حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

یاد...

اومد کنار پنجره 

 اشک هاشو که توی مشت جمع کرده بود داد به آسمون 

آسمون یه نگاهی به دل تنگش کرد و به خورشید گفت : دوستمون به یه چراغ قوه احتیاج داره  

خورشید دستاشو که به باد داده بود ول کرد اومد پایین پایین پایین 

 

نشست رو پای دخترک وقتی به چشمای دخترک خیره شد ستاره ای رو دید که مدتها به دنبالش بود اما اون ستاره تو دست دیو بد جنس اسیر مونده بود  یه جرقه زد تو چشماش  دخترک ناگهان چشماشو باز کرد  

وقتی بلند شد دید تسبیح سبز مادربزرگ دستشه و انگشتر زمردی که کنار پنجره داشت خورنمایی می کرد 

رفت لب حوض وضو گرفت و با همون نشانی که خورشید بهش داده بود کنار محراب رفت رفت و رفت تا رسید  پیش خدا...........

عشق

  از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم ***** یادگار تو چه شبها چه سحرها دارم 

 

عشق چیست ؟ 

این سوالیه که بارها تو چت خیلی ها از من یا دوستان دیگر می پرسند. 

یادتونه چند وقت پیش گفتم می خوام یه بحث دوستانه راه بندازم و تمام کسانی که دوست دارن عقیدۀ خودشون رو بگن می دونم که خیلی سخت نیست ، هر کسی نسبت به عشق نظری داره و این کلمۀ پرمعنا را اونجور تعریف می کنه که احساس کرده. 

راستی به نظر شما عشق رو میشه تعریف کرد ؟ 

من که می گم عشق رو نمیشه تعریف کرد مگر اینکه احساسش کرده باشی ، مگر اینکه تو وجودت ریشه دوونده باشه و با یه قلب پاک حس کرده باشی . عشق خیلی پاک و لطیفه ، خیلی مقدسه ، عشق یک کلمه است اما یه دنیا معنا تو خودش جا داده که هر کسی نمی تونه معنای واقعیشو بفهمه . 

بعضی ها عشق را با هوس اشتباه میگیرند اما عشق واقعی هوس ناپذیره هوس زود از بین میره و آتیش هوس زود سرد میشه اما آتیشی که عشق به قلب و روح آدم میزنه شعله اش سالها و حتی تا آخر عمر باقی می مونه . وقتی عشق وارد قلب میشه همه چی رو تحت شعاع خودش قرار میده احساس می کنی که همه چیز زیبا و دوست داشتنیه حتی گاهی اوقات اون چیزهایی که روزی ازش بیزار بودی در نظرت زیبا جلوه می کنه. قشنگترین خاطراتت مربوط به زمانی میشه که عاشق بودی و اگر حتی سال های زیادی هم بگذره خاطرۀ اون عشق هیچوقت از یادت نمیره همیشه احساس می کنی که گوشه ای از قلبت کلبه ای ساختی و اونو اختصاص دادی به عشقت . 

یه بار که تو چت یکی این سوال رو ازم پرسید نمی دونم دنبال چی بود اما از کاراش فهمیدم که ادعای عشق داره ، عشق اونم از نوع اینترنتی ؟  

خوب حالا عشق اینترنتی چطور ؟ این نوع عشق رو هم میشه حقیقی دونست ؟  

راستش نظر همه محترمه و من نظر شخصی خودمو میگم که هیچ اعتقادی به عشق اینترنتی ندارم  

آخه دو تا آدم با سلیقه های متفاوت و اخلاقیات متفاوت تو دنیای حقیقی هر چقدر هم که عاشق هم باشن 

بازم یه وقتا کم میارن و دچار مشکل میشن بعد چطور میشه که دو نفر ندیده و نشناخته عاشق هم بشن  

و بعد ماجراهای بعدیش ؟ من که نتونستم خودمو قانع کنم دیگران رو نمی دونم. 

ورای تمام این عشق های زمینی، عشق آسمانی ، عشق به خدا اگر یه عشق واقعی باشه که دیگه یه بحث زیبا و جداگانه داره که اونم باید عاشق خدا بود تا بشه ازش حرف زد . 

وقتی شعر عشق رو توی چت می نوشتم هر کسی یه چیزی می گفت نظری میداد که جالب بود و گاهی خنده دار .  

 

مثلا من این شعرو می خوندم :  

                  عشق یعنی مستی و دیوانگی   و الی آخر و حالا بچه ها چی می گفتن ؟ 

                                    عشق یعنی با جهان بیگانگی    

       

عشق یعنی یه عالمه دروغ        عشق یعنی کشک و دوغ     

 و خیلی حرف های دیگه که خوب از برداشتشون نسبت به این کلمه و شکستشون در عشق و یا خیانت و خیلی چیزهای دیگه نشات می گرفت و حالا هر چی هم که ما خودمون رو خسته می کردیم و از قشنگی عشق می گفتیم بی فایده بود ! 

 

خوب بازم زیاد نوشتم نمی دونم چیکار کنم انقدر طولانی ننویسم . ببخشید اگه خستتون کردم با حرفام .اما شما دوستان گلم هم حتما حرفها و نظراتتون رو راجع به عشق برام بنویسید خوشحال میشم حرف دل همۀ عزیزان رو بخونم .  

 

من عشق رو با تمام وجودم حس کردم  و احساس خوبی که داشتم حتی بعد از گذشت سال ها و نافرجام بودنش هنوز تو ذهنم باقی مونده یه عشق خوب تو دوران خوب نوجوانی و جوانی که تو یه گوشۀ قلبم جایگاهش هنوز محفوظه و به پاکیش ایمان داشتم .  

 

دوستی

از گل واشده ی دورترین بوته خاک به تو ای دوست سلام 

 

سلام به تمام دوستان گلم که اینجا هستند و با نظرهای قشنگشان من را راهنمایی می کنند 

حالت آیا خوب است 

روزگارت آبیست 

همه اینجا خوبند.... 

 

نی لبک می خواند  

قاصدک می رقصد 

باد عاشق شده است 

فکر من باش که من فکر تو ام! 

شناسنامه خر

 مطلبی که در زیر می خوانید از کتاب شناسنامه خر یا پند نامه است که نوشته انصاری نجف آبادی   چاپ اول این کتاب در تاریخ  ۱۳۵۲ است (که الان دسته من هست) نمیدونم از خوندن این نوشته چه برداشتی میکنید ولی .......

 

گوش خر بفروش و دیگر گوش خر

            کاین سخن را در نیابد گوش خر
هوش خران

با اینکه آدمیها از روی غرور و خود خواهی همیشه و در همه جا خران را سمبل بی هوشی و خریت میدانند ولی خران در بسیاری از موارد تیز هوش و دور اندیشی خود را بدون تظاهر و خودنمائی علام به ثبوت رسانیده اند و از جمله در راه پیمائی بدون وسائل علمی همیشه کوهتا ترین و راست ترین راه را انتخاب می کنند و در علم هندسه (برهان حمار ) معروف است خر از هر راهی که یکبار برود بخوبی یاد میگیرد و بار دوم در همانجا ترمز میکند .در تیز هوشی و دور اندیشی و واقع بینی همین قدر بس که تا کنون شنیده نشده و تاریخ نشان نداده که خری یا کره خری در آتش یا در آب افتاده باشد یا از پشت بام سقوط کند یا در چاه بیفتد یا خری یا کره خری طویله خود را گم کند یا دو خر با هم تصادف کنند و در تصادف آنها کسی کشته شود یا خری یا کر خری خودکشی و خود سوزی و انتحار کرده باشد یا خری با خر دیگری دوئل کند یا خری در مرگ خر دیگر کمرش خم شود یا دق کش گردد یا خری بامید دیگر بنشیند و از طویله بیرون نیاید و از کار و کوشش و فعالیت دست بکشد یا خری اعتصاب کاه و جو کند .

در صورتی که آدمیها میلیونها سند حماقت و جهالت و رسوائی در این امر دارند و هر روز در جرائد و مجلات و رادیو و تلویزیون آگهی میدهند که امروز چندین بچه آدمی در حوض خفه شد چند نفر از بام سقوط کردند در فلان تصادف چندین نفر کشته و مجروح شدند چندین نفر دختر و پسر خود کشی کردند چندین نفر فرار کردند در اثر ترس و وحشت و پیش آمدهای ناگوار چندین نفر دق کش و دیوانه شدند .
آدمیها این همه رسوائی ها را هر روز و در هر جا و هر زمان داشته و دارند و دها تیمارستان و دارالمجانین و صدها جلد کتاب و هزاران پرونده و سند و نشانی بی عقلی و حماقت و خریت دارند و باز خران را خر مینامند اصولا تاریخ نشان نداده است که خر یا کره خر دیوانه ای در جهان دیده شده باشد یا خری مغزش گرد باشد یا پنج کار کند یا دوبار پایش در چاله ای فرو رود و پند نگیرد و باز از همان راه عبور کند یا  نره خری عاشق ماده خری گردد و چون دسترسی باو پیدا نکند خودکشی نماید یا  داستان لیلی مجنون و ویس و رامین و صدها نمونه دیگر را در میان خران پدید آورند ....

آینه گر نقش تو بنمود راست
     خود شکن آئینه شکستن خطاست 

 

آبدارچی

به تو محتاجم

معبود من

آنگاه که غمینم و تنها تو تنها یاور لحظات تلخ تنهاییم هستی، وقتی که احساس بی پناهی 

 می کنم تو پناه دل خسته ام هستی ، برای دل شکسته ام بهترین مرهمی و برای قلب  

خسته ام مایۀ آرامش. 

معبود من 

آنگاه که دیو ناامیدی در دلم زبانه می کشد نور امید به قلبم می تابانی و نمای زیبایی از آینده 

 در برابرم می گذاری .  

آنگاه که در بیراهۀ زندگی گم می شوم چراغ هدایتم را به دست میگیری و مرا از اسارت شیطان نجات می دهی. 

خدای من  

صبرت جمیل است و فراوان من روسیاه درگاهت از این همه صبر در عجبم.  

با این همه گناه همیشه با آغوشی باز بنده های گناهکارت را می پذیری و مورد عفو و بخشش خودت قرار می دهی . 

هر وقت که مرتکب گناهی شدم شرمنده از درگاهت نمی دانستم چه کنم و همان موقع آوای زیبایی که می گفت : صد بار اگر توبه شکستی باز آی در گوشم می پیچید و من عاصی به عشق لطف و بخششت برمی گشتم .  

خدایا این همه گذشت آخر در وجود چه کسی می توان پیدا کرد که تو در خود نهفته داری . 

معبود من وقتی عاشقانه با تو سخن می گویم می دانم که می شنوی و خوشحال می شوی که این بندۀ حقیر و گناهکارت هنوز تو را از یاد نبرده و فقط دست نیاز به سوی تو دراز کرده. 

وقتی می گویم خدایا دوستت دارم ، عاشقتم به این اعتماد و ایمان دارم که تو بیشتر مرا دوست داری و عشق به بندگانت بر من پوشیده نیست چون اگر دوستم نداشتی در ضلالت و گمراهی خود همچنان باقی می ماندم ، اگر دوستم نداشتی مرا به سوی خود فرا نمی خواندی و من به دعوتت لبیک نمی گفتم . 

 اگر دوستم نداشتی من به تو توکل نمی کردم و صلاح کارم را به دست تو نمی سپردم و خیلی لطف هایی که در حقم روا داشتی و آنقدر بیشمار است که زبان از گفتنش عاجز می ماند و من بندۀ خطاکارت گاهی اوقات حتی یک شکرگذاری را از توی مهربانم دریغ کردم، اما تو یارب باز هم همچنان بخشنده باقی ماندی.

پس دوستم داری مطمینم که دوستم داری و من عاشقانه این دوست داشتنت را می ستایم . 

مرا دریاب و از بیراهه و وسوسه های شیطان در امانم دار و قلبم را به نور عشق الهی روشن کن  

هر چه شکرت را بگویم کم است و هر چه از لطف و مرحمت تو در حق خود بگویم ناچیز. 

معبود من 

همیشه کنارم باش و بگذار با احساس پاک بودن تو در کنارم به آرامش برسم و هر چه که در این دنیای فانی باعث غم و غصه و عذابم می شود را فراموش کنم و جز از تو از غیر یاری نجویم و همیشه و در همه حال فقط و فقط محتاج خودت باشم و بس. 

خدایا در این دنیای نامردیها مرا تنها نگذار که هر روز بیشتر از قبل به تو محتاجم.   

خدایا به داد دل دردمندان و حاجتمندان درگاهت برس که جز تو یار و یاوری ندارند . 

 

 « می گوییم مشتاق خدا هستیم....اما فراموش می کنیم که خدا بیشتر از ما مشتاق و عاشق ماست» 

 

  *********

« بی خانمانم و بی پناه...تنها و خسته...اما خدا را دارم و عشق او مرا لبریز می کند »

« و کسی غنی تر از من نیست »

تقدیم به تو که برای من بهترینی

سم جدیچه بگویم که کلامم قاصر است از بیان. 

چه بنویسم که دیگر کلمه ای واژه ای لغتی یاری ام نمی کند تا بگویم دوستت دارم . بگویم وجودم مشحون از یادت هست وقلبم برای تو می تپد. 

تو شاه بیت عشقی 

تو آغاز مهری 

تو پایان آرزویی 

تو همه آرزوی منی دوستت دارم.

چشم زدن

سلام  

چشم زدن یعنی چی  یا اسپند دود کردن که چشم نخوره  

چند وقت پیش یه جای نمیدونم تلویزیون بود یا جای دیگه نمیدونم یکی به یکی گفت برا بچت اسپند دود کن  چشمش نزنن  

گفت : بچه من خوشگلیه انجلیا جولی رو داره  

یا ثروت بیل گیتس  

یا مغز انیشتن رو  

یا هیکل ارنولد رو  

یا ...... 

 

اخه چرا فکر منیکنی کسی شما هارو چشم میزنه  اگر این طوره که دیگران بیشتر باید چشم بخورن منظورم از دیگران کسای هستند که خیلی معروف تر از حتی علی دائی هستند کسی مثل رونالدو 

 

این افکار منفی اشخاصه که فکر میکنن  دیگران دارن چشم میزنن بچشون یا خودشون یا اطرافیانشون رو انقدر به چیز های منفی فکر میکنن که براشون اون منفی ها اتفاق میفته  

 

حالا ترو خدا یه کم بگردید دور بر خودتون ببینید چی دارید که دیگران چشمتون بزنند  چشمک  

 

از ترسم  چشمم زیر پا بچم خیلی خوشگله   

سوسکه از دیوار بالا میره مامانش میگه قربون دست پا بلوریت برم من   

 

اینم عکس حسین خان خودم  

 

شهرستانی

واقعا من موندم تو کار بعضی از این خلایق آخه یکی نیست بهشون بگه بابا ما همه انسانیم چه فرقی می کنه از کجا باشیم. 

امروز که توی نت بودم متوجه یه بحث شدم البته من از نصفه هاش رسیدم .یه بنده خدایی داشت یه ریز پشت سر کسی صحبت می کرد.اخرشم نه گذاشت نه برداشت گفت من میدونم چطور حساب این بچه شهرستانی رو برسم هر چی باشه ما تهرونیا  میدونیم چه جوری حریف زبون بچه شهرستانیا بشیم. من که دیگه حسابی عصبانی شده بودم بهش گفتم مگه بچه شهرستانیا چه چیزی کمتر از بچه های پایتخت دارند که اینطوری صحبت میکنی؟ 

اخه باید به این بنده خدا بگی عزیز من انسانیت شرطه ما همه از یه آب وخاکیم وبه یه پرچم اقتدا میکنیم چه فرقی میکنه که کی مال کجا باشه مهم نیت واصالت وذات افراده مهم تربیت خانوادگیه حالا میخواد تو غار زندگی کنی. 

سخن با خدا

بنام خداوند بخشند ه مهربان .  خداوندا -  خطاهایم جامه خواری  در برم کرده و دوری  از تو بر من پوشش بیچارگی افکنده .

 به پذیرش توبه دلم را زند ه کن  ای آرمانم و مطلوبم  - سوگند بعزتت نیابم برای گناهانم آمرزنده ای جز تو و نمی بینم از شکست  خود چاره ای غیر از تو و به تحقیق با بازگشت بسوی تو فروتن شوم  - پس اگر از درگاهت مرا برانی به چه کسی پناه برم  و اگر مرا از آستانت بگردانی  به که روی آورم - ای آمرزنده گناهان بزرگ و ای جوش دهنده استخوان های شکسته  - مرا  ببخش و  گناهان هلاک آورم را بپوشان .

                   در بازار قیامت از گذشت و آمرزشت مرا برهنه نکن .

     خداوندا گناهان مرا در سایه ر حمت  خودت پنهان کن  - خداوندا آیا بنده گریخته جز بدرگاه مولایش بر می گردد ؟ آیا میشود که جز او کسی پناهش دهد ؟

 خدایا اگر پشیمانی از گناه توبه است  پس    سوگند به عزتت من از جمله پشیمان هایم  و اگر آمرزش جوئی از خطا گنه ریز است من براستی از درگاهت آمرزش جویم  و ترا نسزد که مرا عتاب کنی تا راضی شوی .  معبودا  به توانائی  که به من دادی  توبه ام را بپذیر  و به برد باریت بگذ ر  از من و به آگاهی و دانشت بر من مدارا کن  -        خداوندا تو خود برای بندگانت دری گشودی در عفو  و بخشش و آنرا توبه نام نهادی  و فرمودی باز گردید بسوی خدا بازگشتن حقیقی  پس  چه عذری دارد  کسیکه غفلت کرده باشد از ورود این در گه که با زاست !؟

         خدایا اگر گناه زشت است ا زبنده ات پس  نیکوست گذشت  از درگاه تو .

    خداوندا من  اول کسی نباشم که نافرمانیت کرده توبه پذیرش شدی و احسانت را خواسته به او بخشش کردی  ای اجابت کننده بیچارگان و ای بر طرف کننده بیچارگی – ای بزرگ احسان کننده و ای دانای آنچه در نهان است – ای خوش پرده  پوش طلب شفاعت مینمایم بدرگاه تو بوسیله جود و کرمت و توسل می جویم  به آستانت  و طلب مهربانی از درگاهت پس دعایم را مستجاب فرما و نومیدم مساز

و بپذ یر  توبه ام را و نادیده گیر خطایم را به بخشش و رحمت خودت ای مهربانترین مهربانان .

                            آمین یا رب العالمین .

                                                

ادامه داستان

سلام  

 

چطوری باید شروع کنم نمیدونم نوشته روز پنج شنبه من خیلی هارو غم گین کرد  بعضیا ازم دل خور شده بودن البته با روی  گشاده لبی خندان  لزم نیست همیشه دیگران اخم کنند با داد حرفی رو به ادم ثابت کنن  چشمک  

 

من چند بار اعلام کردم نوشته های من برای بد کردن کسی نیست فقط حالت های دیگران رو مینویسم که  خیلی ها براشون اشکار اون حالت ها ولی متاسفانه نتونستم اون طوری که میخوام بنویسم و روح طنز رو توش جاری کنم . 

 

امیدوارم دیگه تکرار نشه چشمک  

 

خب جنب : دوتا دوست با هم شوخی میکنن اون یکی دادش در میاد که تو میخواستی خود شیرینی کنی برای خانوم ها  برای همن من رو کوچیک کردی  

 

خب جنب : یکی خودشو اونطوری نشون میده که دیگران بهش اعتماد کنن بگن ادم فهمیده ای هست ولی خب یه کم بهش فشار میاد  دوشمنتو میبینه میشینه پشت سرت هرچی میخواد میگه ولی تو روت میخنده میگه بهم اعتماد کن  

 

خب جنب : یکی یه طوری رفتار میکنه که دیگران بهش اعتماد میکنن باهاشون درد دل میکنن بعد همجا میشینه  میگه فلانی فلان طوره  میگی تو از کجا میدونی  با کمال پروی میگه بابا من یه زمانی سنگ صبورش بودم  

 

خب جنب : یکی میاد یه چیزی بهت میگه قسمت میده که فلانی جون من به کسی نگی ها میگی باشه بعد میبینی همه خبر دارن از اون جریان طرف به همه گفت بعدشم گفته فلانی به کسی نگی ها   

 

