حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

مشکلات زندگی

سلام به همگی 

 

میبینم که همه کم پیدا شدن فکر میکردم فقط من کم پیدا شدم اما انگار اینجورا نیست 

کجایید شماها ؟ چرا کسی پیداش نیست اینجا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خدا نکنه گرفتاری داشته باشید و این حرفا !!!! 

راستش تو وبلاگ یکی از دوستانم مطلبی خوندم که خیلی خوشم اومد خیلی جالب بود برام گفتم شما هم بخونید بد نیست حالا برای شما هم می نویسم بخونید جالبه. 

 

 

" وزن یک لیوان آب "

 

استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب را به دست گرفت. آن را بالا گرفت

 

که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید : به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟


شاگردان جواب دادند تقریبا 50 گرم.


استاد گفت : من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست .


اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم

 

چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد.


استاد پرسید خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟


یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد.


استاد گفت : حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟


شاگرد دیگری جسورانه گفت : دست تان بی حس می شود عضلاتتان به

 

 شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان

 

 خواهد کشید و از این حرف همه شاگردان خندیدند .


استاد گفت : خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟


شاگردان جواب دادند : نه!

 

 پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟

 

 در عوض من چه باید بکنم؟


شاگردان گیج شدند! یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.


استاد گفت : دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است اگر آنها را چند دقیقه

 

 در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد. اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید

 

 اعصابتان به درد خواهند آمد، اگر بیشتر از حد نگهشان دارید، فلج تان می کنند

 

و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.


فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و

 

پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید! به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید هر

 

 روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و  

 

چالشی

 

 که برایتان پیش می آید ،برآیید ...


 

دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری

 

 زندگی همین است ...

  

 

راستی یادم رفته بود عید رو تبریک بگم ببخشیدطوری نیست حالا میگم! 

 

عــــیــــد ســـعـــیـــد غـــدیـــر خـــم بـــر تـــمــامــی 

عـــزیــزان مــبــارک بـــاد 

 

البته پیشاپیش تبریک گفتم آخه یه موقع دوباره وقت نمی کنم بیام گفتم زودتر بگم 

طوری نیست. در مورد عید غدیر امام صادق حدیثی فرمودند اینگونه: 

 

عـــیـــد غـــدیــر ، روز عــیــد و خوشی و شادی است و روز روزه داری به عنوان 

سپاس نعمت الهی است. 

 

انشالله اگر توفیق روزه داری در این روز مبارک را پیدا کردید ما رو هم فراموش نکنید 

التماس دعا

عشق بی پایان

 پیر مردی صبح زود از خانه اش خارج شد. 

 در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.  

 عابرانی که رد می شدند  به سرعت او رابه اولین درمانگاه رساندند.  

 پرستاران ابتدا زخم های پیر مرد را  پانسمان کردند . 

 سپس به او گفتند: (( باید ازت عکسبرداری بشه تا جایی از بدنت 

 آسیب یا شکستگی نداشته باشه.))  

 پیر مرد غمگین شد و گفت: من عجله دارم و نیازی 

  به عکسبرداری ندارم .پرستاران دلیل عجله اش را پرسیدند . 

 پیر مرد گفت: زنم  در خانه سالمندان است. 

 هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او می خورم. 

 نمی خواهم دیر شود!!!!  

 پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم. 

 پیرمرد با اندوه گفت:خیلی متاسفم . او آلزایمر دارد.  

 چیزی را متوجه نخواهد شد ! حتی مرا هم نمی شناسد!...  

 پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید  

 چرا هر روز پیش او می روید ؟ 

 پیر مرد با صدایی گرفته گفت:

 من که می دانم او چه کسی است........

عشق بهانه ای برای دوباره زیستن

آری تنهایی غم انگیزترین واژه ایست که لحظه به لحظۀ عمرم را
با او سپری کرده ام.

در تمام شب، چراغی نیست و ماه در وسعت بی انتهای آسمان خویش تنهاست...

و قلب من نیز چون شبهای بی ستاره تنهاترین تنهاست.

در این شبهای غم انگیز تنهایی و بی قراری... 

که من با ماه این مونس و ناظر شب زنده داریهای خویش نجواها دارم...

کجاست آن اهل دلی که شبی را با دل سوختۀ ما به صبح رساند....

و بزم و شادی را به یکباره با تمام حلاوت و شیرینی به وجودم سرازیر کند....

تا آسمان خزان زدۀ نفسهایم را به دشتی از شقایقهای همیشه بهار گره بزند...

و من همچنان در انتظار ملکۀ سرزمین دل ...

 تا مرا همراه خود به فراسوی ماه ، به بزم ستارگان ببرد....

تا کویر دلم را نوید طراوت و سرسبزی دهد.

اما باز دلم تنهاست و دوست دارم برایش بنویسم...

چون پر از دردم ، پر از رنج و نامرادیهای زمانه....

پر از دغدغه های روزگار.

می نویسم که چگونه در تنهایی هایم به اشکهای همیشه همراهم...

به این لشکر زلال و زیبا که از ضمیری پاک متولد می شوند....

تا یاوران لحظات رنج و تنهایی من باشند ... پناه می برم!!!

اما باز با این همه تنهایی امیدوارانه به دیدار تو خرسندم.

ای عشق، ای منجی جاودانه ، ای همیشه ماندگار ،
با من بمان برای همیشه.

چرا که با این همه تنهایی، تنها به امید وصالت تا آخرین روز
حیات جاودانه خواهم زیست.

آری، آنگاه که آدمی را اندیشه ای جز مرگ نیست ....

عشق تنها بهانه ایست برای دوباره زیستن.

شاعر و فرشته

شاعر وفرشته ای با هم دوست شدند،

فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته

شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت

فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه ی عشق گرفت

خدا گفت: دیگر تمام شد..... دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود زمین برایش کوچک است و

فرشته ای که مزه ی عشق را بچشد آسمان برایش کوچک.

یــــکـــرنـــگــــی

خانۀ دلم چه خالی و بی صداست

آسمانش ابری و بارانیست

سکوتش سرد و سنگین

نگاهش خیس از باران

صدایش بی صداترین فریادهاست

پشت نگاه خیسش دریای متلاطم غمهاست

وقتی می خواد بباره بی صدا می باره

وقتی می خواد حرف بزنه بی صدا حرف می زنه

وقتی هم که میشکنه بی صدا میشکنه

سکوتش یه دنیا فریاد بی صداست که در گلو خفه شده

 

تمنای نگاهم نگاهی بی ریا و پاکه

نگاهی که یه دنیا صداقت و معرفت توش باشه

نیاز دلم داشتن یه هم صدای یکرنک و مهربونه

یکی که با دروغ ها و دورویی بیگانه باشه

کسی که آدمو به خاطر خودش بخواد به خاطر انسانیتش نه به خاطر منافعش

تو این دنیای پر از ریا و تزویر هر کس یه رنگیه هیچ آدم یکرنگی ندیدم

یکی با دروغ ها و دورویی هاش و یکی با غرورش آدمو می شکنه

چرا ما آدما فقط ایراد دیگران رو میبینیم اما ایرادای خودمونو نمی بینیم ؟؟؟

چرا سعی داریم دیگران رو اصلاح کنیم اما برای اصلاح خودمون هیچ تلاشی نمی کنیم ؟؟؟

چرا انقدر راحت دل میشکنیم اما طاقت اینکه دل خودمون رو بشکنن نداریم ؟؟؟

نمی دونم بعضی آدما چطور می تونن بین دیگران اختلاف ایجاد کنن و بعد با خیال راحت بشینن  

و تماشا کنن!؟؟؟

نمی دونم اون دنیا چطوری جواب خدا رو میدن ؟؟؟

هر چند که فکر می کنم براشون مهم نباشه مهم قصدشونه که بهش میرسن و بعد با لذت تماشا می کنن !!!

نمی دونم واقعا میشه اسم انسان رو این جور افراد گذاشت یا نه ؟؟؟؟

اخه انسان واقعی که دل نمی شکنه و نسبت به هم نوعش بد نمی کنه و هر کاری که انجام میده 

 اول برای رضای خداست و بعد برای رضای بنده خدا کسی که رضای خدا مد نظرش باشه 

 هیچوقت بندۀ خدا رو هم نمی رنجونه !!!

کاش به جای تفرقه انداختن بین دیگران و ریاکار بودن کمی به خودمون بیایم و همیشه باعث
دوستی ها و رابطه های خوب بین دیگران باشیم نه اختلاف انداختن ، به جای دل شکستن
دلی رو به دست بیاریم و همه با هم یکرنک و بی ریا باشیم . هر چند از این ای کاش ها
زیاده اما حیف که عمل کنندش کمه !!!

بیا تا قدر یگدیگر بدانیم

بیایید قدر یکدیگر را بدانیم . بیایید قدر تمام داشته هایمان را بدانیم و حسرت نداشته ها را نخوریم.  بیایید قدر تمام موهبت های پروردگارمان را بدانیم و برای تک تک نعمت هایی که به ما عطا کرده شکرگزار باشیم.  

بیایید قدر بزرگترین نعمت زندگیمان یعنی سلامتی را بدانیم و همیشه اولین آرزویمان برای خود و دیگران داشتن سلامتی باشد. 

 بیایید قدر باارزش ترین نعمت های خدا یعنی پدر و مادر خود را بدانیم و همیشه برایشان آرزوی سلامتی و شادی بکنیم و برای پدران و مادرانی که در بین ما نیستن طلب آمرزش بخواهیم و روحشان را با اعمال خود شاد کنیم.  

بیایید قدر لحظات خوبی را که با عزیزترین کسانمان داریم بدانیم و از لحظه لحظه اش کمال استفاده را ببریم و شادترین لحظات را در کنار عزیزترین اشخاص تجربه کنیم.  

بیایید قدر دلهای پاک خود را بدانیم و به ارزانترین قیمت با ناپاکی ها دلهایمان را آلوده نکنیم. 

بیایید قدر ارزش های انسانیمان را بدانیم و با رفتارهای ناشایست خود انسانیت خود را زیر سوال نبریم.  

بیایید قدر صداقتمان را بدانیم و با دروغ و ریا جزو نامردان روزگار نباشیم.  

بیایید قدر بدانیم هر آنچه که قابل قدر دانیست . قدر دانی کنیم از خدا و قدر لحظات ناب نیایش های عاشقانه با خدا را بدانیم و تلاش کنیم که این لحظات در زندگیمان همیشگی باشد.

بیایید قدر امید داشتن را بدانیم که ناامیدی خود راهی به سوی نابودیست.

بیایید همگی با هم لحظه ای فکر کنیم به تمام داشته هایمان و حتی نداشته هایمان و ایمان داشته باشیم به اینکه اگر هم چیزی خواستیم و خدا بهمون نداد حتما مصلحتی در کار بوده به هر حال خدا به امور خود واقف است و خوب و بد ما را خود تشخیص میدهد و حتما برایمان بهترین ها را می خواهد.  

و مهم تر از همه قدر خود را بدانیم و خود را دوست داشته باشیم تا دیگران نیز قدر ما را بدانند و برایمان ارزش قایل باشند.  

من به نوبۀ خود قدر دان تمام لحظه های خوب با شما بودن هستم و این لحظات را غنیمت  

می دانم و از کمترین فرصتم برای لحظه ای دیدار تازه کردن با شما عزیزان استفاده می کنم .  

 

امیدوارم که در تمام مراحل زندگیتان موفق باشید و قدردان همیشگی سلامتی و  لحظات ناب زندگی .  

 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم  

 

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

نقل قول

سلام به همه عزیزان 

 

یه کم زیادی کار دارم و وقت کم میارم یه وقتا خوب پیش میاد دیگه کاریش نمیشه کرد.

نتونستم برای دوستان عزیز هم نظر بزارم و از این بابت عذرخواهی می کنم اما همین جا میگم که نوشته هاتون همگی زیبا و دلنشین بود و مفید، ازتون ممنونم از نظرات دوستان هم تو مطالب قبلیم تشکر می کنم .تو نظرات قبلی در پست وفاداری زن و مرد دوست عزیزمون الهام خانم برام نظرشون رو نوشته بودن که جالب بود و بنا به درخواست یکی از دوستان که گفتن این مطلب رو بیار تو وبلاگ من هم مطلب الهام  رو اینجا میزارم . 

  

الهام عزیز این طور نوشته بودن : 

 

سلام به همه و آرزوی موفقیت

راستش نتونستم نظر ندم میگن وقتی‌ خدا می‌خواست انسانو خلق کنه اول مردو آفرید و اینکارو خیلی‌ زود انجام داد اما برای خلقت جنس زن خیلی‌ وسواس به خرج داد اونوقت جبرییل اومد بهشون گفت‌ای خدا واسه چی‌ انقدر وقت میذاری؟اون موجود قبلیو به قول بعضیا فرتی آفریدی چرا اینقدر لفتش میدی خدای من؟ بعدش خدا گفت که آخه جبرییل نمیدونی‌ که من برای خلقت این آفریده جدید بهترین مصالح را بکار بردم و با کامل ظرافت خلقش کردم و این آفریده من پر است از ظرافت و کمالات اما فقط ۱ ایراد   داره و اون ایراد اینه که این آفریده من قدر و منزلت خودشو نمیدونه.

به هر حال  آقایون محترم (و جسارتا از خود متشکر )در توانایی‌ ، وفادری، فداکاری و ایثار این آفریده شک نکنید برای مثل فقط کافیه که به اطرافمون نگاه کنیم شواهد  زیادی میبینیم که این واقعیتو اثبات میکنه ۱مثال خیلی‌ ساده آمار  زنانی هستش که بعد از همسرشون به تنهایی‌ بار زندگیو به دوش میکشن ولی‌ این امار در مردان اینقدر ناچیزه که به صفر مطلق میل میکنه.

۱مرد هیچوقت نمیتونه از خودش بگذره در حالیکه زنان این قدرت و فداکاریو دارن و خیلی‌ مسایل دیگه که از  بدیهیات هستش و شاید از حوصله اینجا خارج باشه ...........

نمی‌شه زیاد نوشت اونوقت بعضیا میگن مهمون که انقدر صحبت نباید کنه

شاد باشید. 

 

خوب اینم از نظر الهام . اول از همه باید بگم که الهام جان تو برای من یه مهمون عزیزی مثل تمام دوستان گلم هر چقدر هم که صحبت کنی از صحبت هات لذت میبرم و خسته نمی شم پس هر چه می خواهد دل تنگت بگو . 

 

بعدش که خیلی زیبا در مورد خلقت زن نوشته بودی ممنون خانومی. 

 به راستی که خدا تو خلقت زن کمال لطفشو به کار برده و موجود ظریف و شکننده ای به نام زن را با وسواس ویژه ای خلق کرد اما متاسفانه که بعضی آقایون قدرشون رو نمی دونن و با کارهاشون و اعمال ناپسندشون باعث رنجش خانوما میشن اما از حق نگذریم گاهی اوقات هم خود خانوما قدر و ارزش خودشون رو با کارهای ناشایسته شون میارن پایین و اون وقته که آقایون به خودشون اجازه میدن که به زن مثل یک کالا نگاه کنن که به مرور زمان ارزش خودشو هم از دست میده و در مورد زن حرفایی میزنن که اقلا ما می دونیم که در مورد همشون صدق نمی کنه. 

 چند شب پیش دوستی برام موضوعی رو تعریف کرد و ازم خواست که اینجا بنویسم . 

و اما صحبت های دوستمون : 

 

چند روز پیش همکارم ازم کمک خواست به این مضمون که توی خیابون در حال مسافر کشی در اوج ناباوری خانومی سوار میشه و با صحبت و این حرفا طرح دوستی ریخته میشه

دوستم می گفت این خانم از چنان هیبت و قیافه ای برخوردار بود که حدس میزدم اگه سانتافه هم ترمز کنه سوار نمیشه به هر حال آشنا میشن در ملاقات های بعدی مشخص میشه خانوم شوهر داره و بسیار هم متموله

حتی در یه مورد که گلایه از تماس نداشتن میکنه دوستم میگه که موبایلم قطعه به خاطر بدهی خانوم عصر همان روز یه خط ایرانسل با شارژ کافی بهش میده و اغلب این دو عصرها با هم ملاقات داشتن

و حالا این اقا می خواسته که این مساله زودتر تموم بشه

 از قضا آقا هم متاهل هستن. این دوست عزیز براشون سوال بود که چرا خانومی با این مشخصات با داشتن پول و همسر باید اینکارها رو انجام بده گفتم حتما وسوسه شده و دنبال هوای نفسشه؟ گفت نه اتفاقا اصلا دنبال این مسایل هم نیست. گفتم پس حتما مورد بی مهری قرار گرفته و به دنبال محبت میگرده؟ ایشون گفتن دقیقا همینطوره . 

پس مهر و عاطفه یه مرد تو زندگی زناشویی خیلی مهمه  یه زن وقتی به مرد بله رو میگه یعنی از تمام وابستگیهاش دل میکنه و وارد زندگی جدید میشه و تمام محبت هایی رو که همیشه در اطرافش داشته حالا از مردش توقع داره و فکر می کنم که با محبت خالصانه و بی ریای زن و مرد نسبت به هم همۀ موارد دیگه تحت الشعاع قرار بگیرند و خلاهای زندگی پر بشه. 

خوب محبت که دیگه هزینه ای نداره چرا از هم دریغ کنیم؟ مگه همۀ محبت تو کادو دادن و  

خرج های آنچنانی خلاصه شده؟ چرا ما مهمترین اصل زندگی رو که بی ریا بودن و رفتار خالصانمونه فراموش کردیم؟ چرا همه چیز رو با مادیات محک میزنیم و اجازه میدیم زندگیمون به راحتی فنا شه ؟ درسته پول تو زمونۀ ما نقش مهمی داره اما آقایی که پولت از پارو بالا میره چقدرتونستی نیازهای روحی همسرتو برآورده کنی ؟ چقدر تونستی براش با پولت محبت بخری؟ 

وقتی ذره ای احساس خوشبختی تو زندگی نباشه تمام پولهای دنیا هم نمی تونه کارساز باشه. 

مال و دارایی خوبه ، گردش و تفریح خوبه ، خوشتیپی خوبه ، همه چی خوبه به شرطی که ازشون به بهترین شیوه استفاده بشه و در کنارش زندگی سعادتمندانه ای رو تجربه کنیم. 

همۀ ما به محبت مثل هوا نیاز داریم البته گدایی کردن محبت از کسانی که لیاقتشو ندارن درست نیست. ما نباید برای به دست آوردن محبت ارزش واقعی خودمون رو زیر سوال ببریم حتی آقایون هم به محبت یه زن نیاز دارند چون این حق مسلم همۀ آدماست اما خوبه که این محبت و عشق رو در جای واقعی خودش به دنبالش بگردیم و اجازه ندیم که حرمت ها شکسته بشه و ارزش های انسانیمون زیر سوال بره.  

اگه این ها رو نوشتم فقط به خاطر این بود که بگم نمیشه ناعادلانه قضاوت کرد و فقط زن رو محکوم کرد یا فقط مرد رو. نمیشه همۀ حق رو به زن داد و ازش دفاع کرد یا بالعکس. 

اگه زنی بد باشه دنبال علتش اول تو وجود اون مردی میگردن که تو زندگیش نقش داشته اگر دلیلش اون مرد نبود بعد میشه دنبال دلایل دیگه ای گشت و همین مساله در مورد اقایون هم صدق میکنه.  

پس بیاید به جای جبهه گرفتن واقع بین باشیم و واقعیت ها رو قبول کنیم . راستش تو مطالب قبلی و توی چت به دوستان می گفتم می خوام برم به جنگ آقایون و از خانوما دفاع کنم اما همش در حد شوخی بود چون واقعا نمی تونم یه طرفه به قاضی برم و همیشه برای این مسایل استثناها رو هم در نظر میگیرم و از دید دو طرف به این مسایل نگاه می کنم هر چند که خدا خودش بهتر از همه موجودتی رو که آفریده میشناسه.  

 

نمی دونم دوستان حوصلشون بگیره بخونن یا نه الان میگن بازم افسون رفت سر خونۀ اول آخه بعد از اون مطلب دیگه ادامه ندادیم اما خوب همونطور که گفتم این مطلب بیشتر به خاطر نقل قول دوستان عزیزمون بود که خواسته بودن به عنوان یه مطلب تو وبلاگ بنویسم که امیدوارم تونسته باشم منظورشون رو خوب رسونده باشم.  

 

بازم سرتون رو درد آوردم و چشمان زیباتون رو خسته کردم به بزرگی خودتون ببخشید عزیزان .  

 

کوچیک همتون هستم، قابل توجه بعضیا که فکر میکنن سرسنگین شدم و خلاصه گرفتار خودبزرگ بینی و از این حرفا ..... من چیزی ندارم که بخوام برای بزرگ کردن خودم دستاویز قرار بدم و سرسنگین بشم و کسی رو تحویل نگیرم دوستان همه برام عزیزن و هر کدام جایگاه مخصوص خودشون رو دارن و همینجا میگم که همتون رو دوست دارم و بازم کوچیک همتون هستم.  

 

موفق و باشید و سربلند  

 

در امان خدا

 

 

میزان وفاداری زن و مرد

سلام دوستان گل و مهربان 

 

فکر کنم خیلی هاتون تو پستی که بهنام گذاشت تو نظرات جواب من رو خونده باشید.  

با خودم گفتم کاش به جای اونکه تو نظرات اون همه نوشتم و شاکی شدم توی یه پست همه رو می نوشتم و کاملتر هم می نوشتم اما خوب بازم دیر نشده.  

خوب خانومای محترم و همیشه در صحنه آماده برای جنگیدن با افکار پوچ این آقایون که فکر  

می کنن خیلی می دونن و خدا بهتر از اونا بنده ای خلق نکرده !!!!!!!!!! که عمراً همچین چیزی محاله!!!!!!! 

