حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

آخرین فرصت ...

به آنهایی فکرکن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند:روز خوبی داشته باشی؛

و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند:مامان زود برگرد؛

واکنون نشسته اند و هنوز انتظار میکشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند

و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که برسر موضوعات پوچ و احمقانه روبه روی هم ایستادندوبعد

 غرورشان مانع از عذرخواهی می شود وحالا دیگر روزنه ای برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام  بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستندکه:

آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند؛

واکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند گریه میکنم ؛

به افراد دوروبر خود فکر کنید؛کسانی که بیش از همه دوست شان دارید؛

فرصت را برای طلب بخشش مغتنم شمارید؛

در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی ثانیه را با فرض بر این که آن ها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید.

زیرا اگر دیگر آنها نباشند؛برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهدبود.

دیروز گذشته است؛آینده ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه حال تنها فرصتی است که برای ابراز عشقت داری. مراقب عزیزت ومحبوبت باش.

نظرات 4 + ارسال نظر
شبنمکده یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 http://www.abaei.persianblog.ir

از یک بره
که زندگی را چرا می داند
تا من که چرا
تفاوت یک صداست

همراه یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 http://yegane-naji.blogfa.com

سختی زمستان زندگی ُ بهار خود را در پیش دارد


قیام وحدت

تحت راهبری یگانه نجات دهنده ی آدمیان ( آقا پروفسور ابراهیم میرزایی)

صوفیا یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:54

اگر واقعا به اینکه ممکنه یک لحظه دیگه نباشیم ،ایمان داشتیم شیاد خیلی از رفتارها و بدیها رو در حق دیرگان انجام نمیدادیم! بایدهمش به خودم یاد اوری کنم اینو! هیوا جان ممنون از این نوشته به جا و به موقع!!!!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:21

فقط میتونم بگم عالی بود
و اینکه ایکاش میدونستم کدوم خندم اخرین خنده ام هست و کدوم گریه ام اخرین گریه و برای کدوم دل دلم برای اخرین بار میلرزه دست کی اخرین بارای اخرین بار حس میکنم
کاشک میتونستم یک بار تجربه کنم رفتن و دوباره برگردم کاشک میتونستم یک بار برم بالا و ببینم وقتی نیستم کیا دلشون میخواد که باشم و وقتی نیستم کیا خوشحالن که نیستم

هههههههههههههههههههههههه هرچند الان تو چت که حد اقل میدونم یکی هست که نمیخواد من باشم ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
اما خب شرمنده این یک قلم جنس و هستیم ههههههههههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد