حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

غربت غریبه

سلام ، 

نمیدونم چرا و نمیدونم که چطور راضی شدم، اما اومدم. 

فقط میدونم که دلم با بچه های نغمه بود و براشون تنگ میشد . 

از اولین بنای ثبت نام توی این وبلاگ فقط خواننده دست نوشته های شما عزیزان بودم چون بنا به دلائلی دستم برای نوشتن یاری نمیکرد ، اما بالاخره خودمو راضی کردم. 

 

میخوام بگم که زندگی آدمیزاد چه فراز و نشیبهائی داره که خودش بیخبره. ولی ایکاش بیشتر چشماشو باز کنه و از سختی حوادث عبرت بگیره . میخوام بگم که تو بدترین شرایط زندگی وقتی کسی دست یاری یه سمتت دراز میکنه اولین کاری که میکنی این باشه که تو چشماش نگاه کنی تا به صداقتش پی ببری . میدونی چرا؟ 

چون تو بدترین شرایط دلشو نزنی و بهت پشت نکنه . بهت نگه که از دست همه خستگیهات ، خسته شده ... 

باید بدونی که آیا در حد تحمل سختیهای تو هست یا نه . آیا ارزش اینو داره که بهش اعتماد کنی و محرم دلت بدونی یا نه . 

 

بگذریم ،  

حالا این منم که اینجام . غریبه غربت زده غربت نشین . 

همون غریبه ای که همتون از دست سکوتش به تنگ اومدید . ولی دوستان خوب من ممنونم که انقدر به فکرم هستید . 

امیدوارم وبلاگ جناب آبدارچی کلیدی باشه برای قفل این سکوت . 

و در آخر بهنام جان بابت دعوت مکررت (به هر نحو ممکن) ممنونم .   

دلا خو کن به تنهائی که از تنها بلا خیزد.