حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

زسم سرخ عاشقی

این سبک جاودانه زیستن نیست که رسم سرخ عاشقی را در خزان خاطره ها فراموش کنیم. 

باید عشق را سرود. 

باید عاشق را ستود. 

باید عشق را نقاشی کرد بر بام آسمان دلها و باید عشق را فهمید. 

باید از کوی عشق گذر کرد.باید با ندای دل بانگ رحیل بر بست و نگذاشت در کوچه پس کوچه های زندگی به فراموشی سپرده شود. 

حیات واقعی را عاشقان یافتند و بس. زیرا که هنر زیبا زیستن را با عشق بر تابلوی حیات و با قلم معرفت و به رنگ محبت ترسیم کرده اند.خوب که به این تابلو نگاه می کنی معنای این جمله را می فهمی *عشق هنر مردان اهورایی است* عشق تنها یک واژه نیست. 

یک آسمان آبی     یک دریای بیکران     و یک بغل گل یاسی است که از عطرش پر و بال میگیری.دری است به خانه خورشید که اگر توان گذر از آن را یافتی به تنها معنی ماندن می رسی.عشق عهدی است آسمانی و ابدی که حتی مرگ در برابرش زانو می زند.اگر با عمق جانت گوش فرا دهی صدای پایش را می شنوی! در این نزدیکی هاست. 

آن را با تمام وجودت لمس کن و دمی در فضای شور انگیزش حنجره ات را جلا ده و وجودت را مطهر ساز. 

آن وقت می بینی که من و تو برای عاشقی آفریده شده ایم که عشق بنای خلقت است و عاشق حقیقی خداست.

میزان وفاداری زن و مرد

سلام دوستان گل و مهربان 

 

فکر کنم خیلی هاتون تو پستی که بهنام گذاشت تو نظرات جواب من رو خونده باشید.  

با خودم گفتم کاش به جای اونکه تو نظرات اون همه نوشتم و شاکی شدم توی یه پست همه رو می نوشتم و کاملتر هم می نوشتم اما خوب بازم دیر نشده.  

خوب خانومای محترم و همیشه در صحنه آماده برای جنگیدن با افکار پوچ این آقایون که فکر  

می کنن خیلی می دونن و خدا بهتر از اونا بنده ای خلق نکرده !!!!!!!!!! که عمراً همچین چیزی محاله!!!!!!! 

البته قبل از هر چیز و هر حرفی می خوام به نکته ای اشاره کنم تا خدای ناکرده جسارتی به کسی نشه. طرف صحبت من آقایونی که وجودشون مایۀ افتخار برای خانوادس و خداییش همیشه و در همه حال به فکر آرامش و آسایش خانوادشون هستن و با جون و دل خانوادشون رو دوست دارن نیست پس این آقایون محترم بهشون صمیمانه میگم که خیلی آقایید و امیدوارم خدا هیچوقت سایۀ شما را از سر خانوادتون کم نکنه که وجودتون یه نعمته. اما بقیه آقایون آب زیرکاه و دروغگو و نامرد با اونا اصلا میانه خوبی ندارم و فقط خدا بدونه با اینجور آقایون.  

و اما خانوم ها برای خانومای بزرگواری که با تمام وجود و با عشق و علاقه برای خانوادشون حتی از جونشون هم میگذرن و همیشه و در همه حال همراه همیشگی مرد خانواده هستن در سخت ترین شرایط هیچ وقت مردشون رو تنها نمیزارن و نمونه کامل یک زن هستن احترام زیادی قایلم و میگم که خیلی خانومید و بزرگوار و خوشا به حال خدا که بنده های خوبی مثل شما داره که همچو فرشتگانی در زمین می باشید. خیلی دوستون دارم و امیدوارم که من هم بتونم مثل شما باشم و تا آخر هم همانگونه باقی بمانم.   

خوب پس استثناها رو جدا کردم و کوچیک همشون هم هستم . 

حالا بریم سر اصل مطلب. می خوام یه ماجرای واقعی رو براتون بگم دوست دارم برداشتتون رو بدونم آخه خودم با شنیدنش حال بدی بهم دست داد و دلم خیلی به مظلومیت زن سوخت ! 

 و اما ماجرا چی بود ؟ 

 

در یکی از آخرین شب های ماه مبارک رمضان به اتفاق خانواده و یکی از فامیلامون به تالار بزرگ کشور رفتیم برای دیدن جشن رمضان که از شبکه 5 هم پخش میشد و فکر کنم خیلی هاتون دیده باشید این جشن رو. خلاصه برنامه به اون قسمتی رسید که مهمان دعوت میکردن و چون یک شب مونده بود به آخر ماه رمضان و عید فطر جشن گلریزان داشتند مهمانان ویژه ای دعوت داشتن و وقتی مهمان این قسمت اومد و بعد از صحبت های معمول به خاطر جشن گلریزان قرار شد  

برنامه ای از زندانیانی که به خاطر کمترین هزینه در بند هستند رو نشون بدن تا مهمان برنامه اگه می تونه کمکی بهشون بکنه. خانومی رو نشون داد که معلول بودن و شروع کردن به تعریف ماجرای زندگیشون. اون خانوم گفت که سال ها پیش با همسرم ازدواج کردم و مدتی بعد معلول شدم( که البته دلیلش رو یادم نیست) و خلاصه آقا وقتی میبینه خانوم فلجه و زمین گیر طبق معمول آقایون بی معرفت میره پی خوشی خودش و بعد با یک نفر دیگه ازدواج میکنه و از اون خانوم صاحب دو فرزند میشه. مدتی میگذره و خانوم دوم این آقا فیلش یاد هندستون میکنه و وقتی که حسابی آقا رو می تکونه میره و مهریشو به اجرا میزاره و آقا هم که دیگه آهی در بساط نداشته راهی زندان میشه و خانوم با خیال راحت میره پی کارش. خوب این تا اینجای ماجرا و اما قسمت جالب و آنچه که دل ما رو سوزوند : وقتی که اون خانوم میزاره میره و آقا هم که تو زندون بوده اون بچه های بینوا که سرپناهی نداشتن اون خانوم معلول سرپرستی بچه ها رو به عهده میگیره و با اون حال و روز و وضع بد مالی دلش نمیاد اون بچه ها رو به حال خودشون ول کنه و جالب این بود که با اون همه بی مهری اون مرد باز هم همون زن شد فرشته نجات مرد و فرزندانش و با طلب کمک از دیگران دنبال راهی برای نجات همسرش از زندان بود و اون مهمان بزرگوار بدهی اون مرد رو قبول کرد که شاید واقعا برای کسانی که وضع مالی خوبی دارن مبلغ ناچیزی بود اما ضربه ای که اون زن خورد از رفتار همسرش خیلی سخت و گرانبها بود و اون مرد اگه واقعا فکر کنه میبینه که به راستی چوب خدا صدا نداره!  

 من و خانومایی که باهاشون رفته بودیم تالار اشک تو چشامون پر شد . دلمون خیلی سوخت به حال اون زن معلول و خوب اینجا بود که هممون یکصدا گفتیم ( البته اون آقایان استثنا ببخشیدا دور از جون شماها اما آقایونی که خودشون میدونن چیکاره هستن و چقدر نامردن حقتونه هر چی بهتون بگن ) واقعا مردا آدمای نامرد و ..... هستن اون زن با اون همه بی وفایی باز هم از یاد همسرش غافل نشد . یه کم فکر کنید و میزان وفاداری و محبت رو تو این ماجرا محک بزنید.  

 

خوب سرتونو درد آوردم با حرفام ببخشید . 

  

شاد و سربلند باشید در پناه حق

دعا


سلاممممممم
شما خوبین ؟ من که خوبم مرسی چه خبرا؟
یه داستان دیگه نوشتم که شاید شنیده باشید ، خب من یه بار دیگه میگم که یادتون نره ( به قول بچه ها چشمک)
این داستانو عینا توی یه سایت خوندم ولی گفته باشم اونجا کپی نمیشد متحرک بود خودم همشو تایپ کردم هههه

لوئیز ردن زنی بود
با لباسهای کهنه و مندرس. ونگاهی مغموم.وارد خواروبار فروشی محله شد وبا فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه با بی اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.
زن نیازمند، در حالی که اصرار می کرد گفت : آقا شما را به خدا به محض این که بتوانم پولتان را می آورم.
جان گفت نسیه نمیدهد.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان بود وگفت وگوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت : ببین خانم چه میخواهد خرید این خانم با من .
خواروبارفروش با اکراه گفت : لازم نیست خودم می دهم.
لیست خریدت کو ؟
لوئیز گفت : اینجاست.
- لیستت را روی ترازو بگذار، به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر.
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ی ترازو گذاشت.
همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پایین رفت.
خواروبارفروش باورش نشد. مشتری از سر رضایت خندید.
مغازه دار یاناباوری شروع ه گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو برابر نشد.
آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند.
در این وقت خواروبار فروش با تعجب ودلخوری تکه کاغذ را برداشت تا ببیند روی آن چه نوشته شده است .
کاغذ لیست خرید نبود.
دعای زن بود که نوشته بود :

ای خدای عزیزم،

               تو از نیازم باخبری خودت آن را برآورده کن.

مغازه دار با بهت جنـس ها را به لوئیز داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد.
لوئیز خداحافظی کرد ورفت.
مشتری یک اسکناس پنجاه دلاری به مغازه دار داد وگفت:

تا آخرین پنی اش می ارزید.

      **************
فقط اوست که می داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است...

دعا بهترین هدیه ی رایگانی است که میتوان به هرکس داد و پاداش بسیار برد.

 
خب یادتون نره واسه ما هم دعا کنید و نظرررررر بذارید

اختلاف بین زن و مرد

سلام   

 

دوستان بنده قصد توهین کردن به خانوم های محترم ایرانی رو ندارم اگر نوشته من طوری بوده که این برداشت رو برای شما داشته من من میخواستم توهین کنم رسما معذرت میخوام  ازتون طلب بخشش دارم  

خانوم ها به خدا نوشته های من انقدر جدی نیستند که شما اینطوری میگید ولی به روی دودیده منت در مورد اونم حرف میزنم  میخواستم در جواب بعضی از دوستان بنویسم که اره بازم مردا انقدر خوبن زن ها بد ولی فعلا نمینویسم میام در مورد مرد های بد مینویسم  

 

دیروز بعد از این نوشتم یکی امد تو پی ام من گفتم سلام فلانی  گفت علیک سلام  گفتم بزار دستت ببوسم اون گفت این چه کاری بابا بی خیال منم بی خیال شدم بعد نظر در مورد وبلاگ رو اونجا بهم داد  یه چیزی مثل نظر افسون خانومی بود  

 

خانوم ها محترم من دارم در مورد مرد ها مینویسم به نظر شما اون جنس نری که  چشمش به دست زنش هستش مرد . یا اونی که تمام درامد خانوادشو میبره برای مواد مصرف میکنه میشه بهش گفت مرد . یا اونی که فلان میکنه بهمان میکنه نه به این ها نمیشه گفت مرد ما کارشون نداریم   

ولی زن های که با این ها زندگی میکنن خدای جا داره بهشون  تبریک بگیم بابت جهادی که دارن میکنن میشه گفت یه نوع جهاد . مثل زنی که در همسایگی ماست شوهرش نگهبان آپارتمان مجاور ماست  زن این اقا که همیشه برام محترم بوده میرفت خونه همساده های دور بر کمک همسایه ها میکرد یه پولی در میورد مشالا با همین کار کردناش یه ماشین خرید با ماشینم اول صبحی سرویس میبره میاره  موقعه های بیکاریش میره بالا شهر کار میکنه پول میگیره دیگه با کلاس شده ولی شوهرش هم چنان  نقطه چین . من اون مرد رو مرد نمیدونم که درموردش حرف بزنم درسته زنش خیلی خوبه انقدر که مردی  شوهرشو برده زیر سئوال  چشمک  

 

ولی در جواب صوفیا ...  

خاطره 

 یادمه یه بار یکی تعریف میکرد که فلانی شوهر خیلای خوبی داره کمک زنش ظرف میشوره لباس های زنشم مرده میشوره از این کارا  و به به چه چه که عجب مرد خوبیه عجب مرد باحالیه زن های مردم شانس دارن از این حرفا گذشته چند ماه بعدش شایدم به سال برسه شنیدم مرده که به به چه چه پشت سرش بوده رفته زن گرفته وای روم به دیوار چرا  ؟  نمیدونم همه مردا فلانند بهمانند بسانند وقتی خوب بود اون مرده خوب بود وقتی بد شد همه مردا بد شدن ... 

اون زندگی نبود که اون مرده داشت این زندگی مال خانواده های که مرد زن پا به پای هم کار میکنن پول در میارند خرج میکنن ولی خوب میدونید که خیلی از زن ها کار نمیکنن کارم که بکنن توی ایران زیاد مرسوم نیست مردی بیاد از این کارها بکنه  ولی وقتیم که مجبورش کردید از این کار ها بکنه بدونید داره بهش سخت میگذره چون اونم دوست داره یه کم راحت باشه ( راحت طلب  یا  اسمشو بزارید تن پرور ) البته توی خونه خودش نه جای دیگه  

یعنی وقتی مجبور شد کار های بیرون(که وظیفش ) انجام بده  بیاد توی خونه هم کار کنه این مرد فراری میشه خواه نا خواه فراری میشه .... 

 ادامه دارد

آبدارچی

اختلاف بین زن و مرد

سلام  

دیروز یکی از دوستام امد تو پی امم بهش گفتم فلانی سلام گفت علیک سلام گفتم بزار دستتو ببوسم ولی اون قبول نکرد منم همچین کاری رو عمرن میکردم چشمک گفتم خوب سئوالتو بپرس   

این نوشته پایین برداشت شخصی خودم هستش از یه موضوع صد در صد شما فکر کنید اشتباه ( چشم بصیرت ندارید ) چشمک

گفت بهنام اختلاف بین زن شوهر ها رو اول کی شروع میکنه گفتم خب معلومه خانوم ها  گفت بعدش کی تموم میکنه گفتم خب اینم معلومه آقایون چشمک دو هیچ به نفع ما گفت چطور  

 

گفتم نگاه کن خانوم ها معمولا از روی حس های که دارن همیشه فکر میکنن شوهرشون میخواد بره یه زن دیگه بگیره شوهرشون با یه خانوم دیگه در ارتباط شوهرشون دوستش نداره شوهرشون فقط به فکر خوش گذرونیه  شوهرشون چرا دیر امده شوهرشون چرا زود داره میره شوهرشون چرا چرا چرا  

 

اینا افکار یه خانوم محترم خانه داره که در اولین فرصت که شوهر محترمش رو ببینه اون میگیره به باد ( چشمک فکر کردید میگم کتک کور خوندی ) بد بیرا گفتن که اره تو معلوم نیست با دوستت کجا میری از این حرفا الا اخر بعد دعوا شروع میشه خانوم ها هم که مشالله خدا یه چیزی بهشون داده به نام زخم زبون از هر کلکی استفاده میکنن که کفر اقایون رو در بیارن و مشالله همیشه هم پیروز هستند  

بعد آقا باید شروع کنه منت کشی که نه عزیزم این طوری نیست  از این حرفا که من بلد نیستم این منت کشی هارو من بلد نیستم اونای که بلدن بسمالله بیان بگن بعدشم به یه هدیه خوب ختم به خیر میشه اقا ه  رو طلاق نمیدن میتونه بازم بره بیرون مثل نقطه چین کار کنه بیاد خونه بد بیرا بشنو بره هدیه بخره  از این جور کارها کنه تا موهاشم مثل دندوناش سفید بشه  

 

این بود مشکلات زن شوهر در ایران  

جالبیش اینجاست خانوم های ایرانی قربونشون بره مادر شوهراشون همه اهل دین ایمون  از این جور حرفان تا مثلا انتقاد کنی از کار روزگار لبشو گاز میگیره میگه روم به دیوار  کفر نگو .... ولی دشمنتون روز بد نده بگی که اره میخوام برم زن بگیرم پیامبر حلال کرده از این جور حرفا تا مرز کفر گوی پیش میرن چشمک یا خیلی باحال باشن ( بی منطق ) میگن پیامبر زن  های فقیر رو میگرفته که سر پناهی براشون باشه  مام که اصلا نمیدونیم زن های پیامبر کیا بودن چشمک   

 

ای خدا اهواز این وقت سال مه بشه یعنی نفس کشیدن حرام اینجا هوا بس نا جوان مردانه شرجیه

 

آبدارچی

گریز ناگزیر

به تو از تــو مینویسم ،

                                  به تو ای همیشـــــــه در یــاد...

                                                    ای همیشـــه از تو زنده،

                                                                   لحظـــه های رفته بر باد...!

                                                                  وقتی که بن بست غـــربت ،   زیر رگبـــار مصیبت ،

                                   بی کسی تنها کســم بود...

                                                     وقتی از آزار پاییــز ،

                                                                  برگ و باغـــم گریه میکــرد...!

                                                  قاصد چشــم تو آمــد ،

                                  مـژده‌ی روییـــدن آورد...

                 به تــو نامـه مینویســم ،

                                   ای عزیز رفته از دســت...

                                                     ای که خوشبختـــی پس از تو،

                                                                   گم شد و به قصـــه پیوست... !

                                                      ای همیشـــگی ترین عشـــق،

                                  در حضور حضــرت تو...

                 ای که میســــوزم سراپــا ،

                                   تا ابد در حســـرت تو...

                                                  به تو نامـــه مینویســـم ،

                                                                   نامه ای نوشتـــه بر بـــاد...!

                                              که به اسمـــت چون رسیـــدم ،

                                   قلمــم به گریه افتـــاد...

                  در گریــز ناگزیـرم ،

                                    گریه شــد معنای لبخنــد...

                                                        ما گذشتیـــم و شکستیــم ،

                                                                    پشت ســر پل های پیونــد...!

                                                       در عبـــور از مسلخ تــن،

                                   عشـــق ما از ما فنــا بود...

                 باید از هــم میگذشتیــم ،

                                   برتر از ما عشـــق ما بود...

                                    ای تو یــارم،روزگـــارم،گفتنــی ها با تو دارم ،

                                             ای تــو یارم از گذشتـــه یادگــارم...!!

                                  سایه سار قفســـم بود...

             

کعبه دل

دلخوشم من چون گدای این درم

هم گدای فاطمه هم حیدرم

سوی این در هست دائم دست من

نیست حاجت بر سرای دیگرم

آبرویم از در این خانه است

زین سبب از خلق عالم برترم

تا که آید نام زیبای حسین (ع)

اشک آید از دو چشمان ترم

روضه‌هایش چون به گوشم می‌رسد

می‌زند بر سینه و دل آزرم

کاش می‌شد کربلا باشم شبی

تا به برگیرم مزار دلبرم

یاد دارم کودکی بودم ولی

شور عشقی بود دائم در سرم

تا که آیام محرم می‌رسید

می‌نمودم رخت ماتم در برم

یاد دارم مانده در گوشم هنوز

گریه‌های بی صدای مادرم

اینچنین می‌گفت با صد شور و شین

من فدای کام عطشان حسین (ع)

التماس دعا

حقیقت

سلام  

خوبید دوستان ؟ امید وارم همیشه خوب خوش سلامت باشید  

من هی بدک نیستم این روزا خیلی فشار روم احساس میکنم زیر خروار ها خاک هستم چرا شو نمیدونم ولی این خوب میدونم خیلی ها میخوان  سر به تن من نباشه مام که میمیریم برای دوستان رو حرفشون حرف نمیزینم بهشون با صدای بلند میگم دوزاری دارید بدید آش بهمین خیال باش چشمک  

 

چند روز پیش یکی از دوستان داشت در مورد اردوی علی که با هم دانشگاهیاش رفته بود صحبت میکرد که اره ما پشته ردختا بودیم  جلسه ای با استاد گذاشته بودیم یکی اون ور درختا داشت ترانه دختر احمد آباد رو میخوند . 

گفتم یادش به خیر مام با استادمون رفته بودیم اردو تو اردو پشت اتوبوس داشتیم ......  

برام جالب بود اصلا بهم نگفت که هو مگر تو نمیگی که من بی سوادم  هرچی به خودم کلنجار رفتم این یکی رو متوجه نشدم که چرا بهم گیر نداد ولی حس کردم باور کرده این حرف من رو اون همه دارم راست میگم کسی باور نمیکنه بعد دروغم رو مثل اب خوردن باور میکنن دنیایرو دیدی ....... 

 

یادم چند روز پیش یکی از دوستان چت من رو محکوم کرد به لجباز  کسی که خیلی بچه هستش کسی که خیلی ادم خودخواهی هستم از این جور چیزا  اینم بگم مرسی از این همه لطفی که به بنده داشتید ولی بدونید یک طرف این ادم لجباز شما هستید که دارید پا فشاری میکنید سر اون خودخواهی خودتون  پس شما هم لجباز هستید خودخواه چشمک چشمک و بازم چشمک  

 

خلاصه چرا دیگران رو توی ایینه خودتون میبینید با خوبی های خودتون مقایسه میکنید در صورتی که شما شاید برای خودتون خوب باشید نه برای دیگران  

 

میخوام بدونم که میدونه چرا خدای مهربون بخشنده ما برای اروپای ها بهترین زندگی رو درسا کرده  بعد برای ماها نه و برای افریقایی ها  اصلا زندگی رو درست نکرده  . 

این یه بحث نصفه کار من یکی از دوستان در روزه پنج شنبه که نتونستم ادامه بدم مجبور شدم برم  دوستان کمک کنن ممنون میشم  ولی لطف کنید در مورد عقاید که بهتون دیکته شده صحبت نکنید  

 

آبدارچی

سرکار..

 

هههههه دوباره سلام بازم من
میخواستم یه چیزی براتون تعریف کنم مطمئنم خوشتون میاد، به جون خودم هیچ قصدی ندارم به جز اینکه دور هم یه چیزی گفته باشم
چند روز پیش داشتم تماسهامو چک میکردم ( البته هر کی به گوشی من زنگ میزنه مطمئنا اشتباه گرفته هههههه ) مگه اینکه بابایی باشه یا مامانی یا زندایی یادوستم یا ... حالا بی خیال
یهو یه شماره ای دیدم که اصلا آشنا نبود بعد از آخرین تماس شب گذشته
دیدم به اون تماس جواب داده شده در صورتی که من جواب نداده بودم و در ضمن ساعت 1.50 دقیقه نصف شب بوده
دیدم حدود 40 ثانیه هم مدت مکالمه بود
بعدشم دوباره یه میسد کال دیگه بود ( تماس از دست رفته ) از همون شماره
از مامانی پرسیدم شما جواب دادی گفت نه، پیش خودت بود..
کلی فکر کردم تا یادم اومد وقتی که خواب بودم صداش دراومده بود منم که خواب آلود فکر کرده بودم زنگ بیدارباشه بلند شده بودم دکمه ی اسنوز ( خودتون میدونید چیه توضیح نمیدم ) که مساوی دکمه ی انسر ( جواب ) هست زده بودم و دوباره خوابیدم
اون بیچاره ی پشت خط هم حدود 40 ثانیه پشت خط مونده بعد دیده سرکاره قطع کرده ههههههههه
اصلنم حقشه کسی که نصف شب زنگ میزنه و مزاحم خواب مردم میشه همین حقشه !!
اینم از سرکار گذاشتن یک سرکارگذارنده ( جمله رو داری ) ؟ 

نامه ای به خدا ...

 

سلاممممم
اوه اوه من نبودم چقدر مطلب گذاشتین بابا ایول
منو باش فکر کردم من نباشم کار دنیا لنگ میمونه
مثلا همیشه فکر میکنم من نباشم چت روم ها خالی میمونه ، مدرسه ها تعطیل میشه ، برقها قطع میشه ، قحطی میشه ، دنیا عوض میشه و ...
واقعا میدونم چرا این فکرا رو میکنم ولی اصلا جدیشون نمیگیرم ( ههههه)
یه چیزی هم بگم در رابطه با مطلب افسون خانم ، دوست خوبم که ماشالا چه مطالب خوشگلی مینویسه .من این مطلب رو توی کتابی به نام " با خالق هستی " خوندم ولی با کمی فرق . یک بار امتحانش کردم خیلی خوب بود و کلی هم مزه داد ، البته این مراحل مراقبه رو نمی گمااا  بقیشو میگم . به همه پیشنهاد میکنم برای یک بار هم که شده این کتاب رو مطالعه کنن . من که از این کتاب کلی خوشم اومد
حالا بگذریم یه داستانی رو چند روز پیش یه جایی خوندم گفتم خالی از لطف نیست برای شما هم بگم
ایناها این پایین نوشتم ، اصلنم کپی پیست نیستااا خودم همشو تایپ کردم

نامه ای به خدا

یک روز کارمند پستی به نامه هایی که نشانی نامعلومی داشتند رسیدگی میکرد ،متوجه نامه ای شد که روی آن با خط لرزان نوشته بود : نامه ای به خدا ! با خودش فکر کرد
بهتر است نامه را باز کرده و بخواند
در نامه اینطور نوشته بود : خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز بازنشستگی میگذرد ، دیروز یک نفر کیف مرا که در آن 100 دلار بود دزدید . این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم . یکشنبه ی دیگر عید است و من دوتا از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام ، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم ، هیچ کس را هم ندارم که از او پول قرض بگیرم.
تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی ، به من کمک کن ...
کارمند اداره ی پست خیلی متاثر شد و نامه را به دیگر همکارانش نشان داد ، نتیجه آن شد که همه ی آنها جیب خود را جستجو کردند و هرکدام چند دلاری روی میز گذاشتند ، در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند.
چند روزی از این ماجرا گذشت . تا اینکه نامه ی دیگری از پیرزن به اداره ی پست رسید. روی نامه نوشته بود : نامه ای به خدا!
همه ی کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند.
مضمون نامه چنین بود : خدای عزیزم چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام داده ای تشکر کنم ، با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را بگذرانیم . من به آنها گفتم که چه هدیه ی خوبی برایم فرستادی . البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره ی پست آن را برداشته اند ...!!

۱۱ گام موثر برای داشتن زندگی معنوی بهتر

1. مراقبه :  آرام باشید و از طریق احساسات و درک و شعورتان به خداوند گوش کنید. 

 

2. دعا : با خداوند صحبت کنید ( با صدای بلند یا در قلبتان ) درست همانند اینکه مشغول صحبت با دوست نزدیک و بسیار صمیمی تان هستید. 

 

3.  تواضع و فروتنی : بدانید که پروردگار قدرتی بالاتر از همه چیز است و خواست و اراده اش بر همه چیز حاکمیت دارد. در برابرش تواضع و خشوع داشته باشید.  

 

4. مطالعه : بخوانید ، بنویسید ، گوش کنید ، بیاموزید. 

 

   5. سادگی :  آرام بگیرید . ساده باشید و سادگی را در زندگیتان تجربه کنید . از نعمات اطرافیان سپاسگزار باشید و از داشته هایتان لذت ببرید.  

 

6. تنهایی : زمانی را به تنهایی و خلوت کردن با خودتان اختصاص دهید و به صدای موسیقی درونتان گوش دهید.  

 

7. تسلیم : همه چیز را به خدا بسپارید و به او توکل کنید.  

 

8. خدمت کردن : دست اشخاص نیازمند را بگیرید و از خودتان و منابع تان مایه بگذارید. 

 

9. اعتراف : کسانی را پیدا کنید که می توانید عمیق ترین اسرارتان را با آنها در میان بگذارید ، خجالت را کنار بگذارید و درد دل کنید. 

 

10. عبادت : در عظمت قدرت پروردگار غرق شوید و در مقابل او سر تعظیم فرود آورید ، در نهان و اشکار. بابت توجه شگفت انگیزی که بدون چشمداشت به شما شده است ، سپاسگزار باشید.  

 

11. جشن بگیرید : قدر شناس باشید. شادمانه دستانتان را بالا ببرید و جشن بگیرید ، شادی کنید.   

 

 

مَرد

مرد تمام آنکه نگفت و بکرد 

                                 

 و آنکه بگوید ،بکند، نیم مرد

 

 

 

وانکه نه گوید ، نه کند ، زن بود 

 نیم زنست ، انکه بگفت و نکرد 

 

این از تو وبلاگ قدیمی خودم پیداش کردم فقط گفتم چیزی گفته باشم چشمک   

 

حکایت:  

دلاک اسکندر پیش حکیمی رفت نالان که :(از خواب خوراک افتاده ام ،مرا دارئی بده )

حکیم در نبض زبان دلاک علتی نیافت .

گفت :مگر بیماری تو از خیال آشفته تست

گفت : آری رازی به دل دارم که اگر بر زبانم بگذرد سرم بر باد خواهد رفت .بیمار آن رازم .

حکیم گفت :چاره درد تو آن است که تنها به صحرا روی چاهی خشک خراب بیابی ،سر در چاه کنی و آن راز را ارز سبنه به چاه بسپاری .

دلاک در صحرا به چاهی ویرانه رسید سر در چاه برد فریاد کرد :اسکندر شاخ دارد ، شاخ دارد ، شاخ دارد ، زیر کلاه پنهانش میکند ،و این راز به جز من که دلاک و خاصه تراش اویم بر هیچ کس آشکار نیست .

مگر به چند روز از آن چاه کهنه نئی بر آمد .چوپانی آن نی بدید برید و از آن نائی کرد .چون در آن دمید آوازی بر آمد که :(اسکندر شاخ دارد ، شاخ دارد ، شاخ دارد .)

کوچه جلد دوم ص ۴۸۶ 

 

 

آبدارچی

 

اینا دیگه کی اند .. اونا دیگه کی اند.

مخاطب پیام بوش درباره انتخابات ریاست جمهوری ایران چه کسانی هستند؟

درست یک روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران جرج بوش طی پیام مداخله جویانه ای انتخابات ایران را غیر دموکراتیک خوانده و تلویحا از مردم خواست در انتخابات شرکت نکنند. به نظر می رسد دو گروه خواسته یا ناخواسته به این پیام لبیک گفتند: یکی تحریم کنندگان انتخابات که با عمل خود مشروعیت حکومت را زیر سوال می برند و دوم گفتمانی که ادعای تشکیل حکومت جهانی و ضدیت با امریکا را دارد و همه دستاوردهای سیاست خارجی کشور را یک شبه می خواهد بر باد دهد. اولی خواسته مستقیم بوش را برآورده می کند و دومی شرایط تنش و ترکتازی را برای نومحافظه کاران دولت امریکا فراهم می کند


