حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

سلام سلام به همه دوستان و یاران همیشه در صحنه  

 

فکر کنم این اخرین وب نوشته من در این وبلاگ هستش  

همون طوری که قول داده بودم  حاضر هستم اینجا رو به بچه های نغمه تحویل بدم برم هرکی دوست داشت میتونه بیاد اینجارو بگیر  ولی باید اول قول بده هیچ نوشته ای پاک نشه  از این تاریخ به قبل بعدی هارو میتونه پاک کنه اختیار دارش خودشه  

 

هرکدوم از دوستان باشه مهم نیست  

 

کلام اخری ندارم ولی خو برای همیشه از روم نغمه رفتم البته نمیتونم بگم همیشه ولی میتونم قول بده یه شش ماهی توی روم نغمه پیدام نمیشه  

 

چشمک  دوستان اگر میخوان بدونن کدوم روم میرم باید بگم شاید توی این شش ماه رومی نرم شایدم از فردا سر کلم توی یه روم دیگه پیدا شد   فقط این میدونم صد در صد رومی رو انتخاب میکنم که حداقلش ادمینشو  سوپر مسترش بلد باشن فارسی تایپ کنن  و مستره فارسی داشته باشه  چشمک  

رومی که یه مستر فارسی نداره  اسمش بزرگ ترین روم فارسی هستش  به درد من یکی نمیخوره  اگر سر میزدم به این روم به خاطر فارسی نویساش بوده که اونم این یک هفته ای هرچی رفتم فارسی نویسی ندیدم  پس نرم بهتره ولی از اونجای که حس ششم خوبی دارم میگم که ..................................... چشمک این نقطه چین برای اونای ژر میکنم که  میشناسن من رو چشمک  

 

خب دوستان اونای که فقط توی نغمه ملاقاتشون میکردم  باید بگم بدرود  برای همیشه  

اونایم که ای دیشون رو دارم که گه گاهی میبینمشون توی مسینجر چشمک  و شاید روم های دیگه  

 

خب دیگه چی باید بگم  اها یادم امد  خلاصه  بدی از ما دیدید حلال کنید کلامی از بنده شنیدد که بد بوده به بزرگی خوبی خودتون ببخشید  اگر هم خوبی بوده که حتما وجودشو داشتید خوب بودید که منم باهاتون خوب بودم  چشمک    

 

اینم پایان داستان قلندر چت نغمه اگر بار گران بودیم رفتیم اگر نا مهربان بودیم رفتیم  بدرود دوستان امید اون رو دارم همگی در کارهاتون موفق پیروز سر بلند باشید  و روز های خوبی پیش رو داشته باشید  

 

pak.behnam@yahoo.com 

 

اینم ایدی من کسی خواست وبلاگ رو در اختیار بگیره  خبر بده  چشمک  

 

 

بدرودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد  

و بازم بدرودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

سلام

 سلام  

 خب از کجا باید شروع کنم  

 از اینجا شروع میکنم که چند وقتی نبودم یعنی بودم ولی خو حس هیچ کاری رو نداشتم  

ولی امروز عجیب هوس کردم بنویسم در مورد چی میخوام بنویسم نمیدونم  

ولی خو میخوام بنویسم مشکلیه  چشمک  

 

محرم شده حال هوای من یه نمه تغییر کرده یادمه اون وقتا که جوون بودم   تاسوعا  عاشورا از اهواز میکوبیدم میرفتم بهبهان تا  یه مراسم که همش ۱۰ دقیقه بیشتر نبود رو ببینم  یه نو سینه زنی دارن به نام سه سنگ اقای امیدوار ( نمیدونم زنده هستش یا به رحمت خدا رفته ) میرفت بالا برای ده دقیقه مرثیه ای روخیلی تند  با داد میخوندم طوری که این ژیر مرد میشد مثل خود لبو لنقدر که داد میزد تند میخوند افرادی که توی حیاط حرم  امام زاده شاه فضل بودند  سینه سه سنگ میزدند  سینه زدنشون این طوری بود که تند سریع سه تا سینه میزدند برای یه  ۵ ثانیه  متوقف میشد سینه زنی یه بار دیگه شروع میشد  یادش به خیر  کلی مزه میداد دیدن همچین مراسمی  حالا هوای ادم رو دگر گون میکرد   یه بار گفتم چرا بیشتر نمیخونه  گفتن میتونی بری وسط  این سینه رو بیشتر از ۵ دقیقه بزن اون نیم ساعت میخونه یه بار بیرون بودم برای سه دقیقه هم نتونستم باهاشون برم یک دردی تو قفسه سینم داشتم که نگو از نفس هم بریده بودم

خدای جای ندیدم اندازه بهبهان مراسم  جور وا جوری داشته باشن یه شب هم دارن به نام شو روزک  حجله میبندن شب تا صبح بیدار میموند  باقله  میدن با یه نون به نام کُتِلَک  بعدشم  هرکی میاد سر حجله ها یه چیزی باید برداره یه طوری مثل دزدی برای اینکه حاجت بگیره  توی این شب  خیلی از نو جونا سیگار میکشن که بگن ما ناراحتیم  خلاصه روز  های تاسوعا عاشورای های زیاد توی این شهر بودم چراشم فقط نوحه خونی اقای امیدوار بود که دیگه اونم نمیرم  ادم خیلی وقتا خودش رو محروم از بعضی چیزا میکنه که وقتی یادش میفته متوجه میشه چقدر داره در حق خودش ظلم میکنه   

 

آبدارچی "شاید یه روز علم دار شدم  چشمک "

 

دوستی ...

یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.

روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد

بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد

روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد

پدر رو به پسر کرد و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود

پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی.. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است.

دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند»

دوستت دارم ...

وقتـــــی شـــــــب آرام آرام بــــــه خــلوت خـامــوش من پـــا می گــــــذارد

ومــــــن در ســــــــــتاره بـــــاران خــدا ســـــتـــــــــاره تــــــــو رانـــدارم....

حضــــور آرامــت مدتــهاست در کنــــارم نیست

وقتـــی دلتنـــگ تو ام امـا چشمانت نیســـت تابی قـراری مرا در خود گم کند

وقــــــتی رقـــــــــص گـیســـوانــت را در ســـر انـــگشــــتانـــــــم نـــــدارم

و نــــوازش دســـــتـان مهربــــان وگـرمـــت را

وقتـــی نــگاه معــــصو مـانـــه ات را بـرای همیــشه به خاطـره ها سپرده ام

وقتی تنهای تنــهایم و یاد تــو تنـها مهــمان شبهای بی صـــبح مــن است.....

مــن میــــمانم و یـــاد تو و دلـی پـــر درد

ســـــــفره ای از عشـــــق و غـــــــزل....

و شـمـعی که به یـــــاد چشــمان روشنت تا صبح می درخـشد در خیالم ....

و با خواهــش نگاهـم تــو را به ایـــن ضـــیافــت عاشــقانــــه می خـــوانـــم

نیاز دلم را با ناز نگـاهت پیـوند می زنــم هزاران گلبــرک شـــقایق را نثار لبخند

نـــــگاهــــــــــــــــت می کــــــنـــــــم

و با تــو تا اوج آبـــی عشق پرمی کشم

باز هـــم هــوا پـــــر از شعـــرو غــــزل و قاصــــــدک است

تـــــــو را مـــــــی خـــــــــــوانــــــــم

غزلهای خاموش دلـــم را بی دغدغـه تـا بلنــــدای وجــود فریــاد می زنــــــم

دوســــــــــــــــتت دارم...
دوســــــــــــــــتت دارم...

برای تو عزیزم

                           اگر میدانستی که چقدردوستت دارم 

      سکوت رارها میکردی وتمامی ذرات وجودت عشق را فریاد میزد.... 

 

                            اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم 

     صورتم را میشستی واشکهایم رابادستان عاشقت برباد میدادی.... 

 

                            اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم 

 نگاهت راتا ابد برمن میدوختی تا من درنگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خدا ببرم....

          

تولد

                      -()---()—()—()—()
                     ||---||—||—||—||
                   {*~*~*~*~*~*~*}
          -@@@@@@@@@@@@@@@
         -{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~}
   -@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
    -{~*~*~*~*~HAPPY~*~*~*~*~*~}
     {~*~*~*~~ BIRTHDAY! ~~*~~*~*}
     {~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*}
  -@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@  

هرسال 4 دی ماه که هزاران شهاب به سمت زمین هجوم میاوردند از خودم میپرسیدم چه اتفاقی افتاده که اسمونیا میخوان خودشونو به زمین برسونن؟؟ 

امسال فهمیدم فرشته ها به پیشواز حضور مسافری میان که زمین رو با قدمهای پاکش نوازش کرد تا زندگیشو شروع کنه 

 

                                   تولدت مبارک ابوالفضل جان 

خوب حتما الان کلی سوال براتون پیش اومده تولد کیه راستش من با اجازه بهنام خان (قلندر نغمه)یه تبریک کوچولو واسه آقا پسر گلش نوشتم که امروز تولدشه . 

ان شالله  صد ساله بشه .بهترین آرزوهارو واسه پسر کوچولو قلندر دارم.وامیدوارم همواره در کنار پدرو مادرش خوشحال وپیروز باشه وبه همه آرزوهای بزرگش که تو قلب کوچولوشه برسه.