البته قبل از هر چیز و هر حرفی می خوام به نکته ای اشاره کنم تا خدای ناکرده جسارتی به کسی نشه. طرف صحبت من آقایونی که وجودشون مایۀ افتخار برای خانوادس و خداییش همیشه و در همه حال به فکر آرامش و آسایش خانوادشون هستن و با جون و دل خانوادشون رو دوست دارن نیست پس این آقایون محترم بهشون صمیمانه میگم که خیلی آقایید و امیدوارم خدا هیچوقت سایۀ شما را از سر خانوادتون کم نکنه که وجودتون یه نعمته. اما بقیه آقایون آب زیرکاه و دروغگو و نامرد با اونا اصلا میانه خوبی ندارم و فقط خدا بدونه با اینجور آقایون.  

و اما خانوم ها برای خانومای بزرگواری که با تمام وجود و با عشق و علاقه برای خانوادشون حتی از جونشون هم میگذرن و همیشه و در همه حال همراه همیشگی مرد خانواده هستن در سخت ترین شرایط هیچ وقت مردشون رو تنها نمیزارن و نمونه کامل یک زن هستن احترام زیادی قایلم و میگم که خیلی خانومید و بزرگوار و خوشا به حال خدا که بنده های خوبی مثل شما داره که همچو فرشتگانی در زمین می باشید. خیلی دوستون دارم و امیدوارم که من هم بتونم مثل شما باشم و تا آخر هم همانگونه باقی بمانم.   

خوب پس استثناها رو جدا کردم و کوچیک همشون هم هستم . 

حالا بریم سر اصل مطلب. می خوام یه ماجرای واقعی رو براتون بگم دوست دارم برداشتتون رو بدونم آخه خودم با شنیدنش حال بدی بهم دست داد و دلم خیلی به مظلومیت زن سوخت ! 

 و اما ماجرا چی بود ؟ 

 

در یکی از آخرین شب های ماه مبارک رمضان به اتفاق خانواده و یکی از فامیلامون به تالار بزرگ کشور رفتیم برای دیدن جشن رمضان که از شبکه 5 هم پخش میشد و فکر کنم خیلی هاتون دیده باشید این جشن رو. خلاصه برنامه به اون قسمتی رسید که مهمان دعوت میکردن و چون یک شب مونده بود به آخر ماه رمضان و عید فطر جشن گلریزان داشتند مهمانان ویژه ای دعوت داشتن و وقتی مهمان این قسمت اومد و بعد از صحبت های معمول به خاطر جشن گلریزان قرار شد  

برنامه ای از زندانیانی که به خاطر کمترین هزینه در بند هستند رو نشون بدن تا مهمان برنامه اگه می تونه کمکی بهشون بکنه. خانومی رو نشون داد که معلول بودن و شروع کردن به تعریف ماجرای زندگیشون. اون خانوم گفت که سال ها پیش با همسرم ازدواج کردم و مدتی بعد معلول شدم( که البته دلیلش رو یادم نیست) و خلاصه آقا وقتی میبینه خانوم فلجه و زمین گیر طبق معمول آقایون بی معرفت میره پی خوشی خودش و بعد با یک نفر دیگه ازدواج میکنه و از اون خانوم صاحب دو فرزند میشه. مدتی میگذره و خانوم دوم این آقا فیلش یاد هندستون میکنه و وقتی که حسابی آقا رو می تکونه میره و مهریشو به اجرا میزاره و آقا هم که دیگه آهی در بساط نداشته راهی زندان میشه و خانوم با خیال راحت میره پی کارش. خوب این تا اینجای ماجرا و اما قسمت جالب و آنچه که دل ما رو سوزوند : وقتی که اون خانوم میزاره میره و آقا هم که تو زندون بوده اون بچه های بینوا که سرپناهی نداشتن اون خانوم معلول سرپرستی بچه ها رو به عهده میگیره و با اون حال و روز و وضع بد مالی دلش نمیاد اون بچه ها رو به حال خودشون ول کنه و جالب این بود که با اون همه بی مهری اون مرد باز هم همون زن شد فرشته نجات مرد و فرزندانش و با طلب کمک از دیگران دنبال راهی برای نجات همسرش از زندان بود و اون مهمان بزرگوار بدهی اون مرد رو قبول کرد که شاید واقعا برای کسانی که وضع مالی خوبی دارن مبلغ ناچیزی بود اما ضربه ای که اون زن خورد از رفتار همسرش خیلی سخت و گرانبها بود و اون مرد اگه واقعا فکر کنه میبینه که به راستی چوب خدا صدا نداره!  

 من و خانومایی که باهاشون رفته بودیم تالار اشک تو چشامون پر شد . دلمون خیلی سوخت به حال اون زن معلول و خوب اینجا بود که هممون یکصدا گفتیم ( البته اون آقایان استثنا ببخشیدا دور از جون شماها اما آقایونی که خودشون میدونن چیکاره هستن و چقدر نامردن حقتونه هر چی بهتون بگن ) واقعا مردا آدمای نامرد و ..... هستن اون زن با اون همه بی وفایی باز هم از یاد همسرش غافل نشد . یه کم فکر کنید و میزان وفاداری و محبت رو تو این ماجرا محک بزنید.  

 

خوب سرتونو درد آوردم با حرفام ببخشید . 

  

شاد و سربلند باشید در پناه حق

۱۱ گام موثر برای داشتن زندگی معنوی بهتر

1. مراقبه :  آرام باشید و از طریق احساسات و درک و شعورتان به خداوند گوش کنید. 

 

2. دعا : با خداوند صحبت کنید ( با صدای بلند یا در قلبتان ) درست همانند اینکه مشغول صحبت با دوست نزدیک و بسیار صمیمی تان هستید. 

 

3.  تواضع و فروتنی : بدانید که پروردگار قدرتی بالاتر از همه چیز است و خواست و اراده اش بر همه چیز حاکمیت دارد. در برابرش تواضع و خشوع داشته باشید.  

