حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

حرفهای ناگفته

برو بچ نغمه اینجا مینویسن

سیب زمینی

 سلام  

   توی پست زیری این پست صوفیا خانومی چند تا سئوال پرسیده بودن  حالا دوستان جواب ندادن بماند . 

میدونید که ماها عادت نداریم به سئوال های در این خصوص جواب بدیم سعی میکنیم سئوال ها پیش پا افتاده باشه و ساده که فردا  کسی سئوال پیچمون نکنه  

 

خب توی جواب های که دوستان داده بودن جواب سونیا خانومی خیلی با حال بود : 

 

"من واسه خودم یه لیست سیاه دارم توی دلم از هر کسی که تنفر پیدا کنم میفرستمش توی اون لیست و بایگانیش میکنم وسعی میکنم برای همیشه فراموشش کنم حتی اگر همیشه جلوی چشمم باشه." 

 

یاد یه  حکایت افتادم   

 حکایت " معلمی به شاگرداش میگه هرکسی یه  نایلکس بیاره با خودش داخل اون سیب زمینی بزاره  

اونم به تعداد ادم های که ازشو متنفری بدت میاد  هر کدوم از شاگردا به اندازه افرادی که ازشون متنفر هستند سیب زمینی با خودشون اوردن یک دوتا یکی  سه تا یکی ده تا  بگذریم  

معلم به شاگردا میگه این سیبزیمنی هارو با خودتون هروز بیارید ببرید  انقدر این کار رو میکنن تا سیب زمینی ها گندیده  وبو گند میگیره که شاگردان اعتراض میکنن که مشکل دارن با این سیب زمینی ها  

و معلم بهشون میگه  اینا افرادین که شما تو ذهنتون اونارو نگه داشتید هروقت به یادشون میفتید بدتون میاد  پس برای راحت شدن از دست سیب زمینی ها   و خالی شدن ذهنتون اونارو دور بریزید   " 

 

من یه اخلاقی که دارم اینه که وقتی از کسی بدم امد فراموشش میکنم  یادم نمیاد  کی بوده چی بود چه کار کرده  

چشمک  

 

آبدارچی ( سیب زمینی فروش )