بیــش از اینهــا آه آری
بیــش از این هــا می تــوان خامــوش مـاند
مــی توان ساعات طولانـی...... با نگاهــی چون نگاه مردگان ثابت
خیــره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجـان
در گلـی بی رنگ... در قــالی..... در خطــی موهوم بر دیـوار
مـی توان با پنجه های خشک پـرده را یک سو کشیـد و دیــد
... در میـان کـوچه باران تنــد می بـارد
کــودکی با بادبادک های رنگینش....ایستاده زیر یک طاقی
گــاری فرسـوده ی میـدان خـالی را.. با شتابی پرهیاهو ترک می گوید
می توان بر جـای باقی ماند در کنــار پرده ... امــا کــور ... امــا کــر
مـی توان فزیاد زد ... با صدایی سخت کاذب سخت بیگانه دوست مــی دارم
مـی توان با زیرکـی تحقیر کرد هر معمای شگفتـی را
مـی توان تنها به حل جدولی پرداخت
مـی توان تنها به کشف پاسخـی بیهوده دل خوش ساخت
مـی توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب حاصلی پیوستـه یکسان داشت
مـی توان چشم تـو را در پیله ی قهرش دکمــه ی بیرنگ کفش کهنــه ای پنداشت
مـی توان چون آب در گودال خود خشکید
مـی توان زیبایی یک لحظه را با شرم .. مثل یک عکس سیـاه مضحک فوری
در تـــه صنــدوق مخفـی کرد
مـی توان با صورتک ها نقطــه ی دیوار را پوشانــد
مـی توان با نقش ها ی پوچ تر آمیخت
مـی توان هم چون عروسکهــای کـــوکـــی بود ... بـــا دو چشم شـیـشــه ای دنیای خود را دیـد
مـی توان با هــر فشار هرزه ی دستــی بی سبب فریــاد کرد و گفت : آه مــن بسیــار خوشبختم
این نوشته مثله تلفیقی از کار محسن نامجو و فروغه
قبول نداری؟
موفق باشی
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ببینین من چه فعال شدم . چشمک
باریکلا دارم ... چشمک
ایول بهرداد جان خیلی زیبا بود
به افتخارشش شوووووووووووووووووووووت کفففففففففففففففففففففف
یادم یه فیل دیدم به نام افسانه آه همیشه دوست داشتم واقعی بود این افسانه و آه که میکشیدیم ......
چشمک
رادی خب اسم شاعرشم مینوشتی.!
بهراد خیلی قشنگ بود
بهراد ممنون.زیبا بود
به قول عدد از کجا کپی کردی؟(چشمک)