حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

ضجه زدن کار من نیست ...

دنبال درو کردن رودند عزیز

این طایفه انگار یهودند عزیز

اینجا کسی از جنس شقایقها نیست

ای کاش همه مثل تو بودند عزیز

 

به مژگان که همی دلشکستگیهایم را باران شد

هر چند به داغ دیدن عادت دارد

ایندفعه دلم قصد جنایت دارد

برگرد مواظب دلت باش عزیز

در شهر شما عشق خیانت دارد

 

به آغوش بی دغدغه ی زهرا برای درد هایم،که نگارخانه حس رباعی را در من زنده کرد

خونست که از ذهن سبو می ریزد

آتش زده آب در گلو می ریزد

زهرای من اینبار به من تکیه نکن

این شانه دگر زود فرو می ریزد

 

برای تو که تائیدم نمی کنی

 

به ساحت پاک دل خیانت کردی

دلتنگ شدی به عشق لعنت کردی

گفتم که بیا غمت به جانم پسرم!

افسوس به مادرت خیانت کردی

***

تقدیر من از ازل ستم بود عزیز

تکرار شب ِ مبهم ِغم بود عزیز

آخر تو بگو چگونه یادم برود

امروز تولد خودم بود عزیز

***

از عشق نوشت ،انتخابش کردی

در ظلمت خانه آفتابش کردی

هی آب شدی پای دلش باریدی

یک روز نوشت:تو خرابش کردی!

 

اینها صدای جز وجز داغیست که دلم را می خشکاند

بگذار به عشق ما حسادت بکنند

باید به من وچشم تو عادت بکنند

خط زد همه را نوشت:من معتقدم

باید که به معشوقه خیانت بکنند

***

می خواستم آئینه ی باطن باشی

دستان مرا دوباره ضامن باشی

سخت است که باور بکنم چشمانت

آواره ی من باشد وخائن باشی

و

تو

تو

تو

 

و تو گفتی که گرگ می آید

در من غزل وعشق ورهایی مرده

بیچاره دلم داغ خیانت خورده

دیگر من وهمسفر شدن ممکن نیست

پرهای مرا گرگ به غارت برده

 

اینها بغضهایست که دارند گلویم را فریاد می شوند

 

دل از من آشفته بریده ست عزیز

بر هستی من درد کشیده ست عزیز

دیگر نگران نباش آسوده بخواب

این کارد به استخوان رسیده ست عزیز

 

حال من از زندگی به هم می خوره ...

مواظب باشید دامنتان را نگیرد،چهار پاره ی دلم خون است

 

خسته از بی کسی نشسته دلت

گوشه ای کنج این جهان غریب

در تو تکرار می شود هر روز

سهم تلخی از آسمان غریب

 

شانه هایت عجیب طوفانیست

چشمهایت هنوز غم دارند

می خزد سمت دفتر شعرت

دستهایی که عشق کم دارند

 

هی غزل می شود که((تنهایم

زندگی درد می کشد درمن

در خود آغاز می شوم بانو

روح من را اگر تو باشی تن

 

آه تلخ است روز وشبهایم

هر چه احساس می کنم درد است

-گریه هایی که باورت بشود

چشمهای دروغ او مرد است-

 

تو نبودی خدا که می داند

همه ی عمر درد بود وعذاب

هیچکس باورم نکرده عزیز

من حسرت کشیده را دریاب))

 

با خودت فکر می کنی آهوست

چه نجیب وبزرگ بوده دلش

شب ِ تلخیست ونمی بینی

که چه اندازه گرگ بوده دلش

 

قفسش را شریک خواهی شد

در تو تقسیم می شود قلبت

کم کم از شعر،هر چه آزادیست

باز تحریم می شود قلبت

 

***

دیگر انگار تلخ وتنها نیست

می رود سمت خواهشی دیگر

تو تنهایی ودروغ بزرگ

تو وخوشبختی ونگاهی تر

***

درد یعنی همین که میبینی

درد یعنی غزل شدن هر شب

درد یعنی دوباره می ترسم

هی همو سکشوال شدن در تب

 

به خودت آمدی ومیبینی

جای عشقی که در دلت خالیست

گرگ شب آمده به گله زده

وتو بره ترین که قلبت نیست

 

باز باید خدا خدا بکنی

دیگر از زندگی بریده شدی

خواستی مرهم کسی باشی

که شکستت،که داغدیده شدی

 

درد یعنی:من ومن و این شعر

درد یعنی:خدا!نمی بینی

می سپارم تو را به آنچه تویی

تا قیامت مرا نمی بینی

*همین نیامده های زود را به روز می شوم تا برای همیشه به شب بنشینم

(درپرانتز)

 

تلخست که پرواز فراموش شود

در حنجره آواز فراموش شود

اینقدر پرندِ/گی نکن می ترسم

حیثیت پرواز فراموش شود

 

**

دل از قفس عشق پریده ست عزیز

از چشم تو آشفته رمیده ست عزیز

دیگر من وتو ما شدنش ممکن نیست

این جاده به بن بست رسیده ست عزیز

*

هر جا صدای زجه ی استخوانهای خیانت کشیده ای راشنیدید حس کنید مریم حقیقت آنجاست

***

فراموشم نکنید

روح سرگردانم انتظار چراغتان را پرسه می زند

****


شعر از مریم حقیقت 

نظرات 10 + ارسال نظر
هیوا یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 16:00

خودم می دونم طولانی هستااااااااااا به هر حال معذرت امیدوارم انقدر قشنگ باشه که به بزرگی خودتون ببخشید

سونیا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 00:08

بیب بیب هوراااااااااااااااااااا اول
اخه میدونی هیوا جان واسه نوشته خودت که نمیشه اول بشی پس من اولم خدارو شکر دیگه نگران نیستیم واسه اول شدن چون عدد بازنشسته شده

صوفیا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:09

هیوا جان شعرهای خودته"؟

هیوا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:48 http://hiva_kuchulu.mihanblog.com

صوفی جونم اگه قابل بدونین بله عزیزم بووووس

صوفیا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:12

هیوا خیلی عالیههههههههه!انشالا از این بهترم بشه! همیشه موفق باشییییی

ممنون عزیزم منم دعا می کنم تو همیشه موفق باشی گلم

عدد دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 21:45

سونیا بد نیست که حداقل یک خط از شعر هیوا رو هم می خوندی چشمک

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


هیوا ................................... .

سونیا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:50

وااااااااااااااااا عدد تو از کجا میدونی که نخوندم درضمن من وهیوا همشهری هستیم هوای همدیگرو داریم .

هیوا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:01 http://hiva_kuchulu.mihanblog.com

سونیاااااااا جونم خودم هواتو دارم عزیزم .... بوس ...

i یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 20:28

دروغ میگه بابا
lol
اینا شعر خودش نیست که
یه سرچ تو گوگل بزنید بد نیست

مریم حقیقت دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 17:40 http://aryanpoem.persianblog.ir

سلام
فکر نمیکنی اینا شعرای من باشن
یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد