حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

فرق عشق با ازدواج

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

که باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...

بازگشت

سلام

خوب میدونم الان  می گی وا این چه رفتنی بود که دوباره اومدی؟

اینم میدونم که شاید خیلی ها الان تو مغزشون یه عالمه علامت سوال نقش بسته که به چه دلیلی نوشته هاتو برداشتی .

من نه میخوام کسی رو متهم کنم نه بحثی راه بندازم.فقط اینو بگم که همش سر یه بی تجربگی واعتماد دروغی بود که کم کم داشت تبدیل به یه بحران فکری واسه من میشد.

خداروشکرزود متوجه شدم که تصمیمم عجولانه بوده فقط این وسط صداقت من مورد هجوم سو استفاده قرار گرفت  ولی تجربه بسیار خوبی بودودرس بزرگی بهم داد خوب گذشته ها گذشته باید به آینده اندیشید.

ولی با همه اینها من یاد این شعرافتادم:

اشتباهی که همه عمر پشیمانم از او اعتمادیست که بر مردم دنیا کردم.

کودک درون ( لوس بودن )

سلام  

امروز یکی از دوستانم بهم پی ام داد که چرا انقدر لوس بازی در میارید هم خودتون هم دوستانتون  

قبلا از طرف این دوست چندین بار محکوم شده بودم به لوس بازی و لوس بودن  هم ایشون هم بعضی از دوستان  برام تازگی نداشت خب یه نیم ساعتی با هم گفتگو کردیم ولی من به نتیجه ای نرسیدم   

 ـــ به چه نتیجه ای  به اینکه چرا به من و بقیه دوستانم میگن لوس  

به خاطر شوخی کردنامون  به خاطر شاد بودنمونه به خاطر چیه نمیدونم  

ولی من دوست دارم این طوری چت کنم  شما چطور  

دوست دارید بیای  دیوان مثلا  حافظ رو بذارید جلوتون شعر بگید دیگران تایید کنن، خب من دوست ندارم    

دوست دارید  مثل یه ادم اتو کشیده بیاید توی روم، من دوست ندارم  

دوست دارید فقط به دیگران خیر مقدم بگید  وقتی امد وقتی بودش باهاش حرف نزنی وقتی خواست بره بهش بای بدید، من دوست ندارم   

دوست دارید وقتی دیگران دارن شعر کپی پیست میکنن بهش گل بدید، من دوست ندارم  

 

من ادم آهنی نیستم  یا ربات که این کار ها رو بکنم من یک انسانم  چیزی خدا بهم بخشیده به نام خلاقیت، چیزی خدا درون من گذاشته به نام حس،  من دوست دارم خودم بنویسم، خودم حرف بزنم  شوخی کنم واژه بسازم تیکه بسازم شوخی کنم توی سر کله دوستام بزنم. مثل یه بچه مثل یه بچه بازی گوش باشم  از دیوار راست برم بالا  بشاش باشم. دیگران وقتی میبیننم یاد دوران کودکیشون بیفتند.  من این طوری دوست دارم! من دوست دارم کودک درونم رو نوازش کنم بذارمش آزاد باشه خلاق باشه   حتا اگر دیگران او رو  احمق فرض کردند بهش خندیدن  من این طوری دوست دارم  من ادم اهنی نیستممممممممممم من یک انسانم  !

 

این جواب من به همه اون کسانی که این ازم پرسیدن که بهنام واقعا چند سالته  بهت نمیاد 32 ساله باشی   .

میدونید چرا بهم میگن بهت نمیاد 32 ساله باشی بچه تر از این حرفایی؟  چون این سری از ادم ها  معتقدن ادمها وقتی به سن بالا رسیدن باید کودک درون خودشون رو بکشن و تبدیل بشن به یه ادم اهنی یه ربات و کار های تکراری بکنن  اینطوری یاد گرفتیم  و عمل کردیم وقتی غیر از این ببینیم برامون تعجب اوره   .

دوست من ،من به کودک درون خودم احترام میذارم و اون رو  به قول معروف نوازش میکنم  اون رو دوست دارم  براش ابنبات چوبی میخرم میذارمش شیطون باشه بازی گوش باشه  خلاق باشه  

 

تو دوست داری ادم اهنی باشی مثل ربات هی کار های دیروزت رو  تکرار کنی خود دانی ولی من این طوریم  !

 

خدا را شاکرم وقتی کسی باهام کار داشته باشه با کمال میل چت رو ول میکنم ولی با همان حوصله یه کودک شروع میکنم به کمک کردن. سئوال سخت باشه مهم نیست، مهم اینه که دارم لذت میبرم به دیگران اگر چیزی بلدم یاد بدم  .

بوده یک ساعت توی نت بودم یه کلام چت نکردم تا یک نفر بتونه فردا خودش برای خودش یه ای دی بسازه این لذتیه که من میبرم از کارهام  .

 

دوست من، من نمیتونم مثل شما باشم و شاید شما نتونید مثل من باشید و خوشتون نیاد از کار من و جبهه  بگیرید  در برابر شیطنت های من و دوستانم  .

ولی اگر لوس بودن ( کودک بودن) من به شما آاسیبی میزنه بگید تا کاری کنم که نا خدا گاه من به چشمتون نیام . میتونید از من فاکتور بگیرید ولی من کودک درون خودم رو دوست دارم  .

 

بد نیست یه سرچ کوچو لو بکنید در مورد کودک درون ببینید  چی  گیرتون میاد  شاید من به بیراه رفتم شما در راه درست  

 

این رو خوب میدونم  که اگر نه سال تونستم دوام بیارم توی نت  به خاطر این بوده که همیشه سعی کردم با دیروزم فرق کنم و به یه دید جدید تری به چت نگاه کنم  

 

توی  مدرسه یه معلمی داشتیم به نام اقای پویا معلم علوممون بود من هیچی از علومی که  درسم داد یادم نمیاد ولی خوب یادمه یه چیزی یادم داد اونم اینه که گفت سعی کن همیشه خلاق باشی و همیشه چیز های جدید یاد بگیری و دوستان جدید پیدا کنی و راه های جدید رو بری  ....  این یکی از بهترین معلمام بود که بهم بزرگ ترین درس زندگیم داد ولی از علمی که کتابش دستم بود یک سال خوندمش چیزی یاد نگرفتم  

 

حرفم طولانی شد  ببخشید ولی باید گفت اینارو  و یادگاری بذاریم برای  سالهای بعدمون  

 

اگر من شاگرد نمونه یه کلاس باشم و دکترا رو بگیرم  ولی چیزی خلق نکنم و طوطی وار برم جلو  بهتره  یا شاگرد تنبل یه کلاس ولی خالق  که کتاباشو نمیتونه بخونه ولی  مخترع  لامپ میشه  کتاباشو نمیتونه بخونه ولی  انرژی هسته ای  رو کشف میکنه کتاباشو نمیتونه بخونه ولی سمیرای مخملباف میشه  و کتاباشو نمیتونه بخونه ولی .... 

 

من کارم اینو بهم یاد داده اگر میخوام پیشرفت کنم باید خالق باشم خالق بودن هم یه چیز میخواد  اونم چیزی نیست جز جسارت  بذار دیگران بهم بگن دیوانه احمق کودن وقتی که خلقش کردم میشم .... 

استاد شجریان  یک بار تو یه مصاحبه ایی گفت اگر  پسرم مثل من بشه نه من استاد خوبی بودم نه  پسرم شاگرد خوبی ،افتخار یک استاد اینه که شاگردش بالا تر از خودش قرار بگیره  .

 

هیچ چیز انسان  رو به درجات بالا نمیکشونه مگر  جسارت  اونم جسارت  یک کودک رو داشته باشید  پس به کودک درون خودتون احترام بزارید نوازشش کنید براش پفک بخرید  براش ابنبات چوبی بخرید بذارید جسور باشه  بزارید کودک باقی بمونه دست پاش رو نبندید  حتا اگردیگران مسخرش کنن و بهش خرده بگیرن  چشمک  

 

ابدارچی ( کودک بچه اما جسور  چشمک )

منم دعا کنید ...

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را.شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند .

از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.........!!!!!..... 

الغوث !!...بی پناهیه یه آدم به جنسه امروزی! تبانیه دلهای سنگی ایی که باسه چیزی سرد تر از نگاه های مسخره شون باختن ..شایدم بردن ..باختن لذت انسان بودن و بردن طمع سرد و بی مزه دروغ !!!..برنده ....به نفرات اول تا آخر یک یک مدال بی شرفی و بی غیرتی به گردنشون انداخته شد...آخ چه لذتی داره خنده به سوت و تشویق یه مشت آدم های به اصطلاح متمدن که تو با دیدنشون شک می کنی به چشمات که آدم دیدی یا یه چی دیگه! و تو دلت به چشم پزشکت لعنت می دی و اونو جمع بر گرگای دیگه می بندی!!..سرم رو میاندازم پایین نمی دونم این از پائیزه یا از جو سنگینه نفسهای سرد آدمای سوپر متمدن؟؟؟؟!!...سعی می کنم خیلی سریع جمع ببندم! کاش ماشین حسابمو آورده بودم!!ماه رمضون و سیگار پُک زدن.! اضافه بر موبایل و ماشین با کلاسه ش و جمع بشه با قرتی بازی های ظاهریش...اااااااووووووه مُخم error داد معلومه درجه کلاسش بالاس! اینقد بالاس اینقد بالا که فاصله بینه منو اون غوغا میکنه!! دلم میلرزه نکنه..؟؟؟!!نکنه اون با این همه بالاتر بودنش زودتر به خدا برسه و باز سر من شانس کم بیاد..هوم؟؟! چشمامو می بندم! وسوسه میشم نیگاش کنم ...سریع وراندازش میکنم و سرم رو بر میگردونم ..مثه پرده سینما جلو چشمام مانور میده! دونه دونه تفاوتهامو باهاش میشمرم!..به چیزی که سره منه میگن چادر و به چیزی که سره اونه به زور میشه گف روسری ..اندازه دستمالم نمیشه!!.. پاچه شلوارش با احتسابه خم شدنش تا زیر زانوش میشه! . اون روسریه آرایه ایی که سرشه با یه نسیمه ملایم از سرش میپره!..7قلم ..ببخشین 70 قلم آرایشه صورتش اونو نمکین کرده و آسون تو دلها میشینه!..دومی رو که میبینم اولیه از ذهنم میره..همینجوری سومی و ...یادم رفت اولیه چه شکلی بود؟؟!!بر میگردم تا ببینمش که سواره ماشین میشه میره!!..هوای پاییزه و دلم با بادهای  پاییزی تکون میخوره! ..از سکوته خودم حالم بد میشه .....ایندفه  سرم رو میگرم بالا ..الغوث...زمزمه های بی صدای یه آدم به جنسه امروزی ...به طرحه نمی دونم کجایی!.....الغوث......لعنت به ..!!! استغفرالا ..با دهنه روزه ...یه قدم عقب می کشم!...روزگار وحشی  ای شده......خندم میگیره!.....دلخوشیه خنده داریه!...1ماه رو دادن بهمون تا دهنمون رو ببندیم ..قلبمون رو آب و جارو کنیم! احیاناً!! باطنمون رو تغییر بدیم! ...خندم میگیره بیچاره شکمم!!...دوئل مرگبار آدما!!!.. هیچ روزنامه ایی تیتر درشت صفحه اولش رو نمی نویسه...    دوئل ظاهر یه آدمه سوپر متمدن با ؛ باطن ش ... راسی چرا؟؟؟... همه دلخوشیم اینه وقتی صدات کنم تو جوابمو می دی!!! ...وای به روزی که تو هم ازم رو برگردونی!!  ..... دستای خالیه یه آدم به جنسه  امروزی ....فریاد الغوث....الغوث از آتیش جهنمی که هیزماشو همین آدما! درستش میکنن!..از شر انسانهای شیطانی نجاتم بده!!..... 

میدونم خیلی حرف زدم شرونده به خدا ... دوستتون دارم ...

sms

غرور هدیه شیطان است و عشق  هدیه ی خداوند . ما هدیه ی شیطان رو به هم میدهیم  ولی هدیه ی خداوند رو از یکدیگر پنهان میکنیم  .

 

آدمها وقتی از هم دورن واسه ی هم اس ام اس میفرستن من واسه تو که تو قلبی چی بفرستم ؟ 

 

خدا زمین را مدور آفریده  تا به انسان بگوید  همان لحظه ای که تصور میکنی به اخر دنیا رسیده ای  درست نقطه اغاز  هستی  

 

فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده  ممکن است  آزاد باشد اما راه به جای نخواهد برد  

 

قبل از این که اخم کنی مطمئن شو  که هیچ سوژه ای برای لبخند زدن وجود ندارد  

 

ازم پرسید  دوستم داری ؟ گفتم اره   گفت : چه قدر ؟  گفتم : از اینجا تا خدا    اشک تو  چشماش جمع شد  و گفت : مگه الان نگفتی  که خدا از همه چیز به ما نزدیک تره ؟  

 

 

آبدارچی 

افکار پراکنده یک مرد منسجم

 سلام  

چند روز پیش با یکی از بچه ها یه گفتمان کوچیک داشتیم در مورد قدرت فکر انسان 

 

من معتقدم که انسان با فکرش میتونه هر کاری رو بکنه  حتا به کهکشان های دیگه هم دست پیدا کن  

ولی ایشون معتقد  هستند که نه اینا قدرت خدا هستند  

 

بهش میگم دوست من خدا هرکاری رو بخواد میکنه ولی گذاشته تا انسان اونهارو انجام بده   یه کمم تلاش کنه  

 

 نظر شما چیه دوستان به نظر شما مثلا  یکی که توی افریقا به دنیا میاد  و گرسنگی میکشه قدرت خداست یا بد فکر کردن مردم اون کشوره  

همه میدونیم چین چند سال پیش یه کشور فقیر بود الان داره تبدیل میشه یه یه کشور قدرتمند اقتصادی چرا  چون مردمش نخواستن فقیر بمونن و همین طور دولتش چه کار کردن فکر کردن چه کار کنن بعد چی شد ..... 

 

پس من معتقدم انسان با فکرش با خواسته اش با اراده اش با تمام توانش میتونه کوهها رو هم جا بجا کنه   

شما با من موافق هستید یا با اون دوست من ؟    

دوستان پیش نهاد میکنم این لینک رو باز کنید  اینجا رو کلیک کنید  

 ______ 

چند ساله پیش وقتی بارون میمد  میرفتم فیلم مادر  رو میدیدم به کار گردانی زنده یاد  استاد علی حاتمی  پیشنهاد میکنم این فیلم رو تهیه کنید ببینید  البته بارون باشه یا نباشه  مهم نیست فقط ببینید این فیلم زیبا رو  

خلاصه  توی فیلم امین تارخ صبح از خواب پا میشه از پنجره بیرون رو نگاه میکنه میگه "سلام امروز"  

این جمله "سلام امروز" همیشه تو ذهنم بود و دوست داشتم یه بار از خواب که پا میشم از پنجره بیرون رو نگاه کنم  چشمم بیفته به  درخت های تو حیاط  حوض وسط  حیاط پرندگان روی شاخه ها گل های توی باغچه ستگ فرش کف حیاط بعد دستامو باز کنم وقتی نور خورشید  صورتم رو نوازش میده با صدای بلند بگم " سلام امروز " سلام درختا سلام اسمون ابی سلام پرنده ها ووو  

 

(خودتون بهتر میدونید زندگی اپارتمان نشینی رو )  

 

یک هفته هست وقتی از خونه میخوام بزنم بیرون با قدرت فکر و تجسم کردن این صحنه رو برای خودم به وجود میارم  کلی  انرژی میگیرم  خودم کناره یه جوی اب میبینم  کنار جوی اب روی سبزه ها میشینم  پاهام تا ساق پا توی اب فرو میکنم  دراز میکشم روی سبزه ها  انگار تو ابر ها هستم  وای نمیدونید چه حس به ادم دست میده  شما هم میتونید امتحان کنید  چشمک

 

آبدارچی (رویایی )

زندگی زیباست ...

زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد زندگی زیباست اگر عقده های زخمی بزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ، مرگ نیلوفرهای وحشی نروید زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون را در جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپر نکند زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم و هراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند زندگی زیباست اگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بی پناه و محزون نگردد زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد و در معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو از آه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیات و رویش بپاشد زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس را یارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید زندگی زیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غم سپرده ای آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهد زد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد

امید

سلام  

صبح اولین روز کاری همگی به خیر  

امیدوارم هفته خوب و پر نشاطی پیش رو داشته باشید . 

امید اون رو دارم که توی فکر چیز های خوب خوب باشید . 

 

1- امید داشتن این است که آینده ای مثبت در پیش روی توست   

2- امید ،نه تنها انتظار برای به وقوع یپوستن رویا هاست ، بلکه اطمینان به انجام آن هاست  

3- امید، به زبان اوردن واژه ی " من میتوانم " است  

4- امید داشتن، این است که شما میتوانید پیشرفت کنید و همیشه با تمرین ، بهتر و بهتر می شوید  

5- امید داشتن، این است که شما میتوانید از طریق کار ، زحمت و پشتکار ، به هدف های تان برسید  

6- امید ، علم به این است که زندگی ، ابدی است و معجزه ، هر روز اتفاق می افتد  

7- امید، چیزی  است که هیچ وقت شما را رها نمی کند حتی موقعی که زندگی تان با غم و غصه پر شده است  

8- امید ، به مانند یک جرقه در وجودتان است که شما را در تاریکی های زندگی به روشنایی راهنمایی میکند  

9- امید ، یکی از بزرگترین نعمت های الهی در وجود شماست زیرا این سحر و اعجاز است که باعث میشود شما به سعی  کردن ، یاد گرفتن ، عشق ورزیدن و زندگی ادامه دهید . 

 

این نه تیکه بالارو از مجله شادکامی برداشتم  خوندمش زیبا بود گفتم  با پنجولای  خوب خودم بنویسم  دیگران هم بخونن شاید امیدوار شدن  چشمک  

  

 

آبدارچی  ( چشمک )

بیا تا قدر یگدیگر بدانیم

بیایید قدر یکدیگر را بدانیم . بیایید قدر تمام داشته هایمان را بدانیم و حسرت نداشته ها را نخوریم.  بیایید قدر تمام موهبت های پروردگارمان را بدانیم و برای تک تک نعمت هایی که به ما عطا کرده شکرگزار باشیم.  

بیایید قدر بزرگترین نعمت زندگیمان یعنی سلامتی را بدانیم و همیشه اولین آرزویمان برای خود و دیگران داشتن سلامتی باشد. 

 بیایید قدر باارزش ترین نعمت های خدا یعنی پدر و مادر خود را بدانیم و همیشه برایشان آرزوی سلامتی و شادی بکنیم و برای پدران و مادرانی که در بین ما نیستن طلب آمرزش بخواهیم و روحشان را با اعمال خود شاد کنیم.  

بیایید قدر لحظات خوبی را که با عزیزترین کسانمان داریم بدانیم و از لحظه لحظه اش کمال استفاده را ببریم و شادترین لحظات را در کنار عزیزترین اشخاص تجربه کنیم.  

بیایید قدر دلهای پاک خود را بدانیم و به ارزانترین قیمت با ناپاکی ها دلهایمان را آلوده نکنیم. 

بیایید قدر ارزش های انسانیمان را بدانیم و با رفتارهای ناشایست خود انسانیت خود را زیر سوال نبریم.  

بیایید قدر صداقتمان را بدانیم و با دروغ و ریا جزو نامردان روزگار نباشیم.  

بیایید قدر بدانیم هر آنچه که قابل قدر دانیست . قدر دانی کنیم از خدا و قدر لحظات ناب نیایش های عاشقانه با خدا را بدانیم و تلاش کنیم که این لحظات در زندگیمان همیشگی باشد.

بیایید قدر امید داشتن را بدانیم که ناامیدی خود راهی به سوی نابودیست.

بیایید همگی با هم لحظه ای فکر کنیم به تمام داشته هایمان و حتی نداشته هایمان و ایمان داشته باشیم به اینکه اگر هم چیزی خواستیم و خدا بهمون نداد حتما مصلحتی در کار بوده به هر حال خدا به امور خود واقف است و خوب و بد ما را خود تشخیص میدهد و حتما برایمان بهترین ها را می خواهد.  

و مهم تر از همه قدر خود را بدانیم و خود را دوست داشته باشیم تا دیگران نیز قدر ما را بدانند و برایمان ارزش قایل باشند.  

من به نوبۀ خود قدر دان تمام لحظه های خوب با شما بودن هستم و این لحظات را غنیمت  

می دانم و از کمترین فرصتم برای لحظه ای دیدار تازه کردن با شما عزیزان استفاده می کنم .  

 

امیدوارم که در تمام مراحل زندگیتان موفق باشید و قدردان همیشگی سلامتی و  لحظات ناب زندگی .  

 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم  

 

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

مصاحبه با خدا

خدا از من پرسید:دوست داری با من مصاحبه کنی؟ 

پاسخ دادم اگه شما وقت داشته باشید. 

خدا لبحندی زد و پاسخ داد زمان من ابدیت است. چه سئوالاتی در ذهن داری؟ 

من سئوال کردم چه چیزی در آدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟ 

خدا جواب داد: 

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند! 

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و دوباره پول را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را بازیابند! 

- اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند بگونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند! 

- اینکه بگونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و بگونه ای میمیرند که گویی هرگز نزیسته اند! 

مدتی به سکوت گذشت...  

سپس من سئوال کردم که به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهایی را در زندگی بیاموزند؟ 

خدا پاسخ داد: 

- این که یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا به آنها عشق بورزد.تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند. 

- اینکه هیچوقت خود را با دیگران مقایسه نکنند. 

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند. 

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد. 

- اینکه یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست. 

- اینکه یاد بگیرند که کسانی هستند که آنها را عاشقانه دوست دارند ولی نمی دانند که چگونه اخساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند. 

- اینکه یاد بگیرند که کافی نیست تا یکدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند. 

به خدا گفتم از وقتی که به من دادید سپاسگزارم. 

خدا لبخندی زد و گفت: 

فقط این را بدانید که من همیشه کنار شما هستم... همیشه...

نیت

اگر نیت یک ساله دارید، برنج بکارید.  

اگر نیت ده ساله دارید، درخت غرس کنید. 

 اگر نیت صد ساله دارید، آدم تربیت کنید.