روابط تنش زا و خصومت آمیز ایران و امریکا بیش از 25 سال است که ادامه دارد. جمهوری اسلامی ایران امریکا را شیطان بزرگ و امریکا نیز ایران را جزو محور شرارت می داند. تحولات داخلی هر کدام از این دو کشور از جمله انتخابات ریاست جمهوری تاثیر مستقیم بر مناسبات آنها با یکدیگر دارد. پیامها، سخنان و رفتارشان می تواند بر رفتار مردم و زمامداران موثر باشد. جمهوری اسلامی ایران نزدیک به شش ماه است که مقدمات برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را فراهم می آورد و برگزاری با شکوه آن را نه تنها برای مشروعیت نظام مهم می داند بلکه به تاثیر مستقیم آن در افزایش یا کاهش قدرت چانه زنی ایران در دو موضوع اساسی مذاکرات هسته ای و فشارهای اروپا و امریکا در خصوص حقوق بشر و آزادیهای سیاسی اجتماعی آگاه است.
جورج بوش رئیس جمهور آمریکا دقیقا یک روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران طی بیانیه ای در خصوص انتخابات ایران، زمامداران آن را غیر منتخب عنوان کرده و تصریح کرد مردم ایران شایسته و سزاوار یک سیستم حقیقی واقعی دموکراسی اند که انتخابات در آن به راستی و صداقت انجام گیرد.
اکنون سوال این است که دولت امریکا از صدور این بیانیه چه هدفی را دنبال می کند؟ آیا چنین رفتاری بر خلاف صحبتها و شعارهای انتخاباتی اکثریت نامزدهای ریاست جمهوری در ایران نبود که خواستار گفتگو با امریکا و حل فصل مسالمت آمیز مشکلات و برقراری روابط با آن بودند؟ آیا این بیانیه موجب تقویت مواضع گروههای تندرو و تضعیف مواضع میانه روها و اصلاح طلبان نبود؟ آیا امریکاییها نمی توانستند یک روز نیز صبر کنند و بدون مداخله آنها مردم ایران رییس جمهور خود را انتخاب نمایند؟
برای پاسخ دادن به پرسشهای فوق سه حوزه زیر را بررسی می کنیم: 1- مخاطبان آن پیام چه کسانی هستند و این پیام چه تاثیری در رفتار انتخاباتی آنها می تواند داشته باشد؟ 2) گوینده پیام کیست و چه تفکر، رویکرد و اهدافی را در مورد ایران پیگیری می کند؟ 3) بافتار سیاسی و اجتماعی پیام دارای چه ویژگیها، تحولات و فرایندهایی است؟ و این پیام در رویکرد ایران و سیاستهای آن چه تاثیری دارد؟
پیام در قالب "بیانیه بوش درباره انتخابات ایرن" بیان شده است. بیانیه با اشاره به دستاوردهای آرمان آزادی در خاورمیانه بزرگتر و در کشورهای افغانستان، عراق و فلسطین آغاز می شود و صحنه خاورمیانه را صحنه شکل گرفتن تغییر و تحولی توام با امید تلقی می کند که در آن مردم آزادی خود را مطالبه می کنند. سپس پیام مستقیما به ایران اشاره کرده و می نویسد:
"امواج آزادی در حال پوشش در منطقه سرانجام به ایران نیز خواهد رسید. مردم ایران وارث تمدنی بزرگ و سزاوار دولتی هستند که به آرمانهایشان احترام بگذارد و راه را برای ثمر بخشی استعداد و خلاقیت آنها هموار کند. امروز ایران توسط حکامی اداره می شود که آزادی را در داخل سرکوب کرده اند و ترور را به سراسر جهان گسترش می دهند. قدرت در دست چند نفر غیر منتخب است که از طریق یک روند انتخاباتی بی اعتنا به الزامات اساسی و بنیادی در دموکراسی به قدرت رسیده اند. انتخابات 27 خرداد متاسفانه با این سابقه اختناقی مطابقت دارد. حکام ایران بیش از هزار نفر را که خواستار نامزدی بودند از جمله اصلاح طلبان محبوب نزد عامه و زنان را که برای آزمون آزادی و دموکراسی در ایران تلاش بسیاری داشته اند کنار گذاشته اند. مردم ایران شایسته و سزاوار یک سیستم حقیقی و واقعی دموکراسی اند که انتخابات در آن با درستی و صداقت انجام گیرد و رهبران به آن پاسخگو باشند نه آن که صرفا عکس العمل نشان دهند"
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مخاطبان پیام مزبور را با توجه به تاثیر گذاری پیام بر رفتارشان می توان به دو دسته تقسیم کرد: نخست مخاطبانی که امریکا را دشمن خود، نظام و کشور تلقی کرده و بر خلاف نظر آن عمل می کنند و دوم مخاطبانی که به نوعی همدلی با پیام نشان داده و به حمایت امریکا دلگرم می شوند. گروه اول واکنشی سریع به پیام دارد و سعی می کند درست بر خلاف نظر پیام دهنده عمل نماید. آن را مداخله در امور داخلی کشور تلقی کرده و نشانه ای از تداوم خصومت امریکا ارزیابی خواهد کرد که مستحق پاسخی دندان شکن است. در قالب رفتار انتخاباتی این گروه بر شرکت در انتخابات و تشویق دیگران در مشارکت انتخاباتی تمایل بیشتری یافته و عزمشان جزم تر خواهد شد. این گروه در میان نامزدهای انتخاباتی نیز به نامزدی تمایل نشان می دهد که پیام سلبی به امریکا می دهد و آن را دشمن درجه یک امریکا تلقی کرده و بر مبارزه بر آن پا فشاری می کند. با بررسی عینی و دقیق گفتار های انتخاباتی هشت نامزد ریاست جمهوری در طی دوره تبلیغات انتخاباتی و یا سوابق فکری، سیاسی و مدیریتی آنها مشخص می شود که به طور عینی تنها آقای محمود احمدی نژاد است که در ارتباط با مساله برقراری ارتباط با امریکا نظری کاملا متفاوتی دارد. کاندیداهای اصلاح طلبان و میانه روها به صراحت از برقراری روابط با امریکا حمایت می کردند. آقایان قالیباف، محسن رضایی و لاریجانی نیز دیدگاهی کمابیش مشابه داشتند. بنابراین با توجه به دو گزینه فوق می توان نتیجه گرفت که پیام بوش در خصوص انتخابات ایران بر روی گروه نخست تاثیر سردی نسبت به امریکا و کاندیداهای طرفدار روابط واشنگتن داشته و تاثیر ایجابی در حمایت از کاندیداهای نفی کننده روابط داشته است.
اما تاثیر پیام بر روی مخاطبان گروه دوم متفاوت است. در بافتار انتخاباتی ایران و در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات یا رای به هر کدام از نامزدها سه دسته اصلی می توان مشاهده کرد: گروه تحریمیان ، گروههای میانه رو طرفدار برقراری ارتباط با امریکا و گروه مخالف با برقراری ارتباط با امریکا. تاثیر پیام بر روی گروه سوم بررسی شد. در مورد گروه تحریمیان می توان استدلال کرد که پیام بوش برای آنها امیدوار و دلگرم کننده بود. آنها امیدوار شدند که با این پیام مردم ایران به حمایت امریکا دلگرم شده و به پای صندوقهای رای نخواهند رفت. این پیام آغازی بر تشدید فشارهای بین المللی است که با عدم حضور مردم در انتخابات می تواند تاثیر عمیق تری بگذارد و افکار عمومی جهانیان را به حمایت از مردم ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی ایران جلب نماید. همچنین این پیام می تواند افراد خاکستری در انتخابات را به سوی تحریم کنندگان سرازیر نماید و حتی به ریزش نیروهای میانه رو و طرفدار برقراری روابط با امریکا منجر شود.
اکنون پرسش این است که گوینده پیام کیست و چه تفکر و رویکرد و هدفی از ارسال چنین پیامی دارد؟ اگر فرض رفتار حسابگرانه بازیگران عرصه بین المللی را بپذیریم، این پرسش قابل طرح است که چرا امریکا با این پیام موضع مخالفان سرسخت خود را تقویت و طرفداران برقراری روابط و شیوه های مسالمت آمیز را تضعیف کرد؟ برای پاسخ به این پرسش ها باید تفکر، رویکرد و اهداف گوینده پیام بررسی شود. در حال حاضر در امریکا گروه نو محافظه کاران حاکم هستند. آنها بر خلاف جمهوری خواهان کلاسیک در روابط بین المللی مطلق گرا و ارزشی هستند. نگاهی ایدئولوژیک به جهان داشته و دولتهای موجود را به خیر و شر و دوست و دشمن تقسیم می کنند. آنها رویکرد نظامی و یکجانبه گرا در روابط بین المللی دارند. هدف اساسی آنها حفظ و گسترش هژمونی امریکا در جهان است که از طریق قدرت غیر قابل رقابت نظامی امریکا و گسترش و ارزشهای امریکایی مانند تجارت آزاد و حکومتهای دموکراتیک میسر می شود. پس از 11 سپتامبر آنها متوجه آسیب پذیری امریکا در قبال تروریسم شده و مقابله با آن را به هر قیمتی در دستور کار خود قرار دادند. به گمان آنها تهدید امنیت امریکا از طریق تلفیق میان سلاحهای کشتار جمعی، تروریسم و دولتهای محور شرارت به اوج خود می رسد. از دیدگاه نو محافظه کاران و بر اساس دکترین جنگ پیشدستانه بوش امریکا نمی تواند منتظر بماند تا تروریسم به نقطه غیر قابل کنترل برسد. امریکا برای دفاع از امنیت سرزمینی، منافع حیاتی و متحدین خود به جنگ پیشدستانه متوسل خواهد شد. استراتژی بازدارندگی در قبال تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی موثر نیست و نمی تواند راهنمای امریکا در قبال تهدید کننده های تروریستی جدید باشد.
رویکرد این گروه در قبال جمهوری اسلامی ایران به شدت خصمانه است. به ویژه افرادی مثل دیک چنی معاون رئیس جمهور، دونالد رامسفلد وزیر دفاع، جان بولتون نامزد نمایندگی امریکا در سازمان ملل و ... به شدت به جمهوری اسلامی ایران بدبین هستند. آنها نمایندگی منافع دو گروه عظیم نظامی و نفتی امریکا را بر عهده دارند. این گروه به همراه پل ولفوویتز و افراد موثر دیگر طرح حمله به افغانستان و عراق را تهیه و عملی کردند. آنها در مواردی مواضع بسیار تندتری نسبت به ایران بروز داده اند. در نخستین سالگرد حمله به عراق آنها اعلام کردند که حمله به عراق موجب انحراف در حمله به ایران شده است. ایران و عراق دو غده سرطانی در خاورمیانه هستند که همچنان که رها کردن آنها خطرناک است، عمل جراحی بر روی یکی و باقی گذاشتن دومی خطرناک تر می باشد، اما هزینه رویکرد نظامی گرایانه آنها در قبال ایران به راحتی قابل تحمل نیست. ایران بر خلاف عراق دارای نظامی مبتنی بر اداره مردم است. اینجا دیکتاتوری بریده از مردم و فاقد مشروعیت مردمی و به زور سرنیزه بر مردم حکومت نمی کند. در رفتار خارجی دست کم در پانزده سال گذشته به اقداماتی دست نزده که منجر به انزوای کامل بین المللی آن شود. جایگاه و مشروعیت مردمی نظام سیاسی به همراه رفتار عقلانی آن در عرصه منطقه ای وبین المللی وضعیتی را به وجود آورده است که نومحافظه کاران گرفتار در عراق و رسواییهای آن به راحتی نمی توانند به اجماع در درون امریکا برسند و در عرصه بین المللی متحدین خود را با خود همراه سازند یا افکار عمومی و دولتهای مستقل جهان را در صورت حمله به ایران ساکت نمایند. ایران یک قدرت بزرگ منطقه ای با اهمیت استراتژیک برای امریکا و اروپا می باشد. قدرتهای بزرگ جهان جایگاه آن را در عرصه بین المللی به خوبی درک کرده اند و می دانند که نفوذ و تسلط بر منطقه بدون تسلط بر ایران یا برقراری پیوندی عمیق با آن میسر نیست و تسلط هر کدام چقدر می تواند موقعیت و موضع قدرتی آن را در عرصه بین المللی تقویت کند.
بنابراین به نظر می رسد که برقراری امنیت و ثبات هدف فوری امریکا و تسلط بر منابع انرژی و در اختیار داشتن کشورهای نفت خیز منطقه هدف استراتژیک آن می باشد. با توجه به رویکرد ایدئولوژیک و تفکر مطلق گرایانه نومحافظه کاران آنها امید چندانی به برقراری پیوندهای عمیق سیاسی و اقتصادی با ایران ندارند. لذا برای کاهش هزینه های رویکرد نظامی گرایانه خود دو امر را هدف قرار داده اند: 1- پایه های مشروعیت مردمی نظام 2- رفتار عقلانی ایران در سیاست خارجی. خدشه دار شدن هر کدام از این دو موجب تسریع در اجماع داخلی و بین المللی خواهد شد که به معنای پایین آمدن هزینه های اقدام می باشد.
موضوع سومی که در این تحلیل باید مورد بررسی قرار گیرد، ساز و کارهای موجود در داخل ایران بر چگونگی تاثیر گذاری پیام برای تحقق اهداف امریکا می باشد. به بیانی دیگر، بافتار سیاسی اجتماعی موجود در ایران چگونه می تواند پیامدهای پیام فوق را به ضرر و سود طرفین تقویت یا تضعیف نماید. فرایندهای نظامیگری، اقتدار گرایی در مقابل فرایندهای دموکراسی خواهانه قرار می گیرند. رویکردهای اعتماد سازی، تنش زدا و توسل به شیوه های مسالمت آمیز در روابط خارجی مشخصا پیامدهای متفاوتی از رویکردهای انقلابی و اقتدار گرایانه دارد. در انتخابات ریاست جمهوری هر کدام از رویکردها و روشهای فوق نمایندگان خاص خود را داشتند و در دور دوم این تمایزها به وضوح آشکار شد. نگاه جامعه شناختی به روند تحولات بعد از جنگ هشت ساله در دو کشور ایران و عراق می تواند به فرایندهای موجود در انتخابات ایران عمق تاریخی و اجتماعی ببخشد. پس از پایان جنگ دو کشور دارای ارتشهای یک میلیونی بودند که خطر بزرگ تهدید خارجی را پس از هشت سال تلاش واقتدار به پایان رسانده بودند و خواستار جایگاهی رفیع در حوزه سیاست بودند. نظام سیاسی عراق که با ارتشی مجهزتر و به دلیل پیروزیهای پی در پی چهار ماه پایانی جنگ با روحیه قوی، روبرو بود چاره کار را در حمله به کویت یافت و این نیروی عظیم را مشغول کشورگشایی دیگری نمود. اما جمهوری اسلامی رویکردی عقلانی و سازنده داشت. نیروهای نظامی در سازندگی پس از جنگ شرکت داده شدند و توان آنها در این حوزه به کار گرفته شد. حقوق و مزایای مادی نیروها به سرعت افزایش یافت و باز سازی انسانی و تسلیحاتی در دستور کار قرار گرفت. اما البته به نظر می رسد پس از دوم خرداد 76 این روند تا حدودی کند شد و شکاف میان مقامات سیاسی دولتی و نظامیان عمیق تر شد. دیگر فرمانده جنگ رئیس جمهور نبود. خواسته های بالقوه نظامیان به دلیل بروز شکاف پیش گفته و تفاوت در رویکردهایشان تقویت شد. به ویژه این که آنها دولت را در حفظ ارزشهای انقلاب ناتوان می دیدند و حتی برخی را متهم به نابودی آنها می کردند. نیروی قدرتمند نظامی در کشور به دلیل ماهیت ویژه سپاه پاسداران که پس از انقلاب به صورت یک نیروی ارزشی و در پیوند عمیق با مردم به وجود آمده بود تقویت شده و از طریق بسج ویژگی دوگانه نظامی - مردمی نهادینه شد. آنها توان نهادی خود را در برخی از مواقع انتخاباتی قبلا به نمایش گذاشته بودند و اکنون در انتخابات ریاست جمهوری توان سازماندهی شان به کمک آنها شتافته و توانستند معادلات انتخابات را به هم بریزند و نامزد خود را به دور دوم برسانند . به نظر می رسد با توجه به رویکردهای ارزشی و انقلابی نامزد آنها که نه تنها در پی بسط آزادیهای سیاسی و اجتماعی نیست بلکه هدف خود را ایجاد دولت اسلامی (عملا با نفی 25 سال دولت اسلامی ایران) در داخل و تشکیل حکومت جهانی اسلامی در خارج اعلام کرده است این تفکر و پیروزی نامزد آنان در ریاست جمهوری ایران پیامدهایی دارد که به رغم ظاهر متعارض و متضاد آنها با امریکا دقیقا در راستای اهداف و رویکرد نومحافظه کارانه تندرو در کاخ سفید عمل می کند.
به طور مشخص پیامدهای زیر قابل احصا هستند:
1- ارسال علائم تندروانه به جامعه بین المللی در تفکر، رویکرد و رفتار
2- گسترش شکاف دولت - ملت در نتیجه ناامیدی از اصلاح پذیری نظام از درون و کنار رفتن نیروهای میانه رو
3- ریزش بیشتر نیروهای کارآمد، سیاستمداران و مدیران توانمند که نمی توانند خود را با افراد و رویکرد جدید سازش دهند.
4- کاهش مشروعیت مردمی و توانمندی دیپلماتیک ایران در مناسبات خارجی به خصوص در جلب افکار عمومی جهان و قدرت موثر اروپا درمقابل امریکا.
موارد فوق زمینه لازم را برای متهم ساختن ایران به تندروی، صدور تروریسم و تلاش برای دستیابی به سلاحهای هسته ای فراهم می آورد و امریکا را در موقعیت استثنایی قرار می دهد که از این طریق به راحتی می تواند هم در داخل امریکا به سرعت اجماع لازم را برای اعمال فشار به ایران فراهم آورده و هم در عرصه بین المللی با اروپاییان در مورد نقض حقوق بشر و تهدیدگر بودن ایران به سرعت به توافق برسد. به نظر می رسد پیام بوش نوعی فریب است که به چراغ سبز امریکا به صدام در حمله به کویت شباهت بیشتری دارد.
امریکا ظرفیت تحمل قدرت معارض منطقه ای را ندارد و هدف استراتژیک آن نابودی این قدرتها و تسلط کامل بر منطقه است. این قدرت چه عراق باشد چه ایران، وقتی سیاست مهار دو جانبه به نتیجه نرسید، ظاهرا نابودی دو قدرت نتیجه بخش تر است.

عدد کیه؟؟؟؟؟؟

عدد، بهنام، مجتبی،من خودمم ، قنلدر یا شماره1 ؟؟؟؟؟؟

سلام و درود فراوان به دوستانی که من رو نمی شناسند

می خوام در مورد عدد بنویسم که عدد کیه و از کجا سر و کلش پیدا شد. چشمک

دقیقا یک روز قبل از شروع ماه رمضان سال گذشته  بود که بعدظهر ابراهیم به من زنگ زد به من گفت که می خوایم با فلانی و فلانی بریم امشب رو کنار رودخونه باشیم تو هم هستی؟ من هم گفتم باشه هستم وسایل رفتم رو جور کردیم و بچه ها دور هم جمع شدیم یکی از اون ها یه آدم با حدود 2 متر قد و 150 کیلو وزن یکی دیگه با 130 کیلو وزن و یکی دیگه 100 کیلو بود (چیزی ازت کم نمی شه یه ماشاالله بگی، بزن به تخته چشمک) البته  من توی اون جمع از همه کوچیک تر و کم وزن تر بودم با حدود 95 کیلو. خلاصه اون شب اونقدر خوش گذشت که حد نداره جای شما خالی از اون روز به بعد دوستی ها مون خیلی خیلی بیشتر شده تا حدی که الان هفته ای حداقل سه چهار بار همدیگر رو می بینم با هم مسافرت می ریم هر روز تماس تلفنی داریم اکثر آخر هفته ها رو با هم بیرون می ریم البته اگه بشه سری هم به کله پاچه ای می زنیم (الان که خیلی ها بکن اههههه)

حالا می گین این چه ربطی به عدد داره میگم. چلا می زنی گناه دارم  هق هق هق هق هق هق هق

چند ماه قبل بود که اون آدم درشت هیکل برام از چت کردنش تعریف می کرد و می گفت که چه دورانی داشته و داره، با کیا که دوست نشده از پیر و جون دختر و پسر بازاری و کارمند دکتر و مهندس همه و همه جور آدم منم وسوسه شدم بینم که چطور چت میکنه. بهش گفتم به من هم نشون بده برای اولین بار بود که چت جاوایی رو می دیدم برای خیلی جالب بود تا یه روز از سرکارم بهش زنگ و گفتم که برنامه جاوا رو از اینترنت دریافت  (Download) و اون رو نصب کردم حالا چکار کنم.  گفت: که برو توی سایت .  . . . . .  رفتم. دوباره زنگ زدم: تو کجایی گفت بهت نمی گم اصرار کردم تا به من گفت. یه بار دیگه هم بهش زنگ زدم: با چه اسمی وراد شدی؟ گفت اسم من قلندر اون اخر لیست می تونی ببینیش. چند وقتی گذشت هر دفعه هم با یه اسم می اومدم  تا اون جریان زدن شماره یک تا نه پیش اومد و تا حالا که با اسم عدد اینجا هستم در خدمت شما.

تا اون روز نمی دونستم چت کردن چیه و شکلیه و چه جور باید چت کرد (حدود 5 سال بود که  رایانه داشتم و حتی برای انجام خیلی از کارهام از اینترنت استفاده می کردم)  همه و همه رو قلندر به من گفت از ایشون بخاطر راهنمایی های خوب و سازنده در مورد چت بسیار سپاس گذارم اما خدا خیرش بده من رو معتاد هم کرد هق هق هق هق هق.

به قران من و قنلدر یا من خودمم یکی نیستیم اون بهنام من مجتبی، از زمین تا زیر زمین با هم فرق داریم  درسته چت کردن ما شبیه، باید هم شبیه هم باشه چون همه و همه رو از اون یاد گرفتم شما بگین من چکار کنم بابا من و بهنام یکی نیستم هق هق هق هق

اکثر اوقات اختلاف فاصله بین من و بهنام به 50 کیلومتر  می رسه اما بعضی از وقت ها حتی یکی دو متر هم نمی شه و با هم وارد چت می شیم چشمک

خدایش همیشه من به همه نگفتم که من بهنام نیستم چرا باور نمی کنین که من  و او یک نفر نیستیم  دو نفر آدم با شخصیت ها متفاوت. (اما دو روح در یک بدلیم چشمک)

اینم به من یاد داده که می تونی با یک رایانه و سه IP وارد سایتها بشی و به راحتی چت هم کرد. اما برای احترام به دوستان این کار و نمی کنیم.

دوست عزیز باور کن تمام این نوشته عین حقیقت حال شما می خواهی باور کنید یا باور نکنید با خود شماست . . . . . .  . .

از همه شما بابت پر حرفیم پوزش می خوام.

عدد

قبل از تو...

گاهی وقتها لازم است برای یک عزیز از دست رفته سوگواری کنی!

سوگواری نه برای از دست رفته که برای از دست داده مفید است.

نمی دانم

        نمی دانم چرا سوگواری من برای تو تمام نمی شود.

                             نمی دانم کدام تکه از تو در من جا مانده است

                                                                که قصه رفتن تو تمام نمی شود.

لباس مشکی عزایم را خیلی وقت است از تن دراورده ام

                                                          اما دلم هنوز سیاهپوش است.

و من منتظرم

منتظرم تا دوباره قلبم لبخند بزند.

چه گناه بزرگی!

شاید هرگز ندانی که چه آسان چه گناه بزرگی را مرتکب شدی

قلب من لبخند را از یاد برده است.

                                        قلب من یخ کرده است

و من با تمام مهربانیهایم هم نمی توانم تو را ببخشم.

می بینی؟

         می بینی اشکهای من تمام نمی شود

                                      اشکهای من تمام نمی شود

                                                     سوگواری هنوز ادامه دارد...

دستهایت را فراموش کرده ام

                              چشمهایت را هم

                                          صدای آرامت را

                                                       و زمزمه هایت را

                                                          اما زخم قلبم فراموش نمی شود

                                                            دردهایم فراموش نمی شوند

                                                                               سوگواری هنوز ادامه دارد...

می چرخم

        می چرخم

                 سرعت چرخشم را زیاد می کنم

                      می خواهم نیروی گریز از مرکز همه افکارم را ا زمن دور کند.

می خواهم به لحظه قبل از تو برگردم.

           می خواهم در مسیر زندگیم تو را ندیده باشم.

                                                                  نگریسته باشم

                                                                         سوگواری نکرده باشم

می خواهم به لحظه قبل از تو برگردم.

درست به لحظه قبل از تو...