حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

اینا دیگه کی اند .. اونا دیگه کی اند.

مخاطب پیام بوش درباره انتخابات ریاست جمهوری ایران چه کسانی هستند؟

درست یک روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران جرج بوش طی پیام مداخله جویانه ای انتخابات ایران را غیر دموکراتیک خوانده و تلویحا از مردم خواست در انتخابات شرکت نکنند. به نظر می رسد دو گروه خواسته یا ناخواسته به این پیام لبیک گفتند: یکی تحریم کنندگان انتخابات که با عمل خود مشروعیت حکومت را زیر سوال می برند و دوم گفتمانی که ادعای تشکیل حکومت جهانی و ضدیت با امریکا را دارد و همه دستاوردهای سیاست خارجی کشور را یک شبه می خواهد بر باد دهد. اولی خواسته مستقیم بوش را برآورده می کند و دومی شرایط تنش و ترکتازی را برای نومحافظه کاران دولت امریکا فراهم می کند


روابط تنش زا و خصومت آمیز ایران و امریکا بیش از 25 سال است که ادامه دارد. جمهوری اسلامی ایران امریکا را شیطان بزرگ و امریکا نیز ایران را جزو محور شرارت می داند. تحولات داخلی هر کدام از این دو کشور از جمله انتخابات ریاست جمهوری تاثیر مستقیم بر مناسبات آنها با یکدیگر دارد. پیامها، سخنان و رفتارشان می تواند بر رفتار مردم و زمامداران موثر باشد. جمهوری اسلامی ایران نزدیک به شش ماه است که مقدمات برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را فراهم می آورد و برگزاری با شکوه آن را نه تنها برای مشروعیت نظام مهم می داند بلکه به تاثیر مستقیم آن در افزایش یا کاهش قدرت چانه زنی ایران در دو موضوع اساسی مذاکرات هسته ای و فشارهای اروپا و امریکا در خصوص حقوق بشر و آزادیهای سیاسی اجتماعی آگاه است.
جورج بوش رئیس جمهور آمریکا دقیقا یک روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران طی بیانیه ای در خصوص انتخابات ایران، زمامداران آن را غیر منتخب عنوان کرده و تصریح کرد مردم ایران شایسته و سزاوار یک سیستم حقیقی واقعی دموکراسی اند که انتخابات در آن به راستی و صداقت انجام گیرد.
اکنون سوال این است که دولت امریکا از صدور این بیانیه چه هدفی را دنبال می کند؟ آیا چنین رفتاری بر خلاف صحبتها و شعارهای انتخاباتی اکثریت نامزدهای ریاست جمهوری در ایران نبود که خواستار گفتگو با امریکا و حل فصل مسالمت آمیز مشکلات و برقراری روابط با آن بودند؟ آیا این بیانیه موجب تقویت مواضع گروههای تندرو و تضعیف مواضع میانه روها و اصلاح طلبان نبود؟ آیا امریکاییها نمی توانستند یک روز نیز صبر کنند و بدون مداخله آنها مردم ایران رییس جمهور خود را انتخاب نمایند؟
برای پاسخ دادن به پرسشهای فوق سه حوزه زیر را بررسی می کنیم: 1- مخاطبان آن پیام چه کسانی هستند و این پیام چه تاثیری در رفتار انتخاباتی آنها می تواند داشته باشد؟ 2) گوینده پیام کیست و چه تفکر، رویکرد و اهدافی را در مورد ایران پیگیری می کند؟ 3) بافتار سیاسی و اجتماعی پیام دارای چه ویژگیها، تحولات و فرایندهایی است؟ و این پیام در رویکرد ایران و سیاستهای آن چه تاثیری دارد؟