 

4. مطالعه : بخوانید ، بنویسید ، گوش کنید ، بیاموزید. 

 

   5. سادگی :  آرام بگیرید . ساده باشید و سادگی را در زندگیتان تجربه کنید . از نعمات اطرافیان سپاسگزار باشید و از داشته هایتان لذت ببرید.  

 

6. تنهایی : زمانی را به تنهایی و خلوت کردن با خودتان اختصاص دهید و به صدای موسیقی درونتان گوش دهید.  

 

7. تسلیم : همه چیز را به خدا بسپارید و به او توکل کنید.  

 

8. خدمت کردن : دست اشخاص نیازمند را بگیرید و از خودتان و منابع تان مایه بگذارید. 

 

9. اعتراف : کسانی را پیدا کنید که می توانید عمیق ترین اسرارتان را با آنها در میان بگذارید ، خجالت را کنار بگذارید و درد دل کنید. 

 

10. عبادت : در عظمت قدرت پروردگار غرق شوید و در مقابل او سر تعظیم فرود آورید ، در نهان و اشکار. بابت توجه شگفت انگیزی که بدون چشمداشت به شما شده است ، سپاسگزار باشید.  

 

11. جشن بگیرید : قدر شناس باشید. شادمانه دستانتان را بالا ببرید و جشن بگیرید ، شادی کنید.   

 

 

سلام زندگی

زندگی یعنی یک آغاز ، یعنی رسیدن ، یعنی نهایت .

من بر این باورم زندگی یعنی تمام آنچه که هست، پس باید که باشد.

لحظه ها همه سر در گم حوادثند و حوادث همه در بند  لحظه ها.

در پس کوچه های زندگی، باید که به دنبال حوادث رفت و آنها را به دست آورد.

عشق و بودن را ، نفرت و حسرت و سکوت را ، آنچه برشمردم همه را می توان در پس کوچه های زندگی جستجو کرد. می توان با یک نگاه آغاز کرد ، به یک بهانه دل سپرد ، از یک لبخند گفت ، تا خود غزل ، ترانه سرود و در نهایت زندگی گم شد.

در پس کوچه های زندگی می توان صداقت را به تجربه نشست ، رفاقت را آزمود و هدایت را به چشم دید.

زندگی ، قصۀ تکرار نیست ، قصۀ رسیدن نیست ، قصه سرودن نیست ، قصۀ بودن نیست ، زندگی قصه نیست، یک واقعیت پرمعناست، چیزی مثل اولین گریه کودکی تازه متولد شده، مثل تلافی عقل و احساس ، مثل گل آفتابگردان. باید به آن رسید و حتی از آن عبور کرد.  

زندگی یعنی بازی ، بازی که انسانها بازیگرانش هستند و چه خوب است که بتوانیم از پس نقشمان به خوبی برآییم.

زندگی یعنی فراز و نشیب ، یعنی باور کنیم که در پس هر فرازی نشیبی هم برای زندگی وجود دارد.  

زندگی گذر عمر دقایق و کم شدن عمر ماست. زندگی پیش میرود آنگونه که باید پیش برود و ما می توانیم کاری کنیم که به بهترین نحو و یا حتی بدترین روش زندگی خود را پیش ببریم. 

زندگی یعنی دفتری از خاطرات خوب و بد، با شادیها و غمها ، با دوستی ها و دشمنی ها . 

ما زنده ایم زندگی می کنیم و برای پیش بردن زندگی تمام فراز و نشیب هایش را هم تحمل می کنیم. 

بیایید با هم به زندگی لبخند بزنیم و در برابر شادی هایش شکر گذار باشیم و در برابر غم هایش صبر پیشه کنیم. 

بیایید با هم به زندگی لبخند بزنیم و همه با هم یک صدا بگوییم : 

 

سلام زندگی

عاشقان عیدتان مبارک باد

«عید سعید فطر عید عاشقان و شب زنده داران»   

 

« بر تمامی مومنان راستین»

«مبارک باد»   

 

ماه رمضان ، ماه رحمت و برکت ، ماه قرآن ، ماه مهمانان شب زنده دار خدا هم تمام شد و  

کسانی که این ماه رو مهمان درگاه حق بودند  و کمال استفاده رو از این ماه عزیز و از  

شب های قدر بردند با سربلندی و روسفیدی از این ماه بیرون می آیند و خدا را شکر می کنند 

که توانستند این ماه را به بهترین نحو پشت سر بگذارند و دستشان از برکت های این ماه دوست داشتنی خالی نماند .  

خدایا شکرت می گوییم که سعادت مهمان بودن به درگاه تو نصیبمان شد. 

 خدایا شکرت می گوییم که سعادت استفاده از شب های قدر نصیبمون شد. 

 خدایا شکرت می گوییم به خاطر لحظه های عاشقانه ای که با تو داشتیم. 

 خدایا شکرت می گوییم به خاطر حاجاتی که برآورده شد و حتی حاجاتی که برآورده نشد که

 حتما صلاحی در اجابت نشدنشان بوده.  

خدایا خالصانه ازت می خواهیم که این ماه رمضان آخرین ماه رمضان عمر ما نباشه و به همۀ ما  

این سعادت را نصیب کنی که باز هم ماه رمضان های آینده مهمان این سفرۀ گسترده و پربرکت تو 

باشیم. خدایا آنهایی که دستشان از اعمال این ماه خالی ماند و نتوانستند توشه ای از این ماه با عظمتت برای خود جمع کنند آنها را هم قرین رحمت خود قرار ده و فرصتی دوباره در اختیارشان بگذار.  

خدایا می دانیم که فقط ماه رمضان ماه نیایش و مهمانی تو نیست . هر روز تو با آغوش باز در انتظار بنده های خود هستی و هر روز ما می توانیم عاشقانه تو را عبادت کنیم . 

پس کمکمان کن که هر روزمان بهتر از دیروز باشد و پربارتر .  

امیدوارم که طاعات و عبادات همگی شما عزیزان و خوبان و همچنین من حقیر روسیاه به درگاه حق پذیرفته شده باشد و توانسته باشیم توشه ای هر چند اندک برای آخرت خودمان ذخیره کنیم.

مجدد این عید فرخنده را به تمامی شما و خانواده های محترمتان تبریک می گویم.  

  

التماس دعا  

  

 

دوستی واژه ای غریب

 سلام عزیزان 

زمانی که از عشق می نوشتم تمام وجودم یک صدا می گفت بنویس از آنچه که  

ذره ذره از وجودت رو در بر گرفته بنویس . انگار تمام اعضای بدنم یکباره با هم متحد شده بودن 

تا من آنچه که در اعماق دلم هست را بنویسم و این کمک بزرگی بود برای نوشتن از عشق زیباترین واژۀ هستی. 

 

و اما دوستی  

 

نمی دانم چرا هر چی فکر می کنم نمی تونم دوستی را اونجور که هست تعریف کنم و راجب 

بهش مطلب بنویسم . مدتهاست که دارم فکر می کنم در مورد دوستی بنویسم اما نمی تونم اونجور که لایق این کلمه هست جملاتی بنویسم. 

شاید اگه یک سال پیش بود و یا قبل از اون یک سال خیلی راحت تر می نوشتم و دوستی را با چنان احساس عمیقی تعریف می کردم که ناگفته ای از دوستی باقی نمی ماند ! 

اما افسوس ! افسوس که در حال حاضر بی معناترین کلمه برای من کلمۀ دوستیه! 

شاید تعجب کنید کسی که از عشق این همه با احساسات حرف میزنه چطور میتونه نسبت به دوستی این همه بی احساس باشه. 

درسته حق با شماست. اما اگه شما هم جای من بودید و اونچیزی که من از دوستی نصیبم شد نصیبتون میشد دوستی براتون بی معنا میشد. البته شاید در طی روز خیلی ها باشن که به عنوان دوست بدونیمشون اما منظور من دوستی های عمیق و طولانیه بله دوستیهایی مثل دوستی ما که قدمتی 8 ساله داشت و متاسفانه وقتی رنگ ریا و حسادت به خودش گرفت به همون سرعت که به وجود اومده بود به همون سرعت هم از بین رفت.  

باورم نمی شد دوستی که برام انقدر عزیز بود، کسی که وقتی باهاش حرف میزدم به آرامش میرسیدم و انقدر باهاش راحت بودم و دوستش داشتم طوری که اگه روزی دو یا سه بار باهاش حرف نمیزدم اون روز برام سخت ترین روز بود، انقدر راحت دوستیمونو به ریا آلوده کرد و با دورویی که در حقم کرد تمام باورهای منو در مورد دوستی از بین برد!   

چطور می تونم از دوستی بگم وقتی بهترین و عزیزترین دوستم با غرورش منو زیر پاهاش له کرد 

و زمانی که دلم شکست حتی سر سوزنی براش مهم نبود. 

جالب بود کسی رو که باعث اختلاف بینمون شده بود رو به من که خودش ادعا میکرد ازم انرژی مثبت میگیره و باهام خیلی راحته ترجیح داد . حرف از محرم راز زد در حالی که نمی دونست محرم راز یعنی چی ! حرف از معرفت زد در حالی که خودش دنیای بی معرفتی بود !  

حالا من چند وقته بعد از موضوع عشق می خواستم از دوستی بنویسم و دوست داشتم که  

می تونستم به همون راحتی که از عشق گفتم از دوستی هم می گفتم اما .... 

خوب نمی دونم از دوستی چی بگم که هم به دل شما بشینه و هم خودم راضی بشم،  

اما به اونایی که  دوستای حقیقی دارن و به قول اون وقتای ما یه روح بودیم تو دو بدن هیچوقت ، 

توجه کنید هیچوقت اجازه ندید کسی بین دوستی هاتون قرار بگیره و اجازه جولان دادن بهش ندید . اجازه ندید دورویی و ریا جایگزین یکرنگی و صداقت تو دوستیهاتون بشه . 

هیچوقت با غرور بی جا غرور دیگران رو زیر پا له نکنید و مهم تر از همه اینکه وقتی توی دوستی اشتباهی کردید انقدر شهامت داشته باشید که در مقابل عزیزترین دوستتون بهش اعتراف کنید و اشتباهتون رو قبول کنید و به غرورتون اجازه ندید اونقدر پیش بره که اشتباهاتتون 

رو نبینید .  

دوست من هم کاش می دونست من هم برای خودم غرور دارم و من و دوستیمون رو پیش دیگران بی ارزش نمی کرد . 

 

و اما دوستی چه واژۀ غریبیه برای من !!!

پاییز دل

دلم گرفته پاییز ،اینجا خیلی غریبم 

رو این زمین خاکی، از یه همدل بی نصیبم 

پاییز منم مثل تو، رویم به زردی رفته 

انگار که توی دلم، خزان به بار نشسته  

وقت غروبت پاییز ،قلبم میگیره از غم 

تو عمق این نگاهم، پر شده اشک ماتم

نمی دونم پاییز، راز غم فصلت چیست 

راز دل تنگ من، اما یه راز ناگفتنیست  

 پاییز دلم با تو ، یه عمره همنشینه 

تو غربت نگاهم، برام عزیزترینه  

 

راستش نمی دونم چی نوشتم و چطور نوشتم فقط دلم خیلی گرفته بود همینجوری یه  

چیزایی از خودم نوشتم. اما هوای دل منم مثل پاییز گاهی ابری و بارونی گاهی آرام و تماشایی! 

نمی دونم چیکار کنم ؟ کجا برم ؟ کجا فریاد کنم که آروم بگیرم ؟  

دریای وجودم پر تلاطم و طوفانیست. موجهای غمش همچنان سهمگین بر دیوارۀ قلبم می کوبد و 

من خسته از این همه سرگردانی و حیرانی در درونم به دنبال راهی برای نجات خودم از این امواج 

سنگین غمم به هر دری میزنم تا راه به جایی امن یابم و درد درونم را التیامی بخشم . 

آسمان ببار بر این دل طوفانی من و نوای بارانت را با من هم آوا کن که کوه اشکم و آه . 

موسیقی بارانت را امشب به گوش من برسان و تن خستۀ مرا از این همه غم پاک کن. 

آسمان به بارانت بگو تا ببارد و اشکهای مرا در باریدنش گم کند و ردپای اشک هایم را با خود بشوید. 

آسمان من بی تابم ، من خسته ام ، خسته. 

آسمان صدای فریاد من از رعد و برق تو بلندتر است اما فریادم در سکوتی آزار دهنده گم گشته.  

آسمان در پس این ابر تیرۀ دلم نور امیدی بتابان و مثل همیشه دلم را به نور امید روشن کن. 

آسمان نگذار در پس سیاهی ها دلم گم شود.  

آسمان هوای پاییزت هوای دل بیقرار عاشقاست پس به این دل عاشق من رحمی کن و روح و جسمم رو با باران رحمتت صیقلی ده که محتاجم و تنها !!!

 

شب های قدر

این روزها همه به نوعی دلشون گرفته و احساس میکنن که نیاز دارن با کسی حرف بزنن 

این شب های عزیز حال آدمها رو دگرگون میکنه و انسان در درون خودش غمی را حس میکنه و 

 دلش میخواد خودش رو یه طوری خالی کنه. 

 نمی دونم  شما ها هم همینطوری شدید یا نه ؟ این احساس رو دارید که دلتون گرفته یا نه ؟ 

من که این حالت رو دارم و خیلی دلم گرفته دلم می خواد همش گریه کنم . آخه این شبهای قدر خیلی باارزشن و افسوس که خیلی ها قدرشو نمی دونن. با خودم می گم ببین خدا خواسته که امسال هم تو این شب های قدر باشی و راز و نیاز کنی و به درگاهش دعا کنی که باز هم ببخشدت و به خودت وانگذارتت . می دونم که اگه خدا نمیخواست شاید برام شب قدری هم وجود نداشت. آخه ببینید خیلی ها هستند که امسال هستند و سال دیگه نیستند و مجال پیدا نکردند که باز هم از این شبهای عزیز استفاده ببرن. پس خدا رو شکر می کنم که باز هم بهم فرصت درک کردن یک شب قدر دیگه رو داد و ازش میخوام کمکم کنه که این شب های با عظمت رو خوب درک کنم و بتونم انقدر به درگاهش التماس کنم و زجه بزنم تا منو ببخشه  و کوله بار گناهانم را سبک کنه .  دلم می خواد از این شبها سرافرز بیرون بیام و بدونم که خدا حاجاتمو برآورده کرده. 

پارسال برای مشکلی که برای برادرم به وجود اومده بود خیلی به درگاهش گریه و زاری کردم التماسش کردم که در حق برادرم معجزه کنه که مشکلش حل بشه و خدا هم به حرف دلم گوش داد و مشکل برادرم حل شد و من خیلی خوشحال بودم که حداقل جواب یکی از حاجاتمو گرفتم 

امسال هم دلم می خواد باز هم بهم جواب بده. البته انقدر خودخواه نیستم فقط به یاد خودم و خانوادم باشم خدا وکیلی هر وقت دعا می کنم اول همه چه غریب چه دوست چه دشمن چه آشنا همرو دعا می کنم همۀ اونهایی که التماس دعا داشتند رو مد نظر دارم و در آخر برای خودم از خدا فقط می خوام که راه درست رو نشونم بده و منو به خودم وانگذاره و هر چه که به صلاحمه همون بشه. 

 دوستان عزیزم من که نه شماها رو دیدم نه خیلی می شناسمتون اما وقتی می خوام دعا کنم همتون تو ذهنم هستید پس شما هم تو این شبهای عزیز تو لحظه های عاشقونتون با خدا 

اون لحظه که دلتون میشکنه و با تضرع رو به سوی درگاه حق میبرید من روسیاه رو هم از یاد  

نبرید. امیدوارم خدا تو این شبهای قدر هر چیزیو که به صلاحتون هست رو بهتون بده و براتون بهترین ها رو بخواد .  

با آرزوی سلامتی و یک زندگی شاد و موفق برای همۀ عزیزان 

 التماس دعا

خانه ای در دل آسمان

از پنجرۀ کوچک تنهاییم با تو حرف می زنم...

از پشت دیوارهای سنگی با قایق غم هایم در رودخانۀ اشک هایم

 برای یافتن تو تا انتهای ظلمت پارو می زنم.

چشمان مهربان تو از لابه لای شهر ستاره باز هم قصۀ امـــیـــد را می گوید،

اما قلب کوچک من سال هاست که حرف های شاد را در کویر خود ندیده است.

از خود خانه و سر پناهی ندارم و در آرزویش هم نیستم،

اما متن جان آرزوی من اینست که خانه ای در دل آسمان داشته باشم

اگر چه به مساحت یک قلب باشد!!!