حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

برایت مینویسم

اکنون که برایت مینویسم قلب سردم را همرا ه کاروان عشق به سویت روانه میکنم تا تو گل معطر که عشق از دلت لبریز است همواره شاداب وپیروز باشی.

اکنون قلب پژمرده ام را میشکافم وقطره خونی را که از اعماق قلب سردم جاری میشود به عنوان سلام برایت تنها گل زندگیم می فرستم.

عزیزم نمیدونم چطور قلبمو تقدیم عشق زیبایت کنم .عزیز دلم زندگی دریای پر تلاطمی است که موجهای آن مارو به سویی پرتاب میکنه.

زندگی را به خاطر عشق پاکت ،به خاطر خنده های زیبایت، به خاطر وجودت درکنارم دوست دارم ولی افسوس درمانده عشق تو شدم وعشق تو تمام ذهن ووجودم رادربر گرفت .فاصله بین من وتو خیلی زیاده مثل زمین وآسمون . ولی دوست داشتم دلامون مثل دو تا آهنربا  همیشه  بهم چسبیده باشه که تامارو ازهم جدا میکردند یه کششی مارو به  سوی همدیگه میکشوند.

کسی که لحظات زندگی خودشو با عشق تو رنگین میکنه منم منی که عاشقانه به عشق تو زندگی میکنم..

عشق(....)

ღღعشق

بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.

بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...

شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نه چندان به کام ماست...

بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.

شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.

آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.

شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.

بگذار اگر فاصله ای هست بین ما، تا روز ماندگاری دیوار سرد، یک پنجره برای دیدن هم هدیه آوریم.

بگذار تا پیکر بت دار روزگار، در برکه گذشت پاشویه ای کند.

آنجا که ناتوان کلام خسته، به فریاد می رسد.

دیگر سکوت، نقطه پایان گفتگوست.

گاهی تحمل خاری درون دست شیرین تر از لطافت گلهای زندگیست.

بگذار تا به دشت جدایی در این زمان، بارانی از طراوت و بخشش، سفر کند.

بذری به دشت مهربانی هدیه آوریم و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم.

چشمان پرسش خود را، تو بسته دار.

لبخند مهربان تو در چشم شرمناک، یعنی بیا.

« بیا دوباره دوست دارمت »

شاید که یک سلام، آغاز گفتگوست.

شاید برای رسیدن به شهر عشق اولین قدم از خود گذشتن است. 

بیا که دوست دارمت... 

بگذار بینمت

افکار پراکنده یک مرد منسجم

سلام   

 

به خدا تا فردا بخونی هیچی گیرت نمیاد بی خیال شو  نخونش برو نظرتو بده بگو هورا اول اخر وسط  هستم چشمک  نبینم خوندی  این پست ایرادبگیری   این چی بود  این دوبار نمیخواد بخونیش  

 

اولین باره که من دوتا پست رو پشت سر هم میدم  چشمک  

خب امیدوارم وقتی این  عنوان نوشته رو میبینید نخواهید ازم که مثل ادم بنویسم  چشمک  

 

امروز رفته بودم بازار برای ابوالفضل کیف دفتر مداد از این جور چیزا بگیرم  سر راه یه دونه مجله موفقیت گرفتم یه دونه هم  شادکامی دوتا مجله ای که روانشناسی هستن سعی بر مثبت  کردن ادم ها دارن هق هق هق هق هق   

توی قسمتی که دقیقا درمورد مثبت فکر کردن  بود ( صفحه 92 موفقیت ) یه لحظه به خودم امدم دیدم بابا من چقدر منفی گرا هستم ها  بعد دیدی مثل این دانش اموزای که یه سئوال رو اشتباه جواب میدن میخوان درستش کنن سرشون رو تکون میدن  همون حالت بهم دست داد سرم تکون دادم گفتم نه من مثبت فکر میکنم و مثبت برام اتفاق میفته  هق هق هق هق هق  

 

خب تموم شد  داشتم به مثبت ها فکر میکردم اولین بلا نازل شد  گفتمنه درست میشه   

دومیشم امد   بعدش میخواستم بی خیال دنیا بشم  امدم توی چت دیدم ای خدا وقتی میگیره مگر ول میکنه  همون میشه هرچی سنگ مال پای لنگه  

اونی که نمیخواستم ببینم تو روم دیدم  زدم رفتم یه روم دیگه ولی سنگینیش رو نوشته هام حس میکردم بی خیال روم شدم  

 

کم کم این روم نغمه داره برام سنگین میشه خیلی سخته ادم جای چت کنه که مثلا مسترش به ترانه خوندنت گیر بده بگه تو این با منظور گفتی  خلاصه از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه حالا سومی هم شد  به نظرتون تموم میشه یا چهارمی همین طوری میاد  هق هق هق هق هق  

 

سیندرلا کجای که من هم گیم گیفته دوس دالم گیه کنم  هق هق هق هق هق  فعلا این شکلیم (  ) برام دعا کنید این شکلیا بشم   

 

خب خیلی حرف دارم بازم بزنم یا  خسته شدی ؟ 

 

افرین زیاد طول نمیکشه میزنم تموم میشه میره  دوست داشتی بخون دوست نداشتی  بازم بخون  نامرد دو خط میخوای اضافه تر بخونی میمیری من تو که فقط ارتباط نتی با هم داریم فرض کن رفته بودی بیرون امدی این همه برات اف گذاشتم چطور یه اف از یکی میبینی چشمات این شکلی میشن  کلی خوش به حالت میشه  ولی نوشته های من رو که میبینی میگی او باز بهنام نوشته باید بشینم   این همرو بخونم بی خیال   تو روحت خیلی نامردی به خدا قسم  یعنی واقعا که  

 

 حالا که این طوری فکر میکنی  دیدت نسبت به نوشته های من اینطوری که تو روحت دیگه نمینویسم  نه اینکه مثل این  بچه ها قهر کنم نه مینویسم ولی خب تو نخون  اوکی یعنی برای تو نمینویسم  

 

خب از برگ خواستم امروز بیاد اون پیشنهادی که داده خودش انجامش بده شروعش کنه  گفت پایان نامه رو دارم از این حرفا گفتم بد نیست خودم شروعش کنم  چه اشکال داره خودم بیام خاطرات روم رو بنویسم  بابا بزار بنویسم به خدا  چند ساله دیگه میاید اینجا مثلا  نوشتم که اره امروز توی روم فلان اتفاق افتاد بعد تو یادت  میاد کلی خوش حال میشی   

 

فکرشو کردی 5 ساله دیگه بچه بغلت گذرت به این جا میخوره مثلا سرج کردی اب غوره اینجا برات باز میشه میای  یه دفعه ذوق میزنی میگی ای ول اینجا همون جای که  قبلا با بچه های نغمه توش مینوشتیم  کلی خوش حال میشی جو گیر میشی تا ته میخونیش بعد یاد گذشته های میفتی یاد بچه بازیا توی روم یاد کل کل کردنای بی مورد یاد وقتی که مجرد بودی شیطنت میکردی  یاد وقتی که بره بودی ترس داشتی از اینکه گرگ های روم تیکه تیکت کنن  وقتی خودتم  به نهایتش رسیدی دیدی فایده ندارو چت رو گذاشتی کنار  ولی حالا بعد از 5 سال یا بیشتر 10 سال داری نگاهش میکنی  بعد مثلا یاد فلانیمیفتی میگی اخیش نازی  خدا رحمتش کنه چه مرد نازنینی بود ولی حیف حیف که زود از این دنیا رفت  مرد    نزاشت تا مردم پاشون به مریخ باز بشه اونم بره اونجا بمیره الان بدبخت از دل زمین که باید اون تحمل کنه  

 

اوکی  قبول دیگه من مینویسم ترو خدا نه هم نگو باشه  به خدا  یه ایلی به دستم رسید مال شاهین اهوازی امده بود یه چیزی سرج کنه به وبلاگ  ایران روزی رسیده بود برام  یه کامنت گذاشته که یادته   ، یادته پنج ساله پیش گفتی شاهین ال کرد بل کرد امده بود میگفت بابا من نبودم اون یکی دیگه بود کلی من خوش حال که شاهین رو دیدم کلی اون گله که چرا این کردی اصلا درک ندارن مردم خب مرد حسابی یه کم ذوق داشته باش  من خوش حالم ترو دیدم نیومدم سر سفرت که  

 

پس ببین این همه خوبه بزار بنویسم باشه   خیالی بی معرفتی ده بار گفتم نزار یکی انقدر بهت التماس کنه چون وقتی جوابت  بله میشه دیگه ارزش نداره  خیلی بدی بدی بدی بد  

 

 چشمک   

 

اخیش  به خدا الان این شکلی شدم  

 

چون خود درگیریام رو حل کردم  چون  یه بار گذاشتم خودم به جونخودم بیفتم ببینم چی میشه   

 

چشمک  

 

خدا شکرت  پس از فردا شروع میکنم خاطره نوشتن ترو خدا توی چت تو میدان دید من قرار نگیرید  چون  میترسم خاطرتون رو بنویسم بهتون بر بخوره چشمک  

ههههههههههههههههههههههه 

 

قابل توجو دوستان اتو کشیده  یا به قول شبنم پاستوریزه   

 

آبدارچی  توروحتون امدم کلیک انتشار رو بزنم یه خبر خوش بهم دادن  ههههههههههه دارم  مثل این کارتونا هست یه دفعه چشم ادم بده یه نوری از میادمیگه دینگگگگگگگگگگگ 

 

 آبدارچی خوش حالللللللللللللللللللللللللللللللل هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ای پی IP

سلام  

 

هق هق هق هق من یه روز نبودم اتفاق های زیادی افتاده اینجا چشمک  

شبنم به جمع دوستان وبلاگ نویس اضافه شده  

غریبه هم همین طور افتخار  دادن به ما شروع به نوشتن کردند

رضا بای بای داده  

 ناخوانده نمینویسه  

رضا فکر میکنه چهار نقطه  یکی دیگست  وووو 

 

خب رضا چرا نمینویسه بای داده به شخص خودشون مربوطه نه کسی دیگه  

دوسه بار ازش  خواستم ادامه بده قول ادامه هم داد ولی مثل اینکه قابل نمیدونه  پس هرکاری دوست داره بکنه  

 

ناخوانده شما هم که کامنت نمیزارید   یا نمیخواید دیگه به وبلاگ ما سر بزنید  به خاطر برخورد تند رضا بوده به بقیه دوستان چه بی انصافی نکنید این وبلاگ اگر رو پا  مونده به خاطر وجود شما ها بوده  پس منتظر نوشته های بعدی شما هستیم  ( در قسمت یادگری  چون افتخار عضویت رو نمیدید )   

بریم سر اصل موضوع IP

 دوستان نمیدونم چقدر در مورد بن شدن میدونن یا اینکه چطوری بن میشن ؟

شما وقتی به هر سایتی که میرید خواه چت باشه  خواه یه وبلاگ معمولی  خواه سایت وزارت کشور بلخره به یه چیزی به نام ای پی به اون سایت وصل میشید

بن شدن ؟ 

بن شدن توی چت این طوره که مستر میاد ای پی شمارو از سرور میبنده و نمیتونید با اون ای پی وارد چت بشید  خیلی ها به غلط فکر میکنن اسمشون رو بستن و با اسم دیگه میخوان وارد بشن ولی نمیتونن.  برای این که با  اسم خودتون بتونید همون موقع وارد چت بشید میتونید از یک کارت دیگه استفاده کنید که  سرورش با قبلیه فرق کنه پس در نتیجه ای پی اون هم فرق میکنه

حالا این ای پی چی هست

ای پی یه شماره ای که به هر کامپیوتری که به نت وصل میشه میدن  یه طورای میشه گفت شما وقتی میخواید با یکی در تماس باشید احتیاج به یه شماره دارید  برای تماس  ای پی  هم  کار همون شماره تلفن رو میکنه 

پس ای پی یک شماره هست  که شمارو به نت وصل میکنه  این شماره رو چه کسی به شما میده؟ سروری که به وسیله اون به نت وصل میشید

این ای پی چه عددیه

این عدد یک عدد ۳۲ بیتی (۴ بایتی) است و برای راحتی به‌صورت زیر نوشته می‌شود:

xxx.xxx.xxx.xxx  که منظور از xxx عددی بین ۰ تا ۲۵۵ است؛ مثلا ای پی بنده  میتونه این طوری باشه 91.98.158.91

چطوری میتونید ای پی خودتون رو به دست بیارید

اون دوتا مانیتور کوچولی که توی نوار ابزار پاین سمت راست هستند رو میبینید کنار ساعت تاریخ  روی اون کلیک کنید   یه صفحه براتون باز میشه بالای صفحه نوشته دی تیل اون رو بزنید میتونید  ای پی ادرس خودتون رو ببینید

حالا یه نکته باحال  بعضی از سایت ها هستند که  وقتی یه ایپی بهشون میدی ادرس اون ای پی رو بهتون میدن بهشون میگن سرج کننده ای پی  مثل این سایت  که اگر ادرس ای پی خودتون یعنی همون عدد رو بزنید  چیز های جالبی میبینید

نتیجه اینکه با هر چند تا اسم مختلف هم که شما وارد یه سایت بشین یا وب لاگ آی پی نشون میده که شما یکنفرین

البته هر بار که از نت خارج میشید اون ای پی به یکی دیگه دادهش میشه مگر کسای که ای دی اس ال داشته باشن اون 512  به بالا که بهشون ای پی اختصاصی میدن

دوستان این  چیزارو میدونم خیلی هاتون میدونید ولی برای اون دسته از خانوم ها و آقایونی گفتم که نمیدونن بلخره شاید یک نفر ندونه این جور چیزارو

راستی تمام مسترا ای پی های کامل مارو دارن  

دوستان این برای بار دهم این وبلاگ شخصی بنده نیست  که کسی با بنده به مشگل بر  میخوره قهر میکنه یا به خاطر من بنویسه  همه بزرگوارید لطف دارید ولی این وبلاگ خودتون یعنی هرکسی که توی چت مینویسه میتونه توی این وبلاگ هم بنویسه گفتم این وبلاگ میتونه سال های سال بمونه ولی هرچی باشه چت همش سه صفحه نوشته های مارو نگه میداره بعد  از بین میره اینجارو درست کردیم که اگر خاطره ای نوشته ای چیزی داریم موندگار بشه بمونه توی خاطره ها (صفحه هات وب ) برای همین همه خیلی از مطالب که میخوام به شخصه بنویسم از دیگران کمک میخوام که تایید کنن میشه نوشت یا نه که برای همه دوستان این ذهنیت به وجود بیاد که اون ها هم حق دارن و میتونن توی حتا نوشته های من هم نظر بدن اوکی و برای همین هم فقط دوسه تا قانون داره یک مستقیم به کسی توهین نکنید دو نوشته هاتون از خودتون باشه همین یعنی از جای کپی پیس نکنید

پس دوستان این وبلاگ خودتون و اگر روزی به اتفاق همه امدن گفتن بهنام حق نوشتن نداری به این دلیل اون دلیل خدا رو شاهد میگیرم یوزر پسوردم میدم میرم

چشمک قهر نمیکنم ها دیگه اینجا چیزی نمینویسم هق هق هق هق هق خیلی سخته

 آبدارچی

غربت غریبه

سلام ، 

نمیدونم چرا و نمیدونم که چطور راضی شدم، اما اومدم. 

فقط میدونم که دلم با بچه های نغمه بود و براشون تنگ میشد . 

از اولین بنای ثبت نام توی این وبلاگ فقط خواننده دست نوشته های شما عزیزان بودم چون بنا به دلائلی دستم برای نوشتن یاری نمیکرد ، اما بالاخره خودمو راضی کردم. 

 

میخوام بگم که زندگی آدمیزاد چه فراز و نشیبهائی داره که خودش بیخبره. ولی ایکاش بیشتر چشماشو باز کنه و از سختی حوادث عبرت بگیره . میخوام بگم که تو بدترین شرایط زندگی وقتی کسی دست یاری یه سمتت دراز میکنه اولین کاری که میکنی این باشه که تو چشماش نگاه کنی تا به صداقتش پی ببری . میدونی چرا؟ 

چون تو بدترین شرایط دلشو نزنی و بهت پشت نکنه . بهت نگه که از دست همه خستگیهات ، خسته شده ... 

باید بدونی که آیا در حد تحمل سختیهای تو هست یا نه . آیا ارزش اینو داره که بهش اعتماد کنی و محرم دلت بدونی یا نه . 

 

بگذریم ،  

حالا این منم که اینجام . غریبه غربت زده غربت نشین . 

همون غریبه ای که همتون از دست سکوتش به تنگ اومدید . ولی دوستان خوب من ممنونم که انقدر به فکرم هستید . 

امیدوارم وبلاگ جناب آبدارچی کلیدی باشه برای قفل این سکوت . 

و در آخر بهنام جان بابت دعوت مکررت (به هر نحو ممکن) ممنونم .   

دلا خو کن به تنهائی که از تنها بلا خیزد. 

نمی خواهی؟

                     نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری؟

                نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی؟

        نمی خواهی حلقه یاس های سپید را به گردنم بیاویزی؟

      نمی خواهی شبنم های اشتیاق به چشمانم هدیه دهی؟

         نمی خواهی گونه هایم را با شفافیت شرم بیامیزی؟

        نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری؟

               نمی خواهی زمزمه کنی به عظمت اشکی

                         که در دیده ات می درخشد

             به عظمت سکوتی که در زندگی ات جاریست

           و به عظمت تمام دل شکستگی های بی صدایت

                          همیشه کنارم خواهی ماند

              نمی خواهی در حضور ستاره ها نجوا کنیم؟

        نمی خواهی از شکوفه های سپید به موهایم بیاویزی؟

            نمی خواهی باغ ارزوهایم را اردیبهشتی کنی؟

                              نمی خواهی ......

 

                 

اخرین حرف رضا

سلام 

بزرگواران سلام 

دیروز بعد از ظهر یه دوست عزیز و خیلی دوست داشتنی بهم زنگ زد.ومنو مورد لطف و محبت خودش قرار دادالبته با پیکای سینوسی با شیب تند.هم تهدیدهم نوازش هم خواهش و.... 

خیلی دلم شکست بذارین بی پرده بگم. 

چون حرفائی که زد اصلا تو ذهنم نبود و تو این وادی ها نبوده و نیستم 

و از این بابت خدا رو شاکر 

از طرفی چندین ساله که به دلائلی  مراسم احیا رو تو مساجد و تکایانمیرم و خودم تک و تنهاتوی خونه و با مراسم پخش شده از تلویزیون مثلا احیا برگزار میکنم

دیشب نمیدونم چرا حالم منقلب بود دعای ابو حمزه رو  میخوندم و به فهم ناقص خودم به معانیش که دقت میکردم قلبم میخاست وایسه و ای کاش وامیستاد. 

بی اغراق میگم همتون جلو چشمم بودین ینی تو ذهنم بودین بهنام. صوفیاو افسون. نی نی. 

 یاسمن. شبنم.سونیا. عدد. سه نقطه مورد نظر بهنام.راز. ناخوانده همه وهمه 

باور کنین حس خیلی زیبائی داشتم نمیدونم همش تو ذهنم میومد که فقط دارم برا شماها از خدا میخام. قسم میخورم هیشکی دیگه تو ذهنم نبود. 

حتی برا پدر و مادر مرحومم هم طلب مغفرت نکردم ینی اصلا تو مخیله من نیومدن. 

 نمیدونم شاید ازم دلخورین یا چیز دیگه بهر حال خدا رو شاکرم که خودتون رو تو ذهنم قرار دادتا یه شبی رو که خیرو ا من الف شهره با وجود ذهنی شما به سر ببرم . 

 از اون عزیزی که بهم زنگ زدخیلی ممنونم اونم از الطاف الهی بودچون خیلی دلم شکست با حرفاش و از طرفی هم اینو میدونم که: 

در کوی ما شکسته دلی میخرند وبس        بازار خود فروشی از ان سوی دیگر است 

با دل شکسته اونم شب قدر در خونه کی بری غیر از خدا؟ 

قشنگترش اینه که همونائی تو ذهنت باشن که.......... و برا همونا  دعا کنی. 

خیلی عارفانس نه؟ 

شماها خیلی بزرگوارتر از این هستین که من رو حلال نکنین  

بهرحال از وبلاگ ایران نغمه برا همیشه خدا حافظی میکنم و برای همه شما از خدا سعادت دنیا و اخرت رو ارزو دارم.