پیام در قالب "بیانیه بوش درباره انتخابات ایرن" بیان شده است. بیانیه با اشاره به دستاوردهای آرمان آزادی در خاورمیانه بزرگتر و در کشورهای افغانستان، عراق و فلسطین آغاز می شود و صحنه خاورمیانه را صحنه شکل گرفتن تغییر و تحولی توام با امید تلقی می کند که در آن مردم آزادی خود را مطالبه می کنند. سپس پیام مستقیما به ایران اشاره کرده و می نویسد:
"امواج آزادی در حال پوشش در منطقه سرانجام به ایران نیز خواهد رسید. مردم ایران وارث تمدنی بزرگ و سزاوار دولتی هستند که به آرمانهایشان احترام بگذارد و راه را برای ثمر بخشی استعداد و خلاقیت آنها هموار کند. امروز ایران توسط حکامی اداره می شود که آزادی را در داخل سرکوب کرده اند و ترور را به سراسر جهان گسترش می دهند. قدرت در دست چند نفر غیر منتخب است که از طریق یک روند انتخاباتی بی اعتنا به الزامات اساسی و بنیادی در دموکراسی به قدرت رسیده اند. انتخابات 27 خرداد متاسفانه با این سابقه اختناقی مطابقت دارد. حکام ایران بیش از هزار نفر را که خواستار نامزدی بودند از جمله اصلاح طلبان محبوب نزد عامه و زنان را که برای آزمون آزادی و دموکراسی در ایران تلاش بسیاری داشته اند کنار گذاشته اند. مردم ایران شایسته و سزاوار یک سیستم حقیقی و واقعی دموکراسی اند که انتخابات در آن با درستی و صداقت انجام گیرد و رهبران به آن پاسخگو باشند نه آن که صرفا عکس العمل نشان دهند"
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مخاطبان پیام مزبور را با توجه به تاثیر گذاری پیام بر رفتارشان می توان به دو دسته تقسیم کرد: نخست مخاطبانی که امریکا را دشمن خود، نظام و کشور تلقی کرده و بر خلاف نظر آن عمل می کنند و دوم مخاطبانی که به نوعی همدلی با پیام نشان داده و به حمایت امریکا دلگرم می شوند. گروه اول واکنشی سریع به پیام دارد و سعی می کند درست بر خلاف نظر پیام دهنده عمل نماید. آن را مداخله در امور داخلی کشور تلقی کرده و نشانه ای از تداوم خصومت امریکا ارزیابی خواهد کرد که مستحق پاسخی دندان شکن است. در قالب رفتار انتخاباتی این گروه بر شرکت در انتخابات و تشویق دیگران در مشارکت انتخاباتی تمایل بیشتری یافته و عزمشان جزم تر خواهد شد. این گروه در میان نامزدهای انتخاباتی نیز به نامزدی تمایل نشان می دهد که پیام سلبی به امریکا می دهد و آن را دشمن درجه یک امریکا تلقی کرده و بر مبارزه بر آن پا فشاری می کند. با بررسی عینی و دقیق گفتار های انتخاباتی هشت نامزد ریاست جمهوری در طی دوره تبلیغات انتخاباتی و یا سوابق فکری، سیاسی و مدیریتی آنها مشخص می شود که به طور عینی تنها آقای محمود احمدی نژاد است که در ارتباط با مساله برقراری ارتباط با امریکا نظری کاملا متفاوتی دارد. کاندیداهای اصلاح طلبان و میانه روها به صراحت از برقراری روابط با امریکا حمایت می کردند. آقایان قالیباف، محسن رضایی و لاریجانی نیز دیدگاهی کمابیش مشابه داشتند. بنابراین با توجه به دو گزینه فوق می توان نتیجه گرفت که پیام بوش در خصوص انتخابات ایران بر روی گروه نخست تاثیر سردی نسبت به امریکا و کاندیداهای طرفدار روابط واشنگتن داشته و تاثیر ایجابی در حمایت از کاندیداهای نفی کننده روابط داشته است.
اما تاثیر پیام بر روی مخاطبان گروه دوم متفاوت است. در بافتار انتخاباتی ایران و در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات یا رای به هر کدام از نامزدها سه دسته اصلی می توان مشاهده کرد: گروه تحریمیان ، گروههای میانه رو طرفدار برقراری ارتباط با امریکا و گروه مخالف با برقراری ارتباط با امریکا. تاثیر پیام بر روی گروه سوم بررسی شد. در مورد گروه تحریمیان می توان استدلال کرد که پیام بوش برای آنها امیدوار و دلگرم کننده بود. آنها امیدوار شدند که با این پیام مردم ایران به حمایت امریکا دلگرم شده و به پای صندوقهای رای نخواهند رفت. این پیام آغازی بر تشدید فشارهای بین المللی است که با عدم حضور مردم در انتخابات می تواند تاثیر عمیق تری بگذارد و افکار عمومی جهانیان را به حمایت از مردم ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی ایران جلب نماید. همچنین این پیام می تواند افراد خاکستری در انتخابات را به سوی تحریم کنندگان سرازیر نماید و حتی به ریزش نیروهای میانه رو و طرفدار برقراری روابط با امریکا منجر شود.
اکنون پرسش این است که گوینده پیام کیست و چه تفکر و رویکرد و هدفی از ارسال چنین پیامی دارد؟ اگر فرض رفتار حسابگرانه بازیگران عرصه بین المللی را بپذیریم، این پرسش قابل طرح است که چرا امریکا با این پیام موضع مخالفان سرسخت خود را تقویت و طرفداران برقراری روابط و شیوه های مسالمت آمیز را تضعیف کرد؟ برای پاسخ به این پرسش ها باید تفکر، رویکرد و اهداف گوینده پیام بررسی شود. در حال حاضر در امریکا گروه نو محافظه کاران حاکم هستند. آنها بر خلاف جمهوری خواهان کلاسیک در روابط بین المللی مطلق گرا و ارزشی هستند. نگاهی ایدئولوژیک به جهان داشته و دولتهای موجود را به خیر و شر و دوست و دشمن تقسیم می کنند. آنها رویکرد نظامی و یکجانبه گرا در روابط بین المللی دارند. هدف اساسی آنها حفظ و گسترش هژمونی امریکا در جهان است که از طریق قدرت غیر قابل رقابت نظامی امریکا و گسترش و ارزشهای امریکایی مانند تجارت آزاد و حکومتهای دموکراتیک میسر می شود. پس از 11 سپتامبر آنها متوجه آسیب پذیری امریکا در قبال تروریسم شده و مقابله با آن را به هر قیمتی در دستور کار خود قرار دادند. به گمان آنها تهدید امنیت امریکا از طریق تلفیق میان سلاحهای کشتار جمعی، تروریسم و دولتهای محور شرارت به اوج خود می رسد. از دیدگاه نو محافظه کاران و بر اساس دکترین جنگ پیشدستانه بوش امریکا نمی تواند منتظر بماند تا تروریسم به نقطه غیر قابل کنترل برسد. امریکا برای دفاع از امنیت سرزمینی، منافع حیاتی و متحدین خود به جنگ پیشدستانه متوسل خواهد شد. استراتژی بازدارندگی در قبال تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی موثر نیست و نمی تواند راهنمای امریکا در قبال تهدید کننده های تروریستی جدید باشد.
رویکرد این گروه در قبال جمهوری اسلامی ایران به شدت خصمانه است. به ویژه افرادی مثل دیک چنی معاون رئیس جمهور، دونالد رامسفلد وزیر دفاع، جان بولتون نامزد نمایندگی امریکا در سازمان ملل و ... به شدت به جمهوری اسلامی ایران بدبین هستند. آنها نمایندگی منافع دو گروه عظیم نظامی و نفتی امریکا را بر عهده دارند. این گروه به همراه پل ولفوویتز و افراد موثر دیگر طرح حمله به افغانستان و عراق را تهیه و عملی کردند. آنها در مواردی مواضع بسیار تندتری نسبت به ایران بروز داده اند. در نخستین سالگرد حمله به عراق آنها اعلام کردند که حمله به عراق موجب انحراف در حمله به ایران شده است. ایران و عراق دو غده سرطانی در خاورمیانه هستند که همچنان که رها کردن آنها خطرناک است، عمل جراحی بر روی یکی و باقی گذاشتن دومی خطرناک تر می باشد، اما هزینه رویکرد نظامی گرایانه آنها در قبال ایران به راحتی قابل تحمل نیست. ایران بر خلاف عراق دارای نظامی مبتنی بر اداره مردم است. اینجا دیکتاتوری بریده از مردم و فاقد مشروعیت مردمی و به زور سرنیزه بر مردم حکومت نمی کند. در رفتار خارجی دست کم در پانزده سال گذشته به اقداماتی دست نزده که منجر به انزوای کامل بین المللی آن شود. جایگاه و مشروعیت مردمی نظام سیاسی به همراه رفتار عقلانی آن در عرصه منطقه ای وبین المللی وضعیتی را به وجود آورده است که نومحافظه کاران گرفتار در عراق و رسواییهای آن به راحتی نمی توانند به اجماع در درون امریکا برسند و در عرصه بین المللی متحدین خود را با خود همراه سازند یا افکار عمومی و دولتهای مستقل جهان را در صورت حمله به ایران ساکت نمایند. ایران یک قدرت بزرگ منطقه ای با اهمیت استراتژیک برای امریکا و اروپا می باشد. قدرتهای بزرگ جهان جایگاه آن را در عرصه بین المللی به خوبی درک کرده اند و می دانند که نفوذ و تسلط بر منطقه بدون تسلط بر ایران یا برقراری پیوندی عمیق با آن میسر نیست و تسلط هر کدام چقدر می تواند موقعیت و موضع قدرتی آن را در عرصه بین المللی تقویت کند.
بنابراین به نظر می رسد که برقراری امنیت و ثبات هدف فوری امریکا و تسلط بر منابع انرژی و در اختیار داشتن کشورهای نفت خیز منطقه هدف استراتژیک آن می باشد. با توجه به رویکرد ایدئولوژیک و تفکر مطلق گرایانه نومحافظه کاران آنها امید چندانی به برقراری پیوندهای عمیق سیاسی و اقتصادی با ایران ندارند. لذا برای کاهش هزینه های رویکرد نظامی گرایانه خود دو امر را هدف قرار داده اند: 1- پایه های مشروعیت مردمی نظام 2- رفتار عقلانی ایران در سیاست خارجی. خدشه دار شدن هر کدام از این دو موجب تسریع در اجماع داخلی و بین المللی خواهد شد که به معنای پایین آمدن هزینه های اقدام می باشد.
موضوع سومی که در این تحلیل باید مورد بررسی قرار گیرد، ساز و کارهای موجود در داخل ایران بر چگونگی تاثیر گذاری پیام برای تحقق اهداف امریکا می باشد. به بیانی دیگر، بافتار سیاسی اجتماعی موجود در ایران چگونه می تواند پیامدهای پیام فوق را به ضرر و سود طرفین تقویت یا تضعیف نماید. فرایندهای نظامیگری، اقتدار گرایی در مقابل فرایندهای دموکراسی خواهانه قرار می گیرند. رویکردهای اعتماد سازی، تنش زدا و توسل به شیوه های مسالمت آمیز در روابط خارجی مشخصا پیامدهای متفاوتی از رویکردهای انقلابی و اقتدار گرایانه دارد. در انتخابات ریاست جمهوری هر کدام از رویکردها و روشهای فوق نمایندگان خاص خود را داشتند و در دور دوم این تمایزها به وضوح آشکار شد. نگاه جامعه شناختی به روند تحولات بعد از جنگ هشت ساله در دو کشور ایران و عراق می تواند به فرایندهای موجود در انتخابات ایران عمق تاریخی و اجتماعی ببخشد. پس از پایان جنگ دو کشور دارای ارتشهای یک میلیونی بودند که خطر بزرگ تهدید خارجی را پس از هشت سال تلاش واقتدار به پایان رسانده بودند و خواستار جایگاهی رفیع در حوزه سیاست بودند. نظام سیاسی عراق که با ارتشی مجهزتر و به دلیل پیروزیهای پی در پی چهار ماه پایانی جنگ با روحیه قوی، روبرو بود چاره کار را در حمله به کویت یافت و این نیروی عظیم را مشغول کشورگشایی دیگری نمود. اما جمهوری اسلامی رویکردی عقلانی و سازنده داشت. نیروهای نظامی در سازندگی پس از جنگ شرکت داده شدند و توان آنها در این حوزه به کار گرفته شد. حقوق و مزایای مادی نیروها به سرعت افزایش یافت و باز سازی انسانی و تسلیحاتی در دستور کار قرار گرفت. اما البته به نظر می رسد پس از دوم خرداد 76 این روند تا حدودی کند شد و شکاف میان مقامات سیاسی دولتی و نظامیان عمیق تر شد. دیگر فرمانده جنگ رئیس جمهور نبود. خواسته های بالقوه نظامیان به دلیل بروز شکاف پیش گفته و تفاوت در رویکردهایشان تقویت شد. به ویژه این که آنها دولت را در حفظ ارزشهای انقلاب ناتوان می دیدند و حتی برخی را متهم به نابودی آنها می کردند. نیروی قدرتمند نظامی در کشور به دلیل ماهیت ویژه سپاه پاسداران که پس از انقلاب به صورت یک نیروی ارزشی و در پیوند عمیق با مردم به وجود آمده بود تقویت شده و از طریق بسج ویژگی دوگانه نظامی - مردمی نهادینه شد. آنها توان نهادی خود را در برخی از مواقع انتخاباتی قبلا به نمایش گذاشته بودند و اکنون در انتخابات ریاست جمهوری توان سازماندهی شان به کمک آنها شتافته و توانستند معادلات انتخابات را به هم بریزند و نامزد خود را به دور دوم برسانند . به نظر می رسد با توجه به رویکردهای ارزشی و انقلابی نامزد آنها که نه تنها در پی بسط آزادیهای سیاسی و اجتماعی نیست بلکه هدف خود را ایجاد دولت اسلامی (عملا با نفی 25 سال دولت اسلامی ایران) در داخل و تشکیل حکومت جهانی اسلامی در خارج اعلام کرده است این تفکر و پیروزی نامزد آنان در ریاست جمهوری ایران پیامدهایی دارد که به رغم ظاهر متعارض و متضاد آنها با امریکا دقیقا در راستای اهداف و رویکرد نومحافظه کارانه تندرو در کاخ سفید عمل می کند.
به طور مشخص پیامدهای زیر قابل احصا هستند:
1- ارسال علائم تندروانه به جامعه بین المللی در تفکر، رویکرد و رفتار
2- گسترش شکاف دولت - ملت در نتیجه ناامیدی از اصلاح پذیری نظام از درون و کنار رفتن نیروهای میانه رو
3- ریزش بیشتر نیروهای کارآمد، سیاستمداران و مدیران توانمند که نمی توانند خود را با افراد و رویکرد جدید سازش دهند.
4- کاهش مشروعیت مردمی و توانمندی دیپلماتیک ایران در مناسبات خارجی به خصوص در جلب افکار عمومی جهان و قدرت موثر اروپا درمقابل امریکا.
موارد فوق زمینه لازم را برای متهم ساختن ایران به تندروی، صدور تروریسم و تلاش برای دستیابی به سلاحهای هسته ای فراهم می آورد و امریکا را در موقعیت استثنایی قرار می دهد که از این طریق به راحتی می تواند هم در داخل امریکا به سرعت اجماع لازم را برای اعمال فشار به ایران فراهم آورده و هم در عرصه بین المللی با اروپاییان در مورد نقض حقوق بشر و تهدیدگر بودن ایران به سرعت به توافق برسد. به نظر می رسد پیام بوش نوعی فریب است که به چراغ سبز امریکا به صدام در حمله به کویت شباهت بیشتری دارد.
امریکا ظرفیت تحمل قدرت معارض منطقه ای را ندارد و هدف استراتژیک آن نابودی این قدرتها و تسلط کامل بر منطقه است. این قدرت چه عراق باشد چه ایران، وقتی سیاست مهار دو جانبه به نتیجه نرسید، ظاهرا نابودی دو قدرت نتیجه بخش تر است.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:45

سلام
این بار متنی که براتون نوشتم با بقیه فرق داره
یک کم فکر کنید راجبه به اون
نسبت به کشورمون بی تفاوت نباشیم
متشکر........م
مهسا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد