حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

عاشقانه

باکلام سحرآمیزت دل خاموشم را به تلاطم آوردی وقلب ساکتم را به تپش. 

آهنگ دلنشین صدایت نوازشگر جان ودلم است.یادشیرینت همیشه رویاهای گنگم را رنگین می کند وآرزوی دیدارت کاسه صبرم را لبریز. یادتو در روح وروانم احساس عجیب وناشناخته ای رارقم میزند . 

کاش میشد سفره دلم رابرایت می گشودم واحساسم رادرطبق اخلاص تقدیمتان می کردم.

قلب تو قلب من

 

 

برای زیستن دو قلب لازم است.

قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند

قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد

قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید

قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می خواهم

تا انسان را کنار خود حس کنم....!

  

      شاملوی کبیر

شبگرد مغرور

 

وقتی مردی که با ساز پیانو مانندش که صدای ویولون، ارگ و چیزهایی دیگر را دارد

از کوچه مان می گذرد و آهنگ شاد یا غمگین یا می زند، یا سلطان قلبی را می نوازد

که دیگر قلبی را تحریک نمی کند، فرقی ندارد و گه گاه نیز با آن می خواند...،

و در تاریکی، زیر کاغذ سیاه شب و زیر چراغهای بلند روشن که

مانند مداد سفید بر روی آن کاغذ است راه می رود، حال و هوای کوچه عوض می شود

شاید حس یک حس غیر واقعی را دارد

چرا که اینجا کمتر ازین اتفاقات می افتد.

او هرچه نباشد یک هنرمند است چرا که موسیقی می نوازد ولی مردمانی هستند که

برایش ارزشی قائل نمی شوند...مردی که شبها را دوست دارد از جلو خانه های

ما می گذرد، اندوه از غم تک تکشان فرو می ریزد، که صدایشان غم ناک است.

در لحظه ی نواختن، صدای دیگر از قبیل موتورهای وحشتناک و صدای فریاد آدمیان

را نمی شنوم، خوب است چرا که حسش خوب است.

ولی پس از چند دقیقه و دور شدن زنگ موسیقی، دوباره همان روال قدیمی، صداهای

آزار دهنده و در آخر صدای ماشین شهرداری که او هم به نحوی می خواهد به ما

هشدار دهد و پایان یک شب کمیاب برای کسانی که نمی دانند و نمی خواهند بدانند. 

  

ب.و   _/\//\/

من و او

حقیقت دارد
 تو را دوست دارم
 در این باران
 می خواستم تو
 در انتهای خیابان نشسته
باشی
 من عبور کنم
 سلام کنم
لبخند تو را در باران
 می خواستم
 می خواهم
 تمام لغاتی را که می دانم برای تو
 به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
 دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
 امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
 تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
 آنقدر بمیرم
 تا زنده شوم

دوستار زبان فارسی

من 123456789 هستم؛ که عدد یا شماره صدام می کنن

روز اول که وارد سایت نغمه شدم از این سایت خیلی خوش آمد یکی از  تبلیغ هایی که توی این سایت دیدم این بود: به بزرگترین چت پارسی خوش آمدین اما بعد از چند روز متوجه شدم که نصف بیشتر افرادی که وارد این چت می شن مجهول نویس(فینگلیش نویس) هستند  همین شد که با  چند تا از دوستان عزیز که در این روم چت میکنن صحبت کردم؛ که کسانی که وارد این سایت میشن را به تایپ فارسی تشویق کنیم.روزهای اول خوب بود اما کم کم مخالف پیدا کردیم اما با این وجود ادامه دادیم هر کدوم از بچه ها به شیوه خودش. من به تمامی کسانی که اسمشون فارسی بود و پارسی تایپ می کردن گل می دادم و به اونا می گفتم سپاسگذارم. طوری شد که مسترهای این چت روم  قول همکاری هم دادن البته نه در اون حد اما خوب بود.  

 

 کارهای انجام دادیم بی نتیجه نبود و تأثیر خودش رو داشته در ضمن از روزی که این تشویق ها شروع شده تعداد پارسی نویسان چند برابر شد و این جای بسی امید داره که روزی تمام کسانی که وارد این سایت میشن فارسی نویس باشند، 

 

دوست عزیزی که این نوشته رو میخونی با نوشتن یادگاری ما را این امر یاری ده. سپاسگذارم

بارپاپای عوض میشه

شبنم یه کامنت گذاشت  برای نوشته من خودمم  بد طور سوزوندم  

قراره خودم عوض کنم بشم همون قلندر سابق   البته باید ادمین قبول کنه اگرم قبول نکردم  

هیچی  میخواستم بگم  با همین من خودمم میشم  مثل قلندر دلم نمیاد  اخه خیلی دوستش دارم من خودمم رو بچه نازیه   چشمک  

 

ولی  خب من که هنوز از بچگیام دست نکشیدم بارپاپای  یکی از کارکترهای رویای منه خودم رو عوض میکنم   

 

به زودی  به روز  (( آپ دیت ))   شده  قلندر میتونی از همه سی دی فروشی های معتبر شهرتون  با قیمت بسار مناسب تهیه کنید  (( در حد مجانی ))  

 

خب فردا دیگه کسی گلگی نکنه من خودمم بهتر بود  

 

آبدارچی ( بارپاپای )

نا امید

دلنوشته هایم به فریاد آمده اند وانگشتانم لرزان بر صفحه گویی رمقهای آخرین خود را که روزی توانی پرشور بود رامیکشد ودیری نخواهد پایید این شمع سوزانی را در مسیر تند باد گذشته خود قراداده ای به خاموشی رود وجز هاله ای از دودی سیاه بروجود سفیدم بر جای نگذاری. 

 

اگر تا به امروز روزنه امیدی بود اکنون شکاف روزنه هم پر شد. 

 

                                                                           

دلتنگی

تنهاکه میشوم............. 

لبخندت هنوز هست......... 

به پهنای صورتت........ 

میدونی هنوز دلم به دوستت دارم تردید داره!! 

تورو که میبینم............. 

کسی درگوشم به زمزمه میخواند............... 

اگر با من نبودش هیچ میلی..................... 

سهم لبخنداز بند آزادشده ات......... 

نصیب کدام خوشبخت ترین شده این روزها؟ 

 

 

                                                                   دلم برای کسی تنگ نیست

گلایه

وقتی که گریه میکنم میگن بچه است...... وقتی میخندم میگن دیونه است...... وقتی که جدی میشم مگن چقدر مغروره...... وقتی که شوخی میکنم میگن سنگین باش...... وقتی که حرف میزنم میگن چقدر پرحرفه...... وقتی که ساکتم میگن عاشقه... 

 

حالا هم که عاشقیم میگن گناه محلمونم نمیذارن

مقدس بودن هفت ( ۷ )

(( سلام بهنام وب زیبایی دارید موفق باشید     ..... صداقت زیبا ترین  حسن  انسان   هست.....عدد   7  برای   من  همیشه  مقدس     بود.....    7      اسمان    7  دریا    7   سین ....7 روز هفته   ... پس  در 7  رازی  نهفته )) 

 

منظور از مقدس بودن ۷ بالا تر از این بود  

 

هفت بار طواف دوره خانه خدا  

هفت عضو ادم که موقع  سجده باید  با زمین  تماس داشته باشن   

سوره حمد اولین سوره قران ۷ ایه دارد  

هفت رکنه نماز

عجایب هفت گانه  

هفت هنر  

هفت خدای یونان  

خدا زمین را در شش روز آفرید و  روز هفتم استراحت کرد  ( یا به قولی روز هفتم عشق را آفرید ) 

رنگین کمان هفت رنگ   

هفت دستگاه موسیقی  

هفت نت موسیقی  

هفت صفت نیک اهورا مزدا  

سفید برفی و هفت کوتوله  

هفت گناه کبیره ( ازمندی ‌،حسد ،افراط، خشم،‌غرور،بی عفتی و کاهلی )  

هفت پیکر  

هفت خان رستم   

هفت اقلیم  

وووو 

 

 هفت آبدارچی چشمک

چند تادوستم داری؛همیشه وقتی یکی ازم میپرسید چند تادوستم داری یه عدد بزرگ میگفتم .

 

ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تادوسم داری گفتم یکی...  میدونی چرا؟ چون قویترین وبزرگترین عددیه که میشناسم . 

دقت کردی قشنگ ترین وعزیزترین چیزای دنیا همش یکین. 

ماه یکیه.... خورشید یکیه.... زمین یکیه.... خدا یکیه.... مادر یکیه.... پدر یکیه.... تو هم یکی هستی.... 

وسعت عشق من به تو هم یکیه پس اینو بدون از الان تا همیشه یکی دوستت دارم.

واسه بچگی همه ی آدم بزرگا

.تو بچگی بهمون یاد دادن وقتی به یه بزرگتری رسیدی،تو اول سلام کن؛

  اما نگفتن وقتی بزرگ شدی مجبورت می کنن به کوچیکتر از خودت سلام کنی.

.تو بچگی می گفتن اگه گناه کردی اول به خدا بگو و ازش معذرت بخواه بعد هم به پدر و مادر؛

   نگفتن وقتی بزرگ شدی و یه گناه کردی پشت بندش گناه کن و تو پیری از خدا طلب مغفرت کن.

.تو بچگی یادمون دادن آسمون آبیه، دریا هم آیه؛

   ولی نگفتن اگه تو جوونی دریای دلت سیاه بشه آسمونتنم سیاه میشه مثه شب.

. تو بچگی وقتی می خواستی از چراغ راهنمایی رد بشی، می گفتن اول به چپ نگاه کن بعد به راست؛

   اما نگفتن تو جوونی پشت چراغ قرمز ایمان بالا رو نگاه کن یا جلوتو.

.تو بچگی فراوون دعوا می کردی، بعدش سریع آشتی آشتی؛

   اما نمی دونستی تو جوونی یه دعوا می تونه زندگیتو از هم بپاشه.

. تو بچگی تنها عذاب وجدانت ننوشتن مشق شبت بود؛

     نمی دونستی تو جوونی ممکنه عذاب وجدان باعث خود کشیت بشه.

. تو بچگی می دویدی می دویدی ولی مطمئن بودی یکی همیشه کنارت یا پشتت وایساده که

    اگه افتادی بگیرت؛اما تو جوونی همه جات رو خالی می بینی.

. تو بچگی اگه به مداد رنگی دوستت حسودیت می شد می رفتی خونه یکی بهترشو می خریدی؛

     نمی دونستی بعدا اگه به چیزی حسودیت بشه،اونو از دست کسی که دارتش در می آری

     یا می  دزدیش.

. تو بچگی اگه به دختر همسایه ات می گفتی سلام، بابات می گفت آفرین پسرم اما به همه سلام نکن ؛

     اما تو جوونی اگه به دختر همسایه گفتی سلام اولش بابایه دختره میاد دعوا بعدشم یه هفتگی زنت

      می دن.

. تو بچگی اگه با دیدن کارتون تلویزیون خسته می شدی و ولش می کردی؛

     حالا اگه 24 ساعت آسمون ذو ستاره هاشو بشماری خسته نمی شی.

. تو بچگی اگه دلت می خواست یه آدم بزرگ بشی حالا می بینی که هنوز ؛

    راحت بازه چون نصف مسیر رو طی کردی، چون تو انسانی، چون تو می تونی، چون

    تو خدارو داری.

 

  

     ب.و   _/\//\/

داد زدن روی آب….!

تا کی با کلماتی که می نالند ،کلماتی که فریاد می زنند

کلماتی که وحشیانه آواز می خوانند ،کلماتی که حزن خشن خود را می سرایند

بازی کنیم........

تا کی خواستهامان را با یکدیگر تقسیم کنیم.؟!

پس کی مجالی برای خود یاببیم.؟!

پس کی آسمان را ، پهنه یکویر را برای خود برش دهیم.؟!

پس چه زمانی سر بر زمین خود بنهیم و زمان را از بند بودن آزاد کنیم......

......؟!                       

        ب.و      _/\//\/

حرفای دلتنگی

به قلبم نتونستم یاد بدم که نشکنه ولی یادش دادم وقتی شکست با لبه تیزش دست اونی رو که شکسته نبره.

از بازی هفت سنگ بدم میاد

میترسم اینقدر سنگ رو سنگ بزاریم که دیوارسنگی بینمونو بگیره......

بیا لی لی بازی کنیم تا با هر رفتنی دوباره برگردیم.....

عاشقانه

آمده ام تا بگویم دستانم گرچه از تو دورند

قدمهایم هنوز فرش خانه ات را حس نکرده است

چشمانم حتی به یک بار پلکی تورا ندیده است

اما دلی دارم به اندازه عشق

دلی دارم که می تواند صاحب تو شود

می تواند صاحب تمام تو شود

می تواند اگر تو بخواهی

اگر تو ...