خب جنب : بابا جنبه داشته باش یه دختر میاد بهت میگه اره با فلانی هستم تو برای خود شیرینی اون پسر رو میکوبی که خودت رو ببری بالا  

 

خب جنب: پنج شنبه علی رو فروختم با یه برگ کالباس  چشمک امروز دیگه حق رفتن کارخونه رو نداره منتظرم ببینم چی میگه ولی قسم خورده بودم بفروشمش چون هنوز یاد نگرفته عزیز ترین دوستارو نمیتونه به هم دیگه بفروشه خدا برای خود شیرینی خودش امده پسر دائی من رو بهم فروخته بعد انتظار داره هیچی بهش نگم هیچ کاری نکنم بعدم به یه نیش خندی میزنه میره بیرون

 

خب جنب : بابا چند بار بگم با اون دختری که درد دل میکنید  یه دوست پسری داره که خیلی بهش اعتماد داره  همچیز رو به اون میگه با اون پسری که درد دل میکنید خبر ندارید برای خود شیرینی  چند تا حرفم میزاره روش به دوست دختره تازش میگه  بابا دخترا که به هم اعتماد میکنید بازم رفیقتون دوستی داره که محرم اسرارشه همچیز رو بهش میگه  اون دوتا پسریم که باز با هم هستند همین طور  چند بار بگم بابا اتیش ندونید دو تا رابطه که خبرا شده رو سعی کنید جوش بدید نه بیاید بگید اره تو هم از دست فلانی خسته شدی  

 

میگه مقتی تو نمیتونی سنگینی رازت رو تحمل کنی به کسی دیگه میگی چطور انتظار داری اون تحمل کنه راز شمارو  من عتقاد دارم  

 

برید بخونید چاه اسکندر رو نخوندید بگید من توش مینویسم همون چاه اسکندری که توی ببره مسخره بود یه مثال هستش چشمک  داغ کردم نه از گوش های قرمزم معلومه  

  

آبدارچی ( بی جنب ) چشمک

جنبه داشتن

 فقط حق را جمیل یافتم

 

سلام   

ابدارچی

معنای مجازی

 سلام 

 

دوست عزیزم گفته بودید معنای درستی از مجازی نمی دونید. هر کس از مجازی تعریفی داره و من مجازی رو از نظر خودم تعریف می کنم . بعضی از دوستان معنی مجازی رو دروغ  

می دونستند می گفتند مجازی یعنی دروغین خود من هم شاید همین فکرو می کردم اما کمی که فکر کردم دیدم نمی تونه معنیش دروغین باشه چون به هر حال آدماش که حقیقی هستن و کسی به غیر انسان نمی تونه که پشت PC نشسته باشه ! 

 به نظر من مجازی یعنی دور از واقعیت  اما نه دروغین !  

دنیای مجازی یعنی به دور از حقیقت ها دنیایی که آدما می تونن هر جور دوست دارن باشن ، مجازن خودشون باشن یا نباشن ، مثلا اگه مطلب آقا رضا رو خونده باشید با عنوان اراجیف رضا پی به معنای این حرف من می برید که اون شخصی که مریض بود در واقع تو چت طوری رفتار کرد که احساس میکرد نیاز داره شاید در دنیای واقعیش 

  نمی تونست اونجور باشه که در چت بود . آدما تو دنیای مجازی چت می تونن خود اصلیشون باشن ، جای کس دیگه ای باشن، یا اونطور باشن که همیشه آرزوشو دارن و کسی  

هم نمی تونه تشخیص بده اون شخص خود واقعیشه یا نه.  

باز هم میگم این نظر شخصی من بود و شاید دوستانم نظرشون غیر از این باشه . 

دوست عزیزم نمی دونم تو  مطلب قبلی اونجا که نوشته بود : ادامه .....  رو هم خوندید یا نه 

 اگه نخوندید بد نیست بخونید شاید به جواب سوالاتون رسیدید . 

از این همه توجه دوستان هم ممنونم .  

 

شاد باشید و سربلند عزیزان

عاشقانه

مثل گلها باشیم زیبا باشیم

با وفا باشیم و پر احساس

مثل باران باشیم پاک باشیم

زلال باشیم و پر از طراوت

مثل آفتاب باشیم پر از حرارت

پر نور باشیم و دل فریب

مثل دریا باشیم بیکران و بزرگ

پر تلاطم باشیم و گاهی آرام 


 

 

این نوشته همتون رو دوست دارم از بنده خواستن توی صفحه اصلی بزنم منم با کمال میل قبول کردم  

 

آبدارچی ( کاتب همتون رو دوست دارم )

تولد

راستش امروز که بهنام خان گفت تولد هاناست کی میتونه یه متن بنویسه من نمیدونم چطور گفتم من مینویسم بهرحال هر چی به مغزم فشار اوردم بهتر از این جمله ای که میخوام بنویسم  

نتونستم سر هم کنم. امیدوارم هم بهنام خوشش بیاد پشیمون نشه چرا سپرده به من که بنویسم هم هانای عزیز که تا حالا سعادت نداشتم ببینمش. 

 

تولد تو آغازیست برای یه دنیا مهربونی که خدا بهت هدیه کرده. یه دنیا عشق وامید که تو به کسایی که دوستشون داری هدیه میکنی . امروز روز توست .برایت خواهم آورد زیباترین گلهای دنیارا هرچند تو مهربانتر از همه آنهایی.

                               

فرشته ای در قالب یک انسان فقط ساده میتوانم بگویم: 

 

 

                                                                                  هانای عزیز تولدت مبارک

مجازی یا حقیقی بودن چت

باز هم سلامی دیگر  

 

جا داره از تک تک شما دوستان مهربونم که با نظرات مفید و سازندتون منو راهنمایی می کنید کمال تشکر را داشته باشم و اینو بدونید که همین حرف های دوستانه و کلام بی ریای شما عزیزان هست که باعث میشه من هم به راحتی بتونم حرف هامو بزنم . 

از دوست مهربون و گرامی با نام همتون رو دوست دارم هم خیلی ممنونم که با نظراتشون ما رو در بهتر نوشتن مطالبمون یاری می کنه و خوبه اینو هم بدونن که من هم همۀ دوستان گلم رو دوست دارم و اگه انقادی هم بکنن دوست دارم اون انتقاد رو برام واضح بیان کنن و خوشحال میشم که با کمک دوستان بتونم نقطه ضعف های خودم رو رفع کنم من کوچیک همه هستم و فکر کنم انقدر جنبه داشته باشم که راحت و دوستانه با مسایل برخورد کنم . دوست عزیز شما به ما تذکر دادی و تذکر شما هم به جا بود و من دوستانه از شما خواستم اگه موردی بوده که خودم متوجه نشده بودم خوشحال می شدم بدونم و اینو کاملا دوستانه عنوان کردم و هیچ دلخوری از این بابت نداشتم و هنوز هم سر حرفم هستم و نه تنها شما بلکه همه حق دارن دوستانه و با احترام نظرات خودشون رو بگن و اگه موردی بود که در نظرشون درست نبود عنوان کنن و من حقیر کی باشم که بخوام ناراحت بشم . من و دوستان عزیز همگی مسول حرف هایی که اینجا میزنیم هستیم به هر حال کسانی که این نوشته ها رو می خونن حق دارن که بدونن نویسندۀ این مطالب خودش چقدر به گفته هاش پایبنده .  

دوست من شما در نظرات نوشته بودی :(( من هیچوقت این دنیا را مجازی نمی دونم .
چون دارم با این دنیا زندگی می کنم
همیشه به خاطر سادگیم ........)) 

 

خوب من خوشحال میشم با شما در این مورد بحثی داشته باشیم و همچنین خوشحال میشم  

دیگر دوستان هم با صحبت ها و نظراتشون دید ما رو به این مساله بازتر کنن چون این طور که من احساس کردم خیلی دیگر از دوستان گلمون هم دوست داشتن بحثمون را در این رابطه ادامه بدیم. 

 

من به نظر شما احترام میزارم نه رد می کنم و نه تایید و نظر خودم را میگم و بعد شما هم خیلی راحت و دوستانه نظر خودتون را بگید و برامون بیشتر توضیح بدبد که چرا این دنیا را حقیقی 

 می دونید ؟ و چرا احساس می کنید که دارید تو این دنیای چت زندگی می کنید ؟ 

 

ادامه مطلب ...