حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

سایه روشن

الان که داشتم نوشته های بقیه رو می  خوندم متوجه شدم

که یه بار هم بیاید حرفایی که تو زمان نومیدی نشتید رو آپ کنید....

این یکیشه  مال  دوران زجر روحیه...

     

من هستم بهراد با قلبی خالی از ایمان با سری خالی از شور

با دستانی خالی از دستی یاری دهنده ،با خدایی که آنرا در

تاریکی زنگاروار درونم کشته ام ،با ذهنی که آنرا اسیر پوچ کرده ام

با نگاهی فراسوی عالم اما تهی از یک لحظه درنگ.

گناه از بیشه ی رگهایم بیرون می خیزد اما من آن گناه کار نیستم

دروغ را دوست می دارم بدون آنکه بدانم دروغ بود آنچه بخود گفتم

گول می زنم وجور پیر تنهایم را.

عرق زردی بر بدنم نشسته است.خدا دیگر مرا نخواهد بخشید اگر خدایی باشد.

چگونه می شود مرگ خودت را توجیه کنی که مرگ من با بقیه مرگها فرق داشت.

سرشت

وقتی ادمها میخوان یه جوری متفاوت باشندسعی می کنند خودشونو گول بزنن.امانمیدونند این تفاوت زیاد طول نمیکشه وچهره واقعیشون رو میشه هرچنداگه دلشونم از سنگ باشه بازم نمیتونه یه جای بلاخره ذاتشونشون میده .  این همون احساسیه که تو وجود بهترین مخلوقات خداوندهست پس سعی کنیم از خودمون دور نشیم.

زیبا

نمی دونم چرا دنیا اینطوریه

یه روز نگاه می کنی می بینی اینقدر آدم درو برت هست که نمی دونی کدومشونو بیشتر دوست داری

اینقدر درو برت شلوغه که خودتو گم می کنی

اینقدر آدما زیاد می شن که فکر می کنی کی هستی

ولی یه روز می بینی هیشکی درو برت نیست

همه رفتن

تو موندیو خودت

فکر کنم این جواب مغرور بودن آدماست

خدایا چرا دنیا اینطوریه

به قول دکتر شریعتی می گه دنیارو بد ساختن و .......

پازل زندگی

    زندگی هر آدمی مثل پازل می مونه پر از تیکه های مختلف. که هر کسی به طریق خودش اونو کامل می کنه. گاهی پازل آدما با هم قاطی می شه. سرمونو می ندازیم پائینو تند تند برای اینکه از بقیه عقب نمونیم شروع می کنیم به انتخاب تیکه ها. سعی می کنیم بیشتر تیکه برداریم و هر جور که شده همرو تو پازلمون جا بدیم. یه دفه می بینم دیگه جایی واسه گذاشتن تیکه جدید نداریم در حالی که دو تا تیکه اضافی را محکم تو دستامون نگه داشتیم . اوقته که از روی پازلمون بلند می شیم در حالی که فکر می کنیم کاملش کردیم. بهش که نگاه می کنیم میخوره تو ذوقمون . اینقدر تیکه تو پازلمون اضافیو اشتباهیه که اصلاً شکل پازل تغییر کرده . بر می گردیم به عقب به تقویم پشت سرمون نگاه می کنیم . بهار، تابستون، پائیز، بهار...... و ... و ...و .... چهل سال ، وقتی به جلو نگاه می کنیم می بینیم که نه تنها نتونستیم پازلمونو درست کنیم، پازل خیلیارو ناقص کردیم.....

مناجات

خدایا اون قدر گناه دارم به اندازه تک تک برگایی که تو پاییز از شاخه ها سرریز میشن و من از شمردنشون عاجزم

اونقدر حرفاتو نادیده گرفتم تا هر بلایی سرم اومد افتادم تو چاه باز به حرفت نرفتم که نرفتم حالا که بیچاره و درمونده شدم اومدم سراغت بهم بگو بگو خجالت نمی کشی

ستاره ها چراغای آسمونن اما من حتی اونارم نگاه نکردم و افتادم تو  تنهاییوجودم

خدایا یه دل پر درد دارم که فقط می تونم به تو بگم با هر زبونی حتی بی زبونی

می دونم هر کاری کردم هر بلایی سرم اومده مقصر خودم بودم اما می دونی که این غرور لعنتی اجازه نداد من از بزرگی تو غافل موندم 

خدایا می خوام منو به خاطره کرده ها و نکرده ها داشته ها و نداشته ها شنیده ها دیده ها ببخشی

تو ستارالعیوبی...

عاشقانه

از سر انگشت تو باران می چکد وقتی دریای ترانه را برایم پهن می کنی

سکوتت پر از آواز می شود وقتی گلدان خالی خانه آفتاب را می جوید

من چه کنم که به تو دل بسته ام

ای آبی فوار

جرم من چیست که به هر سو می کنم جز قاب تو روی طاقچه سبز آرزو

چیز دیگری نمی بینم

می خواهم مال من باشی

که اگر باشی دستبند دل را به انگشتان بی هوای تو زنجیر می کنم

نوشته شده  : توسط مهسا

شناخته شدن یا نشدن (۲)

سلامی دوباره

چند تا نکته خواستم در مورد مطلب ابدارچی عزیز بنویسم.

1-فکر میکنم اولین اصل  هم در چت و هم در جامعه ( بجز جامعه فعلی ایرانی!)آزادی افراده! من نه میتونم کسی رو به خاطر رو کردن همه مشخصاتش سرزنش  کنم و نه کسی رو به خاطر مخفی کردن اطلاعاتش! باید به آزادی همدیگه احترام بگذاریم!

2- آبدارچی عزیز این روش برخورد ما با دیگرانه که تعیین میکنه اونها چه برخوردی با ما داشته باشن، چه انتطاراتی داشته باشن ، به ما دلبسته بشن یا نشن ،به ما امیدوار باشن یا نباشن...

در مثالی که خودتون زدین شما میتونستید جوری با دگیران برخورد کنید که کسی دور وبرتون پیدا نشه! این  شمائید که تصمیم میگیرید که کسی دور و برتون پیدا بشه، بمونه یا بره (دو سه تاشون رو از دور بر خودم دور کردم  ولی  یکیشون رو نگه داشتم).من همیشه سعی کردم جوری برخورد کنم که کسی خیال و تصور بی پایه برش نداره!

3-باز هم بر طبق گفته شما ممکنه کسی مثلا عاشق من بشه. یا من مطلع میشم یا نه فقط توی افکار و خیالات خودش عاشق من شده و من هم خبر ندارم! در حالت اول مطمئن باشید من همه چی رو راست بهش میگم و اصلا نمیذارم این اتفاق بیفته !!!در حالت دوم هم اگر چیزیه که فقط خودش میدونه و من اطلاعی ندارم که ...

4-بی اعتمادی چیزیه که در جامعه ما  وجود داره و علت رو هم خودتون با خوندن صفحه حوادث روزنامه ها میتونید پیدا کنید! چت هم یک جمع کوچیک از همین جامعه اییه که  توش زندگی میکنیم و خود شما گفتین که یک نفر اومده و تمام اطلاعات یک خانوم رو توی چت بر ملا کرده! قطعا تعداد افراد با معرفتی که توی چت نغمه میشناسم خیلی بشتر از بی معرفتاشه ولی؟

بذاریم هر کسی هر جوری که دوست داره برخورد کنه با این موضوع!

نامردی

سلام

   یه روزی روزگاری یه مسافر گذشت از دروازه دلم .پیاده قدم می زد تو جاده وجودم. هر جا که پا می ذاشت عطر قدماشو جا می ذاشت. مسافر به همه جای وجودم سفر کرد. به هر جا که می رسید فریاد شادی می کشید چون به نظرش چیزاییرو می دید که انگار هیچ وقت ندیده بود. وقتی به رگ و خونم رسید گفت این دریای عشقه من عاشقه ذره ذرشم و چه شیرینه شنا تو این دریای عشق. تصمیم گرفت که بمونه. برای خودش تو قلبم یه خونه ساخت. یه خونه که همیشه توش احساس آرامش می کرد. اینو همیشه و هر شب به خدای خودش می گفت.حالا دیگه آینه وجودم چشمای اونو بودو بس. حالا دیگه آسمون قلبم همیشه آفتابی بود که مبادا از خواب بیدار بشه و چشماش هوای ابری دلمو ببینه و دلش بگیره. حالا دیگه همه وجودم خوشحال بود چون خیلی وقت بودن که یه همچین مهمون عزیزی نداشتن. تا اینکه یه روز وقتی با تمام وجودم احساس می کردم قلبم  به سر و سامون رسیده، مسافر وسایلشو جمع کرد و رفت و قلب کوچیکمو تنها گذاشت. با اینکه بی خبر رفته بود اما برام یه نامه گذاشته بود  اینجا دیگه برام تکراری شده میرم به دیاری جدید. قلبم شکست چون همون موقع مسافر دروازه دلمو محکم به هم کوبید اما صدای من تو این صدا گم شد. آی مسافر کلید قلبم................

این حرف دلم بود حرف دل دل دل

فردای دلهره آور

سلام  دوستان  بهراد 

برگشتن  برای همیشه! 

فعلا  کوتاه  کوتاه

کی میشه  کی  یکی از راه برسه  زنگ بزنه..................

در ووا کنی بگهههههههه   پخ    ..............  از تعجب  حیرت کنی.............

خدای  من باورت نشه   باور  نکردنی باشه  که خودشه   خودش  ............

نغمه  هم   خاطره ایست   بی بیش و کم

بدرود  ای نور ستارگان

چت چت چت

سلام

روز های اولی که پام رسید توی چت برام جالب بود

بچه هم بودم این جزابیت  و جالب بودن چت رو دو چندان میکرد

الان دیگه برام نه جذاب هستش نه جالب البته احترام به دیگران رو سعی میکنم همیشه برام جذاب باشه و جالب  برای همین احترام رو دارم البته بماند که به قول برو بچه های قدیم  انقدر چت کردم که بدون توهین کردن میتونم به طرف کاملا بی احترامی بکنم به قولی  برم رو مخش البته میگم بدون کوچکترین بی احترامی  بی احترامی میکنم  چشمک  چطوریش رو خودم نمیدونم

خب بگذریم  بریم سر موضوعی که باعث شد بیام این پست رو بنویسم  نوشته مهراوه بود  اونم سر یه جملش (( البته یه اصل رو همیشه رعایت کردم و اون صداقت بوده- چیزی که خیلی بهش پیابندم-. هیچوقت سعی نکردم اطلاعات غلط بدم یا کسی رو سر کار بذارم یا اذیت کنم ))

اصلی که همه فراموش میکنن  اولین چیز فکر میکنید  اطلاعات غلط ندادن اطلاعات خودش اخره بی صداقتیه  چراشو میگم داغ نکنید  میدونی چند نفر عاشقت شدن و به خودشون گفتن خب تحمل میکنیم بلخره یه روزی خواهد گفت  یا با خودشون گفتن .....  نمیخوام بحث زیاد باز بشه  ولی خودم رو مثال میزنم روز های اولی که توی نت بودم

بزارید جریان کامل خودم رو بگم 

من وقتی وارد نت شدم

تازه ازدواج کرده بودم .  ولی یه جای دیگه چت میکردم مثل یاهو تا با سایت روزی اشنا شدم اونم از سر عکس مهدوی کیا   دونبال عکس اون میگشتم که پام  خورد به سایت روزی  یه کم مزه مزش کردم دیدیم  چه خوش مزه هستش نشستم همشو خوردم  که شدم این بهنام

خلاصه منم فکر میکردم نباید  خودم رو معرفی کنم گذشت گذشت تا به خودم امدم دیدم سه چهار تا معشوقه پیدا کردم راستشو بخواهید بدم نمیمد ولی خوب دوستم نداشتم کسی بره سر کار  همون صداقت برای همین بی خیال شدم دو سه تاشون رو از دور بر خودم دور کردم  ولی  یکیشون رو نگه داشتم چون خبر بهم رسیده بود این  تا وقتی بهاته که خر نشدی چنان بدون خر شدی بی خیالت میشه یعنی یه طوری مرض داشت  خلاصه تا این شد که تحمل نکردم برنامه ریزیا کردم که خودم رو معرفی کنم  چرا چون با خودم حداقل صادق بودم دوست نداشتم کسی رو سر کار بزارم ولی ناخواسته خیلیا داشتن میرفتن سر کار  برام سخت بود

گذشت تا یکی از بچه ها توی عمومی به اونی که باید میگفت درومد گفت بابا خره این بهنام که  تورش کردی خودش زن بچه داره  یارو داد میزد

تا امدم به خودم بیام دیدم ادم بده نت من شدم چرا مارو سر کار گذاشتی  این سئوال خیلی ها بود

ولی هرچی میخواستم توجیه کنم نشد  بابا من با کسی کاری داشتم من که همیشه میگفتم بی خیال من من به درد نمیخورم ولی اونا همون امید رو داشتن که اولش گفتم بعد اتفاق های دیگه برای یه چند وقتی چت کردن حرام دشه بود ولی خب ادامه دادم

اینه ادم خودش نمیخواد ولی دیگران این درک نمیکنن  . شما میخوای نا شناخته باشید ولی دیگران این رو درک نمیکنن  میمونن به امید روزی که بتونن  نظرتو جلب کنن  شما ها ( منظورم دخترا ) دلایل بسیاری دارید  برای این که مخفی بمونید  بهتون حق میدم برای امنیت بیشتر برای ابرو داری برای شرایطی که یه عمره توش زندگی کردیم  که مثلا کسی ندونه اسم  خواهرت چیه یا اسم خانومت چیه یا اسم دخترت چیه  اینا اون شرایطه که دخترا رو از معرفی کردن دور میکنه

ولی فکر نکنید داری صداقت به خرج میدید  میتونید با خودتون رو راست باشید ببینید اون ژسر که به حرف شما گوش میکنه چرا داره این کار رو  میکنه  به خاطر این نیست که شاید روزی مختو بزنه

تموم بقیش رو میزارم خودتون در موردش فکر کنید

ولی خب چند روز ژیش یکی از اقایون محترم امد توی روم و راز های یک زن رو تا حدودی بر ملا کرد  برام خیلی سخت بود به مسترم گفتم چرا گذاشت میگه توهینی نکرد  مبنای بن شدن توی نت توهین کردنه  ولی بدونید اون خیر مستقیم نهایت توهین رو کرد نهایت بی معرفت بازی نهایت پست بودن  نهایت .....  هر چی دوست داشتید جای نقطه چین بزارید که کمشه

پس بهتون صد در صد حق میدم که خودتون رو قایم کنید ولی حق نمیدم که بگید صادق هستید

این همه یو نوع .....  زیاد حرف زدم

من سرم پایین هستش تایپ میکنم  غلط زیاد دارم جمله هام بدون نقطه هستش  سعی میکنم همون طوری که فکر میکنم بنویسم توی فکرام جای برای نقطه وجود نداره  پس افکار من هستند چیزهای دارید میخونید بدون کوچک ترین کم یا زیادی  عادت ندارم بر گردم درست کنم نوشته هام رو  برای همین اگر هفته دیگه بخونمشون باورم نمیشه اینا مال من بودن  چشمک

آبدارچی ( فردا میخوام در مورد جنبه بنویسم کسی نظری نداره )‌

شناخته شدن یا نشدن!

سلام .

مطالب رضا رو که خوندم چند تا موضوع به ذهنم رسید که ترجیح دادم اینجا در موردشون بنویسم.

خب اول بگم چیزی که من رو به چت نغمه کشوند یک اتفاق ساده بود در اثر گشت و گذار توی سایت نغمه و اون چیزی که باعث شد من اینجا بمونم این بود که چت روم  من رو در موقعیتی که خیلی تنها بودم از تنهایی در میورد.

اما عامل مهم تر همون موضوعی بود که رضا بهش اشاره کرده. راحت بودن یا آزاد بودن یا .. هر چیزی که بشه اسمشو گذاشت! شخصا از روز اول دوست نداشتم شناخته بشم و هنوز هم!

( و البته این مانع از این نمیشه که کسانی مثل بهنام رو که خودشون رو بدون دغدغه و راحت و روراست به بقیه معرفی میکنن تحسین نکنم!)چون برای فرار از دنیای واقعی اینجا رو انتخاب کرده ام .دنیای واقعی که به اندازه کافی درش موفق هستم اما خیلی وقتها و به دلایل گوناگون نمیتونم  خود خودم باشم.

خوبی اینجا اینه میتونی بدون دغدغه طرز فکر دیگران و بدون نگرانی از قضاوت دیگران (بر طبق شناخت قبلی که از تو دارن) خود خودت باشی. میتونی یک روز چت روم رو بذاری روی سرت و میتونی یک روزم  بیایی و اشکهاتو پشت کامپیوتر و لی توی چت بریزی و دلت رو خالی کنی!

البته یه اصل رو همیشه رعایت کردم و اون صداقت بوده- چیزی که خیلی بهش پیابندم-. هیچوقت سعی نکردم اطلاعات غلط بدم یا کسی رو سر کار بذارم یا اذیت کنم.ولی خب ترجیح هم دادم نا شناس بمونم! ( باید اعتراف کنم که خیلی سختیها هم بابت همین ناشناس بودن متحمل شدم! که جای یه بحث جداگانه داره)

نکته دوم اینه که چت یه نمونه کوچیک از دنیای واقعیه. درش خیلی حب و بغض ها دیدم. هم دوستیهای قشنگ دیدم، هم دشمنیهای عجیب   و هم رفتارهای بچه گانه! اما فکر میکنم اونهایی که چت نغمه براشون یه پاتوق ثابته باید لااقل سعی کنن خوب بودن رو بیشتر از بیرون و جامعه واقعی درش تمرین کنن!

خب بقیه حرفام برای یه روز دیگه!

من خودمم

سلام

این اسم من هم شده برام درد سر

بزارید این طوری بگم

البته صوفیا اسم های زیادی دارم  ولی

معروف ترینشون  لوطی حیدر بود  توی چت روزی  همه من رو به اسم لوطی صدا میکردن

تا اینکه یه روز ما رفتیم از چت برای چند وقتی  یعنی سایت روزی بسته شد  بعد که امدیم توی سایت پچ پچ   با اسم ۱۲۳ تا یه اسم خوب برای خودم انتخاب کنم چون  برو بچ  با ادبیات من اشنا بودن سریع میگفتن  لوطی خودتی منم میگفتم اره من خودمم  این شد که اسمم شد من خودمم

الانم با همین اسم میام توی سایت نغمه

 امیدوارم مشکلی نباشه

دیروزم بحثی که بود  که چرا من خودمم با قلندر فرق میکنه من همیشه گفتم من با اسمام بازی میکنم  شاید قلندر شوخ سر زندهبود  و من خودمم اون طوری شوخی نمیکنه ولی همیه اینها یه نفرن اونم به اسم بهنام

بزارید خودم رو این طوری معرفی کنم

بنده بهنام پاک سرشت هستم

۳۲ تا بهار  رو دیدم

 متاهل هستم دوتا بچه دارم به اسم های ابوالفضل ۷ ساله و حسین ۱۱ ماه

شغلم تراشکار هستم ( طراح و سازنده قطعات ملی حفاری ماشین الات )

اخلاقم یه کم تند شبیه همین من خودمم هستم زیاد شوخی نمیکنم  البته توی کار با دوستام کر کره خنده هستیم همیشه

از نظر  قیافه یه کمی رو به زیاد زشت هستم

از نظر هیکل توپ توپم  ( ۱۵۰ ) کیلو وزنم  برای همین میگم همیشه توپم

  اها یادم رفت بگم بچه لب کارون  هستم ( اهواز )  اصلیتم لره لرستان هستم (البته جاده خاکی هاش )‌

 اگر چیزی دیگه مونده بگم

خب همین بود اخلاقم مثل من خودمم هستم  یه کم اخمو کم تر سعی میکنم شوخی کنم بر عکس قلندر که فقط شوخی میکرد بگو بخند بود  راستش اسم عوض کردم که بگم اسم عوض کردن راحته راحت تر از اونی که فکرشو کرد و حتا تغییر شخصیت توی روم  چون خیلی ها فکر میکنن بنده ادم مسخره لوس بی مزه جلفی هستم  حالا نمیدونم این رو از روی شوخی میگن یا جدی ولی جالبه همونا نمیتونن با من خودمم کنار بیان هی میگن تو مشکلی پیدا کردی اخلاقت بد شده 

نه به خدا من خودمم عادت به شوخی نداره کمتر شوخی میکنه 

حالا نظرتون در مورد قلندر چیه  و من خودمم

خانوم ها و آقایون این اسمای که میبینید توی  روم شخصیت واقعی ادم ها نیست ماها مثل بازی گر میمونیم که  نقشی بهمون داده میشه برای بازی کردن  شاید به اونجا برسیم که نقشه یه بچه رو بدیم یه ژیر مرد قد کوتاه بازی کنه  یا برعکس نقش یک  ژیر مرد رو  به یه بچه بازی گوش سر به هوا

چشمک

در مورد ابدارچی من توی تمام وبلاگ های گروهی اسم ابدارچی رو برای خودم برداشتم  از قدیم با همین اسم مینوشتم   چشمک

 ابدارچی  ( چقدر حرف زدم )‌؟؟؟؟

دومین وب نوشته

سلام

برای اونای میگم که هنوز از من میژرسن این وبلاگ کیه

اینجا یه وبلاگ گروهیه به نام حرفای ناگفته به ادرس ایران نغمه که میبینید

قراره اینجا رو چند تا از بچه های چت نغمه بنویسن چی مینویسن نمیدونم ولی مینویسن

من قلندر یا من خودمم یا همون بهنام دیگه

این وبلاگ شخص خاصی نیست یه وبلاگ گروهیییییییی  هستش

هر کدوم از بچهه ا  که دوست داشت با این وبلاگ همکاری کنه میتونه توی نظر دهی اعلام کنه و ایمیل خودشو بزاره تا دوستان یا بنده براشون دعوت نامه بفرستم که با ما همکاری کنه

دوستانی هم که میان سر میزنن لطفا نظر خودشون رو راجب نوشته بچه ها بدن برای بهتر نوشتن اینجا

منظورم از نظر دهی این نیست که بیاید اینجا و مهر تاییدی  بزنید بر نوشته دیگران منظور از نظر دهی اینه که انتقاد کنید و راهنمای گوش زد یا هر چیزی شبیه به این

دوستان چت نغمه اگرم کسی وبلاگی داره ممنون میشم ادرس بده تا لینک بدیم

دست یاری مارو برای بهتر شدن این وبلاگ بگیرید لطفا

من از نظر نگارش مشکل دارم به بزرگی خودتون ببخشید

منتظر حضور گرمتون هستیم

راستی این وبلاگ قراره هروز آپ بشه پس بیشتر به ما سر بزنیم

با تشکر آبدارچی

دوست!

سلام.

دلم یه جای خلوت میخواد برای فکر کردن

یا یه خلوت اروم برای گریه کردن

یا یه دوست خوب که یک پس گردنی محکم بهم بزنه یکم ادم باشم

یا ...

نمیدونم

خسته ام... خیلی خسته...

***

شماها میدونین واقعا معنی "دوستی" چیه؟

هر کی میدونه برا یمن تعریفش کنه. یادم رفته!