حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

نقاشی صلح

روزی پادشاهی اعلام کرد به کسی که بهترین نقاشی صلح را بکشد، جایزه بزرگی خواهد داد.

هنرمندان زیادی نقاشی هایشان را برای پادشاه فرستادند. پادشاه به تمام نقاشی ها نگاه کرد ولی فقط به دوتا از نقاشی ها علاقه مند شد.

در نقاشی اول، دریاچه ای آرام با کوه های صاف و بلند بود. بالای کوه ها هم آسمان آبی با ابرهای سفید کشیده شده بود.

همه گفتند: این بهترین نقاشی صلح است. در نقاشی دوم هم کوه بود ولی کوهی ناهموار و خشن، در بالای کوه آسمانی خشمگین رعد و برق می زد و باران تندی می بارید و در پایین کوه آبشاری با آبی خروشان کشیده شده بود.

وقتی پادشاه از نزدیک به نقاشی نگاه کرد، دید که پشت آبشار روی سنگ ترک برداشته، بوته ای روییده و روی بوته هم پرنده ای لانه ساخته و روی تخم هایش آرام نشسته است. پادشاه نقاشی دوم را انتخاب کرد.

همه اعتراض کردند ولی پادشاه گفت: صلح در جایی که مشکل و سختی ای نیست، معنی ندارد. صلح واقعی وقتی است که قلب شما با وجود همه مشکلات آرام و مطمئن است. این معنی واقعی صلح است.

مصاحبه با خدا

خدا از من پرسید:دوست داری با من مصاحبه کنی؟ 

پاسخ دادم اگه شما وقت داشته باشید. 

خدا لبحندی زد و پاسخ داد زمان من ابدیت است. چه سئوالاتی در ذهن داری؟ 

من سئوال کردم چه چیزی در آدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟ 

خدا جواب داد: 

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند! 

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و دوباره پول را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را بازیابند! 

- اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند بگونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند! 

- اینکه بگونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و بگونه ای میمیرند که گویی هرگز نزیسته اند! 

مدتی به سکوت گذشت...  

سپس من سئوال کردم که به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهایی را در زندگی بیاموزند؟ 

خدا پاسخ داد: 

- این که یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا به آنها عشق بورزد.تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند. 

- اینکه هیچوقت خود را با دیگران مقایسه نکنند. 

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند. 

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد. 

- اینکه یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست. 

- اینکه یاد بگیرند که کسانی هستند که آنها را عاشقانه دوست دارند ولی نمی دانند که چگونه اخساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند. 

- اینکه یاد بگیرند که کافی نیست تا یکدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند. 

به خدا گفتم از وقتی که به من دادید سپاسگزارم. 

خدا لبخندی زد و گفت: 

فقط این را بدانید که من همیشه کنار شما هستم... همیشه...

زسم سرخ عاشقی

این سبک جاودانه زیستن نیست که رسم سرخ عاشقی را در خزان خاطره ها فراموش کنیم. 

باید عشق را سرود. 

باید عاشق را ستود. 

باید عشق را نقاشی کرد بر بام آسمان دلها و باید عشق را فهمید. 

باید از کوی عشق گذر کرد.باید با ندای دل بانگ رحیل بر بست و نگذاشت در کوچه پس کوچه های زندگی به فراموشی سپرده شود. 

حیات واقعی را عاشقان یافتند و بس. زیرا که هنر زیبا زیستن را با عشق بر تابلوی حیات و با قلم معرفت و به رنگ محبت ترسیم کرده اند.خوب که به این تابلو نگاه می کنی معنای این جمله را می فهمی *عشق هنر مردان اهورایی است* عشق تنها یک واژه نیست. 

یک آسمان آبی     یک دریای بیکران     و یک بغل گل یاسی است که از عطرش پر و بال میگیری.دری است به خانه خورشید که اگر توان گذر از آن را یافتی به تنها معنی ماندن می رسی.عشق عهدی است آسمانی و ابدی که حتی مرگ در برابرش زانو می زند.اگر با عمق جانت گوش فرا دهی صدای پایش را می شنوی! در این نزدیکی هاست. 

آن را با تمام وجودت لمس کن و دمی در فضای شور انگیزش حنجره ات را جلا ده و وجودت را مطهر ساز. 

آن وقت می بینی که من و تو برای عاشقی آفریده شده ایم که عشق بنای خلقت است و عاشق حقیقی خداست.

وداع با رمضان

 سلام 

فکر می کنم امروز روز آخری باشه که توفیق روزه داری نصیبمون شده 

ر مضان هم داره تمام میشه و باید باهاش وداع کنیم 

خدایا تازه داشتیم با رمضان انس می گرفتیم. با تلاوت قرآنش؛ با ذکرهاش؛ با شب بیداریهاش؛ با اسرارش و ... 

عجب ماه زیبایی!       عجب مهمانی خوبی!       و عجب میزبانی! 

 اما ببینیم چقدر تغیییر کردیم؟ 

از خدا می خوام تا کمکمون کنه تا با عشق ماه رمضان و روزه هاش   عبادتهاش     سحرخیزی  هاش     و دعاهاش همراه باشیم تا همیشه همینطور رمضانی بمونیم. 

ای ماه زیبایی با بودنت شیطان از ما دور شده بود و فردا که می روی دوباره وسوسه های  شیطان به سراغمان خواهد آمد.   پروردگارا تو کمکمان کن! 

ای ماه زیبایی هنوز نیامده بودی که شادمان منتظرت بودیم و حال که می خواهی بروی از رفتنت اندوهناک شده ایم!و اگر نوید درخشش هلال عید فطر نبود دل کندن از این ماه بسیار سخت بود.  

پروردگارا از تو می خواهم که این سال را آخرین سال عمرمان قرار ندهی تا سال بعد هم این بنده گنهکار این روزها را ببیند. 

پروردگاری که تمام هست من ازآن توست قدرتی به من عطا کن تا زیباییهایی را که در این ماه بدست آورده ام به آسانی از دست ندهم.   

 

پیشاپیش عیدتان مبارک و طاعات و عباداتتون مورد قبول در گاه حق.     التماس دعا 

به امید سال بعد و رمضانی دیگر.........

 

 

کاشکی

کاشکی واژه ی درد آور این دوران است 

کاشکی جامه ی مندرس امیدی است که تن حسرت خود پوشاندیم 

کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود           و قفس ها همه خالی بودند 

آسمان آبی بود           و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید 

کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد 

کاش می شد دشنام جای خو را به سلامی می داد وکمی مهربانتر بودیم 

کاش ما تجربه ای می کردیم: 

شستن اشک از چشم                 بردن غم از دل                   همدلی کردن را 

کاش می شد که کسی می آمد باور تیره ی مارا می شست 

و به ما می فهماند                   دل ما منزل تاریکی نیست 

اخم بر چهره بسی نازیباست 

بهترین واژه همان لبخند است که ز لبهای همه دور شده است 

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم 

کاش در باور هر روزه مان فکر می کردیم که چرا سنگ شدیم؟ 

کاش می شد که شعار جای خود را به شعوری می داد 

کاش می شد که کسی می آمد و به ما می فهماند که چقدر از خدا دور شدیم........ 

کاش می شد که کمی قدر وزن پر یک شاپرکی ما مسلمان بودیم!

تقدیر

در آستانه کوچه زندگی دفتر تقدیرم را نظاره می کنم 

که دستان قدرتمند سرنوشت آن را ورق می زند 

و نوشته هایش را قلم قسمت تغییر می دهد 

آرزوی این را داشتم که روزی بتوانم بوته سرنوشت را از ریشه بخشکانم 

تا هیچ وقت نتواند دفترم را با دستان بی مهرش ورق بزند 

و آنان را که از صمیم قلب دوستشان دارم با تکرار واژه قسمت از من بگیرد!