حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

پاپوش......

با صدای زنگ از جاش بلند شد رفت در رو باز کرد  

اه لعنتی بازم که تویی  

اومدم بهت سری بزنم  

اما من نمی خام دیگه ببینمت دیگه هم اینجا نیا بابا مینا دارن از سفر میان 

گفتی کجا رفته بودن 

به تو هیچ ربطی نداره

چرا ربط داره تو به من قول همراهی داده بودی حالا چی شدده زدی زیرش نه کنه یکی دیگه  رو پیدا کردی می خای چن تای دیگه رو مث من بدبخت کنی

ما به هم نمی خوریم  

چی ؟  به هم نمی خوریم بعد ۳ سال که منو دور سرت چرخوندی یه عالم بلا سرم آوردی ..... 

بسه پاشو  برو پی کارت ....... دستامو گرفت تا از جام بلند بشم با قیافه دمق و با آبرو ریزی که شده بود نمی تونسم به خونه  اولم بر گردم  

کاش هیچ وقت نمی دیدمش  

کاش هیچ وقت اسیرش نمی شدم خدایا من چه کنم حالا نه راه پس داشتم نه راه پیش وقتی بلند شدم یک چک زدم زیر گوشش  وبا چشمان پر اشک رو بهش کردم و گفتم آه  دیگه نمی خوامت حتی اگر یه روز از عمرم باقی مونده باشه  

 

وفردای اون روز رفت یه کفش دیگه  خرید  و منو انداخت تو سطل زباله....!!!!!!!!!!!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
یاسمن پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:18

هوراااااااااااااااا من اول شدم

یاسمن پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:22

مهسا داستان قشنگی بود . ممنون

راز سکوت پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:25

تخیل فانتزی دیگه؟

سونیا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:35

مهسا جون سر کار گذاشتیا

بهراد پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:41

مهسا قشنگه زیاد به حرفای بقیه اهمیت نده
هرچی دلت خواست بنویس هر قدر نامتعارف باشه
که اینا اصلا نیست

darya پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 http://www.delambarat.bogfa.com

_____>>>><<_____

آپت خیلی زیباست

_____>>>><<_____

شبنم پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 http://www.forsythia.persianblog.ir

مهسا فقط اینو بگم این پستت حسابی منو به فکر کردن واداشت
خیلی خیلی قشنگ بود هق هق هق هق هق هق هق هق هق

عدد جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 14:16

ههههههههههه

خیلی قشنگ بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد