حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

عشق(....)

ღღعشق

بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.

بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...

شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نه چندان به کام ماست...

بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.

شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.

آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.

شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.

بگذار اگر فاصله ای هست بین ما، تا روز ماندگاری دیوار سرد، یک پنجره برای دیدن هم هدیه آوریم.

بگذار تا پیکر بت دار روزگار، در برکه گذشت پاشویه ای کند.

آنجا که ناتوان کلام خسته، به فریاد می رسد.

دیگر سکوت، نقطه پایان گفتگوست.

گاهی تحمل خاری درون دست شیرین تر از لطافت گلهای زندگیست.

بگذار تا به دشت جدایی در این زمان، بارانی از طراوت و بخشش، سفر کند.

بذری به دشت مهربانی هدیه آوریم و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم.

چشمان پرسش خود را، تو بسته دار.

لبخند مهربان تو در چشم شرمناک، یعنی بیا.

« بیا دوباره دوست دارمت »

شاید که یک سلام، آغاز گفتگوست.

شاید برای رسیدن به شهر عشق اولین قدم از خود گذشتن است. 

بیا که دوست دارمت... 

بگذار بینمت

نظرات 6 + ارسال نظر
یاسمن چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:20

هورااااااااااااا اول شدم

یاسمن چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:24

وای مهسا جونم خیلی عالی بود ممنون

ملوسک چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:27

مهسا جونم واقعا قشنگ بود.
روح لطیفی داری گلم.
عشق به نظر من واقعا زیباست اگر واقعی باشد.
بوووووووووووووووووووووووووووس ملوسک

آبدارچی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:41

سلام مهسا این نوشتت اخرش خوب تموم شد یا بد میترسم به منظور گفته باشی مثل اون دمژای بود کفش بود چی بود چشمک

صوفیا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 13:53

مهسا خیلی نوشته محشری بود خدایی میگم. من که خیلی لذت بردم مخصوصا"شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است"

عدد شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:27

زیباست . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد