دلم یه جای خلوت میخواد برای فکر کردن یا یه خلوت اروم برای گریه کردن یا یه دوست خوب که یک پس گردنی محکم بهم بزنه یکم ادم باشم یا ... نمیدونم خسته ام... خیلی خسته... *** شماها میدونین واقعا معنی "دوستی" چیه؟ هر کی میدونه برا یمن تعریفش کنه. یادم رفته!
-
آشنایی !!!!
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 15:33
سلام . اسم من واسه بچه های نغمه آشناست . من هیوام . یکی از اعضای نغمه . هنوز نمی دونم اینجا چرا اومدم و می خوام چی بنویسم اما می نویسم از تو تا تن کاغذ من جان دارد . امیدوارم بتونم قدمی واسه ئوستای گلم بر دارم و بهتون کمک کنم . یادتون باشه ما همه با هم دوستیم و همدیگرو دوست داریم . دوستتون دارم دوستم داسته باشید .......
-
اولین وب نوشته
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 12:42
سلام این اولین وب نوشته وبلاگ بچه های نغمه هستش دنباله حرفای ناگفته یا به قولی ایران روزی نمیدونم چرا تصمیم گرفتم یه وبلاگ دیگه بزنم ولی هر بار دلم خواست یه بار دیگه ایران روزی رو راه بندازم یه چیزی جلوم رو گرفت اینجا وبلاگی برای همه بچه های نغمه هرکی خواست میتونه بیاد بنویسه البته نه شعر نه وب نوشته دیگران از خودش...