-
برای نازنینم
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:44
سرزمین دلم سالها بر اثر جفای روزگار غریب وسرد به سرزمین یخ زده تبدیل شده بود تا اینکه وجود گرما بخش تو با آن نگاه پراز امید جوانه های سبز امید رادردلم کاشت واینک دلم یکپارچه سبز است واین سبزی را درمدیون آفتاب مهربانی توست که به ناکجا اباد دلم تابیدی وسیراب از هر مهربانی کردی. کاش این نور مهرت هرگز به غرور ننشیند.
-
جواب دوست عزیزمون
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 01:11
باز هم سلام و سلام مخصوصم به دوستی که به ما لطف داره و نامش رو با عنوان همتون رو دوست دارم در قسمت نظرات نوشته دوست عزیز برام نوشته بودی که امیدواری به حرفهایی که میزنم اعتقاد داشته باشم چون در برابر حرفی که میزنیم مسولیم کاملا حق با شماست هر کسی در قبال حرفاش مسوله و اول از همه خودش باید پایبند حرفی که زده باشه تا...
-
ورود به چت
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 14:51
سلام اول از همه جا داره از مطالب جالب و زیبای تک تک دوستان گلم تشکر کنم همۀ این مطالب به نوع خودشون جالب هستن و با معنا. دست گلتون درد نکنه حالا که بحث چت پیش اومد منم دوست دارم از زمان آشناییم با چت بگم و تجربه هایی که در این مدت کم به دست آوردم. تقریبا حدود یک سال میشه که با سایت نغمه آشنا شدم یعنی تقریبا ماه رمضان...
-
۱۲۳
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 13:31
سلام بعضی دوستان از جمله خودم وقتی میخوام وارد روم بشم برای چند لحظه میزنم یک دو سه وارد میشم بعد سریع میرم حالا چه معنی میده این یک دو سه شما که نمیدونید دیدی صدا بر دار ها میخوام بلندگو هارو چک کنن میگم امتحان میکنیم یک دو سه ، یک دو سه یا کار گردان ها یک دو سه اگشن یا عکاس ها حاضر باشید بگید سیب یک دو سه تا تا سه...
-
عاشقانه
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 10:33
چه خیال انگیز! چه دلنشین! نیروی افسونگری است در کلامت که روح وجانم راتسخیر کرده وصبروقرارم راربوده است . گرمای دستانت را درعمق جانم احساس میکنم.تاروپودم اینک عجین از یاد توست مرادریاب که آسمان دلم بی نور زلال یادت تاریک وظلمانیست . دوستت دارم
-
چت
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 10:06
راستش من همیشه دوست داشتم توی وبلاگ بیشتر متنهای شعر گونه بنویسم. اما امروز صبح یکی از دوستام یه حرف جالبی زد گفت نظرت رو درمورد چت کردن هم بنویس .راستی چرا تا حالا به فکر خودم نرسیده بود؟ من روز اولی که وارد چت روم شدم خیلی برام سخت بود که صحبت کنم اما کم کم عادت کردم ودوستای خوبی هم پیداکردم که خیلی دوستشون دارم ویه...
-
جواب دندون مصنوعی
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 08:20
درود "یه شناس" به خدا من نمیخواستم جوابیه ای دندون شکن بدم . این نوشته که با عنوان "مجازی بودن یا خود را فریب دادن" رو هم توی زمانی نوشتم که دی سی بودم . ولی به یاد ندارم انقدر خوب بوده باشم که دخترا برام دست پا بشکنند بیان خواستگاری من ،منم مجبور باشم چای بیارم و توی اون همه خواستگار یه خانوم دکتر...
-
پارسی بگو
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 00:08
پارسی را پاس داریم هم میهن آنچه فرهنگ ما را زنده نگه داشت، زبان مادر مان است پس تلاش کنیم زبان مادری خود را پاس داریم و تا می توانیم از واژه های زبان خودمان بهره ببریم و با آنها گفتگو کنیم و بنویسیم. چرا از بکار بردن واژهای زبان خود که سرمایه های فرهنگی ما هستند سر بلند نباشیم؟ آیا زبان پارسی مایه شرمساری ایرانیان است...
-
مجازی بودن یا خود رو فریب دادن
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 15:23
سلام برای من همه مجازی هستند تا وقتی که از مجازی بیرون بیان و واقعای بشن . یکی از دوستان یادگاری گذاشتن برای مهراوه که اره بیایم توی چت بحث کنیم از تجارب دیگران استفاده کنیم و واقعیش کنیم . این بد نیست خیلی پیش نهاد جالبیه هرکی موافق هستش دستشو ببره بالا : معذرت میخوام دوستی که همچین پیش نهادی رو دادی شما نه شما...
-
مجازی یا واقعی؟
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 10:07
روزای اولی که اومده بودم چت برام خیلی جالب بود. کلا بگم زیاد اهل چت نبودم . چند باری به چت رومهای یاهو سر زده بود و خب معلومه باد دیدن جووشون دیگه پشیمون شده بودم اونجا برم. خلاصه روزهایی اولی که اومده بودم نغمه فکر میکردم همه افراد این چت روم هم گذری هستن. یعنی میان و میرن و کسی پای ثابت نیست. تازه بعد از یه مدت بود...
-
سلام آشنا
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 19:03
سلام افسون هستم. فکر می کنم که اکثر دوستانی که در نغمه هستن منو بشناسن. وقتی این وبلاگو بهم معرفی کردم از طرز نگارش راحت دوستان خوشم اومد. از اینکه دوستانم به این راحتی احساسات و حرفهای دل خودشون رو اینجا می گفتن لذت برم و برام جالب بود یه محیط خوب دوستانه که با تلاش همگی بهتر هم میشه حتما. به هر حال خوشحالم که تو...
-
افکار پراکنده یک مرد منسجم
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 16:26
سلام مامور بدرقه رو که میتونی از شبکه سه تماشا کنید به خدا دست خودم نیست توی چت هم همچین اخلاقی رو دارم یه دفعه یه چیزی تو ذهنم میاد میارمش روی کیبرد ( تریپ شاعرارو دیدی میگه یه دفعه یه چیزی میاد تو ذهنم میارمش روی کاغذ چشمک ) ولی چشم به احترام دوستان سعی میکنم خودم رو درست کنم بریده بریده حرف بزنم همون طوری که یاسمن...
-
اشک
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 11:42
انگار نفرین شدم به چه گناهی خودم نمیدونم . سرنوشت بازیها دارد با دل خسته من . اسیرنفس او شدم واو چه آسان تحقیرم میکند . دلم عجب سنگین است حال میتوان گریست یا نه؟ صدای سکوت است که می آید ومن تنها نشستهام با بغضی که در سینه دارم وتوان شکستنش را ندارم مدتهاست که بامن است . اشکهایم خریداری ندارند.
-
عاشقانه
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 09:37
امروز دلم هوای باتو بودن کرده چشمانم شوق نگاه تورادارد کاش میتوانستم لحظه ای ببینمت ودوباره دردریای چشمانت غرق شوم. افسوس که نمیتوانم انچه دردل دارم بیان کنم زبانم یاریم نمیدهد آخر چگونه ثابت کنم دوستت دارم؟ چه کنم ؟ تو بگو. اما امیددارم روزی باورم کنی ومیدانم که دورنیست....
-
مامور بدرقه
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 08:09
(به خدا خودت رو بکشیم هیچ ربطی پدا نمیکنی بخواهی عنوان رو با نوشته های زیر ربط بدی ) چشمک سلام فعلا عنوانی برای این نوشته ندارم چون نمیدونم چی میخوام بگم گفتم سلام بدم بقیش خودش میاد امروز که نوشته هارو خوندم ( یادگاری هارو ) جالبت بود دونفر در مورد فارسی نویسی نوشتن که اره روزی طرف یه بحث بودن ولی خب حرفای مجتبی هم...
-
عاشقانه
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 08:20
باکلام سحرآمیزت دل خاموشم را به تلاطم آوردی وقلب ساکتم را به تپش. آهنگ دلنشین صدایت نوازشگر جان ودلم است.یادشیرینت همیشه رویاهای گنگم را رنگین می کند وآرزوی دیدارت کاسه صبرم را لبریز. یادتو در روح وروانم احساس عجیب وناشناخته ای رارقم میزند . کاش میشد سفره دلم رابرایت می گشودم واحساسم رادرطبق اخلاص تقدیمتان می کردم.
-
قلب تو قلب من
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 09:53
برای زیستن دو قلب لازم است. قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می خواهم تا انسان را کنار خود حس کنم....! شاملوی کبیر
-
شبگرد مغرور
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 09:48
وقتی مردی که با ساز پیانو مانندش که صدای ویولون، ارگ و چیزهایی دیگر را دارد از کوچه مان می گذرد و آهنگ شاد یا غمگین یا می زند، یا سلطان قلبی را می نوازد که دیگر قلبی را تحریک نمی کند، فرقی ندارد و گه گاه نیز با آن می خواند...، و در تاریکی، زیر کاغذ سیاه شب و زیر چراغهای بلند روشن که مانند مداد سفید بر روی آن کاغذ است...
-
من و او
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 08:40
حقیقت دارد تو را دوست دارم در این باران می خواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران می خواستم می خواهم تمام لغاتی را که می دانم برای تو به دریا بریزم دوباره متولد شوم دنیا را ببینم رنگ کاج را ندانم نامم را فراموش کنم دوباره در اینه نگاه کنم ندانم پیراهن دارم کلمات دیروز را امروز...
-
دوستار زبان فارسی
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 22:15
من 123456789 هستم؛ که عدد یا شماره صدام می کنن روز اول که وارد سایت نغمه شدم از این سایت خیلی خوش آمد یکی از تبلیغ هایی که توی این سایت دیدم این بود: به بزرگترین چت پارسی خوش آمدین اما بعد از چند روز متوجه شدم که نصف بیشتر افرادی که وارد این چت می شن مجهول نویس(فینگلیش نویس) هستند همین شد که با چند تا از دوستان عزیز...
-
بارپاپای عوض میشه
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 19:16
شبنم یه کامنت گذاشت برای نوشته من خودمم بد طور سوزوندم قراره خودم عوض کنم بشم همون قلندر سابق البته باید ادمین قبول کنه اگرم قبول نکردم هیچی میخواستم بگم با همین من خودمم میشم مثل قلندر دلم نمیاد اخه خیلی دوستش دارم من خودمم رو بچه نازیه چشمک ولی خب من که هنوز از بچگیام دست نکشیدم بارپاپای یکی از کارکترهای رویای منه...
-
نا امید
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 11:59
دلنوشته هایم به فریاد آمده اند وانگشتانم لرزان بر صفحه گویی رمقهای آخرین خود را که روزی توانی پرشور بود رامیکشد ودیری نخواهد پایید این شمع سوزانی را در مسیر تند باد گذشته خود قراداده ای به خاموشی رود وجز هاله ای از دودی سیاه بروجود سفیدم بر جای نگذاری. اگر تا به امروز روزنه امیدی بود اکنون شکاف روزنه هم پر شد.
-
دلتنگی
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:35
تنهاکه میشوم............. لبخندت هنوز هست......... به پهنای صورتت........ میدونی هنوز دلم به دوستت دارم تردید داره!! تورو که میبینم............. کسی درگوشم به زمزمه میخواند............... اگر با من نبودش هیچ میلی..................... سهم لبخنداز بند آزادشده ات......... نصیب کدام خوشبخت ترین شده این روزها؟ دلم برای کسی...
-
گلایه
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 08:30
وقتی که گریه میکنم میگن بچه است...... وقتی میخندم میگن دیونه است...... وقتی که جدی میشم مگن چقدر مغروره...... وقتی که شوخی میکنم میگن سنگین باش...... وقتی که حرف میزنم میگن چقدر پرحرفه...... وقتی که ساکتم میگن عاشقه... حالا هم که عاشقیم میگن گناه محلمونم نمیذارن
-
مقدس بودن هفت ( ۷ )
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 19:58
(( سلام بهنام وب زیبایی دارید موفق باشید ..... صداقت زیبا ترین حسن انسان هست.....عدد 7 برای من همیشه مقدس بود..... 7 اسمان 7 دریا 7 سین ....7 روز هفته ... پس در 7 رازی نهفته )) منظور از مقدس بودن ۷ بالا تر از این بود هفت بار طواف دوره خانه خدا هفت عضو ادم که موقع سجده باید با زمین تماس داشته باشن سوره حمد اولین سوره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 14:20
چند تادوستم داری؛همیشه وقتی یکی ازم میپرسید چند تادوستم داری یه عدد بزرگ میگفتم . ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تادوسم داری گفتم یکی... میدونی چرا؟ چون قویترین وبزرگترین عددیه که میشناسم . دقت کردی قشنگ ترین وعزیزترین چیزای دنیا همش یکین. ماه یکیه.... خورشید یکیه.... زمین یکیه.... خدا یکیه.... مادر یکیه.... پدر یکیه.......
-
واسه بچگی همه ی آدم بزرگا
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 11:40
.تو بچگی بهمون یاد دادن وقتی به یه بزرگتری رسیدی،تو اول سلام کن؛ اما نگفتن وقتی بزرگ شدی مجبورت می کنن به کوچیکتر از خودت سلام کنی. .تو بچگی می گفتن اگه گناه کردی اول به خدا بگو و ازش معذرت بخواه بعد هم به پدر و مادر؛ نگفتن وقتی بزرگ شدی و یه گناه کردی پشت بندش گناه کن و تو پیری از خدا طلب مغفرت کن. .تو بچگی یادمون...
-
داد زدن روی آب….!
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 11:13
تا کی با کلماتی که می نالند ،کلماتی که فریاد می زنند کلماتی که وحشیانه آواز می خوانند ،کلماتی که حزن خشن خود را می سرایند بازی کنیم........ تا کی خواستهامان را با یکدیگر تقسیم کنیم.؟! پس کی مجالی برای خود یاببیم.؟! پس کی آسمان را ، پهنه یکویر را برای خود برش دهیم.؟! پس چه زمانی سر بر زمین خود بنهیم و زمان را از بند...
-
حرفای دلتنگی
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 11:08
به قلبم نتونستم یاد بدم که نشکنه ولی یادش دادم وقتی شکست با لبه تیزش دست اونی رو که شکسته نبره. از بازی هفت سنگ بدم میاد میترسم اینقدر سنگ رو سنگ بزاریم که دیوارسنگی بینمونو بگیره...... بیا لی لی بازی کنیم تا با هر رفتنی دوباره برگردیم.....
-
عاشقانه
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 10:48
آمده ام تا بگویم دستانم گرچه از تو دورند قدمهایم هنوز فرش خانه ات را حس نکرده است چشمانم حتی به یک بار پلکی تورا ندیده است اما دلی دارم به اندازه عشق دلی دارم که می تواند صاحب تو شود می تواند صاحب تمام تو شود می تواند اگر تو بخواهی اگر تو ...